شعری برای مشاعره

#فریبا_قربان_کریمی
Канал
Искусство и дизайн
Музыка
Юмор и развлечения
Политика
Персидский
Логотип телеграм канала شعری برای مشاعره
@sheromoshaereПродвигать
2,25 тыс.
подписчиков
3,16 тыс.
фото
383
видео
146
ссылок
استکانی شعر دم کردم برایت تر کن از چای غزل هایم گلویی @L95400402
دفترخاطره ام یخ زده از هجرت یار
معنی فاصله ها چیست برایم بنویس

در و دیوار پر از حس حسادت شده است
علت دوری ما چیست برایم بنویس

این همه شعر نگفتم که بخوانی بروی
معنی عشق و وفا چیست برایم بنویس


#فریبا_قربان_کریمی
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎
گاهی #دلت_عجیب_می_گیرد
از رسیدن یا نرسیدن
از آمدن یا نیامدن
از ماندن یا رفتن
از خواستن یاخواستن ..
دلت می خواهد
بر سر دو راهی خیال
همۀ اینها را تا کنی و
در کولۀ خیالت بگذاری
و باز
دلت از بی خیالی می گیرد!
کاش
هیچوقت
احساسمان خیس ازیادها نبود
کاش...

#فریبا_قربان_کریمی
من دوفنجان شعرِ داغ و تلخ آوردم
گلویی تازه کن

#جمعه را با یاد تو دیوانِ شعر
خواهم نوشت

✍️#فریبا_قربان_کریمی
در #دلِ تنگِ #شب و
حجم سکوت
نرم و آهسته
#صدایم_کردی
همنوا با دف #ماه،
رقصِ همبستگیِ
برگِ درخت،
سازِ دلتنگیِ من
زود شکست
خیس احساس شدم
رفتم از خلوت ناگفتنی ام
به حیاطِ دل خود
گفتم این یعنی عشق!
آن نگاهی که
تو را می فهمد
در نگاه من و توست .

#فریبا_قربان_کریمی
می خواهم #تـღـو_را
با نفسهای به شماره افتاده ام
بر جان #شعرهایم
بیاویزم!
اقیانوس شرجی واژه هایم
در جنون دوست داشتنت
تب کرده است!
برایت
#غزلی_دم کرده ام
از ترنج دست هایم
و ترانه ای می سرایم
از گندمِ سبزِ چشم هایم!
بیا
در افق نگاهم بنشین،
بر تن ثانیه های سرگردانم
عطر احساست را بپاش
تا به وقت طلوع مهر
در امتداد بوسه هایم
شرح #دوست_داشتنت را
بنویسم

✍️#فریبا_قربان_کریمی
#قلمت را بردار
باز برقص
روی امواج دلم
شاید از گوشه ی چشمی بزند
بوته ی عشق
و دلی باز شود،
شاخه ای از گل سرخ
گردن شعر بزن،
روی دیوار نگاهت بنویس :
عشق یادت نرود.

✍️#فریبا_قربان_کریمی

#روز_قلم🖊
#بر_صاحبان_قلم_و_اندیشه
#مبارکباد
در #دل_شب
چای رفاقت را
روی سماور محبت
دم کرده ام
قندان عاطفه
#پر_از_عشق است!
می نشانمت کنار رویا هایم
و
چه بی رحم است یادت!
و چه بی رحم انداین شب ها!
تا آمدنت
پنجره ها درد خواهند کشید

✍️#فریبا_قربان_کریمی
آه درشهرم غریبم نیست چشمی آشنا
خسته ازدنیایِ عشقم خشمِ عاشق میخری؟

تحفۀ درویشی ام دل بود آوردم  ببین
خسته ازکتمانِ عشقم اخمِ عاشق میخری؟

زنده ام از شوق تو آغوش خود را باز کن
خسته ازدوری وهجرم چشمِ عاشق میخری؟

خسته و آشفته میگیرم خودم را در بغل
خسته اززخمی عمیقم زخمِ عاشق میخری؟

 خواب و بیداری خدایا باز هم در می زنند
خسته ازدیوانِ شعرم نظمِ عاشق میخری؟

شاعرم چیزی ندارم جز کمی واژه  ولی
خسته ازبغضی عمیقم سهمِ عاشق میخری؟

شیوۀ دل بردنت آخر زمین گیرم  نمود
خسته از حالی عجیبم رسمِ عاشق میخری؟

✍️#فریبا_قربان_کریمی
خبری #هیچ_که_هیچ!
ولی ای #کاش که
#امشب کسی از کوچهٔ دل
ردبشود
#عشق، در قلبِ دقایق بزند
تیرگی را بِبَرَد
باغی از عشق بکارد
برسد
ظرفی از شادی و مهر
به تعارف بِبَرَد!
زندگی
قهوهٔ تلخ است
که عکسِ من و تو
در دلش می رقصد
#کاش
زیر باران محبت
دنیا ،
عاشقی را به تماشا بِبَرَد
#زندگی
#می_گذرد.

