آه درشهرم غریبم نیست چشمی آشنا
خسته ازدنیایِ عشقم خشمِ عاشق میخری؟
تحفۀ درویشی ام دل بود آوردم ببین
خسته ازکتمانِ عشقم اخمِ عاشق میخری؟
زنده ام از شوق تو آغوش خود را باز کن
خسته ازدوری وهجرم چشمِ عاشق میخری؟
خسته و آشفته میگیرم خودم را در بغل
خسته اززخمی عمیقم زخمِ عاشق میخری؟
خواب و بیداری خدایا باز هم در می زنند
خسته ازدیوانِ شعرم نظمِ عاشق میخری؟
شاعرم چیزی ندارم جز کمی واژه ولی
خسته ازبغضی عمیقم سهمِ عاشق میخری؟
شیوۀ دل بردنت آخر زمین گیرم نمود
خسته از حالی عجیبم رسمِ عاشق میخری؟
✍️#فریبا_قربان_کریمی