⚖ «بزرگترین نظریه پرداز حقوق عمومی زمانه ما»جمله مذکور، توصیف یاکوب تاوبس، از
کارل اشمیت است.
چشمانداز حقوقیِ اشمیت را چنین صورتبندی میکند:
«هر نظمی بهتر از بینظمی است.» این نتیجه ایدۀ کاتخون نزد اشمیت است.
الهیات سیاسی دلالت بر این امر دارد که بنیاد هستیِ اجتماعی انسان، دینی و الهی است؛ بر این اساس امر سیاسی نزد اشمیت که با پسزمینه مسیحی است، واجد حلقه اتصالی میان اقتدار، وحی و اطاعت است، و این سوال را از خود میپرسد که چه کسی تصمیم میگیرد؟ پاسخی که میشنویم در گرو حقیقت نیست، بلکه پیرامون اقتدار است. اقتدار شخصی که بر اساس نمایندگی، دست به خلق از عدم میزند. سمتوسوی عمودی چنین فهمی از امر سیاسی، لاجرم بر نابسندگی انسان تأکید میکند و به قول پولسی
«قدرت را یکسره از آن خدا» میکند. کاتخون قدرت بازدارندهای است که به تعبیر تاوبس
«تقلا میکند تا دولت پابرجا بماند.»اما این اریک پترسون بود که با ارجاع به آموزۀ دو شهر آگوستین، الهیات سیاسی را امر امتناعی تلقی کرد. و ایضاً با وامگیری از فوگلین، الوهیتبخشی مجدد به جهان را تنها در بازگشت مسیح میتوان، امر میمونی دانست. کانون این مناقشه معطوف به اوزبیوس، متأله رسمی دربار کنستانتین بود. اوزبیوس معاهدۀ صلح رومی را تحقق وعدۀ آخرتشناسانۀ امپراتوری صلح، و تحقق پادشاهی خداوند بر روی زمین دانسته و بیان کرده بود که یکتاپرستی، معادل ساختاری خود را در حاکمیت امپراتوری یافته است. در مقابل پترسون این اصل را مرتبط با آموزۀ آریانیسم-آموزهای که تثلیث را رد میکرد- مرتبط دانست و از ناسازگاری الهیات سیاسی و مسیحیت دفاع میکرد.
کارل اشمیت این مناقشه را در پرتو انتظارات آخرتشناسانۀ امپراتوری روم تغییر داد و از نقش بازدارندگی آن در ظهور دجال دفاع کرد. دفاعی که با ارجاع به آیات ششم و هفتم نامۀ دوم پولس قدیس به تسالونیکیان تکمیل شد؛ آیاتی که آگوستین توان تفسیر آنرا نداشت. به نظر اشمیت، زمان بین ظهور اول و دوم مسیح، معنای خاص خود را در قلمرو عمل سیاسی مییابد. در این مقطع زمانی کارکرد دولت چیزی نیست جز محدود کردنِ پیامد سیاسی
«استاسیس» (جنگ داخلی).
کمتر به سویۀ گنوسی اشمیت پرداخته شده است. اشمیت از قسمی از الهیات دفاع میکند که وحدت خداوند مشمول خصومت بین خدای پدر و خدای پسر است، تا از این طریق موضع سیاسی خود را بر مفهوم تثلیث مسیحی استوار سازد. از این حیث است که دو سویۀ الهی و بشری را برای مسیح در نظر میگیرد؛ سویه بشریای که همان سویۀ پرومتهای است که مسئول انفکاک خداوند و مسبب خاستگاه امر سیاسی است.
اما قضیه همینجا به پایان نمی رسد. اشمیت ضرورتاً واجد شق گنوسی نیست. او در گلوساریوم می نویسد:
«خدای دیگری تام است؟ خدا کاملاً این همان است. خدا منم.» شناخت خدای درونی، شق گنوسی آن است. اما نفی خدای دیگری تام گنوسی در مقام خدای ناجی شق غیرگنوسی آن است. اشمیت به راستی ایمانی نامتعارف دارد. او حتی به رستگاری مسیح نیز خدا وقعی نمی نهد. برای اشمیت جهان به انحطاط رفته است. به قول خودش
«بیزارم از جهانی که آنرا انسان برای انسان بسازد.»چشم انداز سیاسی اشمیت معطوف به مسیح ناجی نیست؛ بلکه بر تضاد خلقت و رستگاری است. تاریخ دولت همسو با تاریخ رستگاری نیست. پس تثبیت نظم در جهان مهمتر از مسیح ناجی است.
در نتیجه او تنها یک راه دارد:
کوشش از طریق قانون برای نظم بخشی به جهان آشوب زده.برگرفته از
اینستاگرام✍️ #محمدرضا_شاهحسینی معلم و پژوهشگر فلسفه/الهیات سیاسی 📆 ۲ سپتامبر ۲۰۲۳
#فلسفه_سیاسی #الهیات_سیاسی #تاریخ #مسیحیت🌎📚 @sociologycenter 📚🌍