پستمدرنها هیچ چیز نمیگویندهگل در دومین ویراست کتاب «علم منطق» تصدیق کرد که باید این کتاب را [نه مانند افلاطون در نوشتن نظام سیاسی] هفت مرتبه، بلکه [بناء بر ملاحظات عالم مدرن] هفتاد و هفت مرتبه بنویسد تا به پختگی برسد. او دو مرتبه از هفتاد و هفت مرتبه را منتشر کرد.
G. W. F. Hegel, Vorrede zur zwyten Ausgabe, in der Wissenschaft der Logik, Ertser Theil, Die objective Logik, Erster Band: die Lehre vom seyn(1832), ed. Friedrich hogemann and Walter Jaeschke, in GW, vol. XXI (1984), P. 20; English: 'Preface to the second Edition, in SL, P. 4
(نقل از پروفسور دیتِر هنریش، ترجمه هومن قاسمی.)
چنانکه میدانیم، هگل هر فیلسوفی نیست. زمانی که فیلسوفی چون او در کتاب پیچیده علم منطق، ادعا میکند که باید کتاب منطق را بناء بر ملاحظات عالم مدرن هفتاد و هفت مرتبه مینوشت تا به پختگی لازم برسد، و او تنها دو مرتبه این کار را انجام داد، باید شاخکهایمان بجنبد که سخن گفتن از پایان دوران مدرنیته و ادعای واهی گذار به دوران پست مدرن تنها بازی دادن بشریت است. میدانیم که پادشاهی فلسفه پس از هگل فرو پاشید تا کسانی که ادعا داشتند نظام علم را به چنگ آوردهاند، در بهترین حالت ممکن دست به دامن بخشی از نظام شوند تا در کمال حقارت، بر خلاف چیزی که میتوان از نظام فهمید، از این جهت که قرائت چپ یا راست یا گزینش بخشی از نظام بدون لحاظ کردن آن در صورت فلکی، از استاد اعظم، هگل، شکستی محتوم است، از او روایتی ایدئولوژیک ارائه کنند.
با این حال در دهههای اخیر، طبق سنت و جریان روشنفکری در ایران که هر مرتبه به کسی گرایش پیدا میکنند _چنانکه در دورهای هایدگر و در دورهای هانری کربن و در دورهای هابرماس را عَلَم کردند_ تا از آنها به عنوان دوای درد و درمان آن به اصطلاح دردهای ایران را طلب کنند، نوبت به پستمدرنهایی رسیده است که هنوز حتی نتوانستهاند منطق مدرنیته را به درستی توضیح دهند
و دستکم برای سومین مرتبه پس از هگل منطقی جدید بنویسند! تا با اجابت درخواست استاد، جسد و روح او در قبر، از یاوهگوییهایی که در فقدان استاد گفته میشود، نلرزد.
منطق ارسطو، برای سدهها دوام آورده بود. با این حال این منطق، دیگر نمیتوانست در دوران مدرن به همان شکل منطق صوری در دوران جدید فهمیده شود. در این نقطه باید پرسش کنیم که چرا نمیتوانست؟ واضح است که منطق ارسطو، منطق صوری حاکم بر اندیشه است، از این جهت که از بیرون بر اندیشه حاکم است، مبادا در اندیشیدن دچار خطا شویم؛ این در حالی است که به نظر میرسد، منطق هر دوران باید در پایان دوران نوشته شود، چنانکه هگل منطقش را همانند ارسطو در پایان یک دوران نوشت، منطقی[منطق ارسطو] که توانسته بود تا زمانه هگل دوام بیاورد.
در این راستا هگل، ادعای بزرگی مطرح میکند؛ بدان معنا که او دیگر نمیتواند و
الزامات عالم مدرن اجازه نمیدهد همانند منطق قدیم، از بیرون چیزی را بر اندیشه حاکم کنیم، بلکه منطق، همان
«اندیشهای است که به خود میاندیشد و در این اندیشیدن به خود، خودش، منطق حاکم بر خودش را توضیح میدهد». این منطق، منطقِ حاکم بر منطقِ قدیم را توضیح میدهد و به ما خاطرنشان میکند که چه منطقی بر منطق قدیم و چه منطقی بر دوران مدرن حاکم است. پس، هگل توانست دو مرتبه بناء بر الزامات عالم مدرن، منطقی بنویسد که هم بتواند منطق حاکم بر منطق قدیم و هم منطق حاکم بر دوران مدرن را توضیح دهد.
به نظر میرسد، پست مدرنها که هنوز هم دانسته یا ندانسته در زمین دوران مدرن بازی میکنند، نتوانستهاند دریابند که اگر دورانی به انتها رسیده است، نمیتوان با صرف ادعا، سخن از آغاز دورانی جدید به میان آورد و به یاوهگویی در همه وجوه از فلسفه گرفته تا شعر و موسیقی و ادبیات، نقاشی و... سقوط نکرد.
من از تمام پستمدرنها تقاضا میکنم، اگر ادعا میکنند دوران مدرن تمام شده است، پس، منطقِ دورانِ مدرنِ پس از هگل برای توضیح منطق پیچیده مدرنیته توسط چه کسی یا کسانی، از آنها، کجا و چه زمانی نوشته شد تا بتواند منطق حاکم بر منطق قدیم، منطق دوران مدرن و آغاز دوران پستمدرنیته و ورود به آن را توضیح و نوید دهد؟!
اگر چنین کسانی تا کنون نتوانستهاند چنین منطقی بنویسند و با این حال ادعاهایی مطرح میکنند که تنها پس از تجزیه پادشاهی فلسفه، میتوانست مطرح شود، آیا بیخردی نیست که به دنبال کسانی حرکت کنیم که هنوز نتوانستهاند منطق ادعایی که مطرح میکنند، بنویسند؟!
وانگهی؛ تا اطلاع ثانوی، تنها باید حرف معنادار زد. من پرسشی طرح کردهام و تقاضا میکنم اگر فقط یکی از پستمدرنها چنین منطقی برای دوران مدرن و منطق حاکم بر اندیشه قدماء نوشتهاند تا به ما نوید ورود به پست مدرنیته بدهند، آن را معرفی و مطرح کنند، مگر از جهل خروج کنیم.
✍️ #بهروز_زواریان#فلسفه#هگل🌎📚 @sociologycenter 📚🌍