.این جا یا ان جا در پایین دست یا بالادست های خاطرات تو احاطه ام کرده ......... این صبوری این جان کندن ها. این رفتن ها از پس نیامدن ها این سرریزشدن ها این لبالب تشنگی مدام گره ی کوریست بر گلوی زندگی. تو تو تکرار میشوی در همه ی ذرات روی تن چمخاله پهن میشوی از تپه های لیلاکوه بالا میروی بر لب پل خشتی خودت را بالا می اوری تمام میشوی ناتمامی از تو به تمامی جا میماند در همان پس کوچه ها... .