✍️#فریبا_قربان_کریمی
عطرِ آن خاطره ها از دلِ این یاد گذشت
مثل یک صاعقه رد شد مثل یک باد گذشت

خسته ام پای غزل‌های خودم می فهمی
در دل عشق و وفا فاصله افتاد گذشت

✍️ #فریبا_قربان_کریمی
این #روزها در ازدحام دنیا
میان واژگانِ آشنا
اما #غریب،
میان خواستنها و داشتنهای تهی
از #هیچ
گم شده ام !
زمان پر شده از هیاهویِ کر کنندهٔ
تنهاییِ‌ِ به جا مانده از
هجرتِ قلبهای مهربانی که‌ تمامِ
سرمایه شان چشم‌هایی‌ است
در انتظارِ تبلورِ واژگانی نو.
خدایا مرا ببین
دست خسته ام تمام شب نوشته است
اشک از نوک انگشتانم فواره میزند
کاغذ چروک شده از گریه های من
در حصار جمله، دست و پا میزند،
عشق
سطر به سطر آشفته تر میشود
و دلها پر آشوب تر !
کنار هر پنجره ای
در این شهر
کمی نگاه نشسته است!
من‌آن نگاه منتظرم!
کاش من و تو
#عشق_را_آنگونه_که_باید_می_آموختیم.

#فریبا_قربان_کریمی
دل تنگم و دلتنگ ببین من چه کشیدم
دل بسته به یک سنگ ببین من چه کشیدم

اینجا دل این #شهر از این حادثه ریش است
کو عاشق بی رنگ ببین من چه کشیدم

✍️#فریبا_قربان_کریمی
پشت پرچین خیال
حس نغزی به گمان
معجزه شد
هر نفس
با دل و احساسِ تو من
لیلیِ دیگری از عالم احساس شدم!
خنده آهسته به لب
هستی و
هستم و
هست
لا به لای گل و
این سبزۀ مست،
می روم
تا خود عشق
قفسِ عشق تو را باز کنم.


✍️#فریبا_قربان_کریمی
کوله باری بسته ام از جامه های آرزو
بغض سنگین گلو را بی صدا باید کشید

من که مست از بادهٔ جامِ نگاهت گشته ام
درد اگر از یار باشد بی دوا باید کشید

✍️#فریبا_قربان_کریمی
مینویسم خنده ات را شعر محشر می‌شود
واژه های ناب شعرم را معطر می کنی

دف بزن چنگی بگیرونغمه ای از دل بزن
در نگاهت دیده را لبریز گوهر می کنی


پاکشیدم دل بریدم ازهمه جز روی دوست
دفترقلب مرا ناخوانده از بر می کنی.
#فریبا_قربان_کریمی
بغض‌های کهنه را سر می‌کشم من بیت بیت
چشم بی تاب ستاره با تو روشن گشته است


من که دارم می روم اما نگاهم سوی توست
رَدِّ پایت روی شِن های دلم جا ماندِه است.
#فریبا_قربان_کریمی
مرا بخاطر بیاور
مثلِ عطرِ دارچینِ چایی های #جمعه ای زیبا
مثلِ بارانِ بهار،
مثلِ موسیقیِ شکوفه ها
مثلِ نوشتنِ آخرین خطِ مشق‌های دوران کودکی
مِثلِ آب ‌بازی در رودخانه،
مثل........
چقدر چیز‌های خوب ساده‌اند
و تنها شنیدنِ اسمشان کافیست
تا خوب شود حالِ دلت!
من دلاويزين شعرِ جهان را براىِ
چشمهايت سروده ام
کلید قلب مهربان
در پلک های توست
دستش را‌بگیر
از چارراه غفلت گذر کن
بیا بگذار و بگذریم
زین
خیل
خفتگان!
#فریبا_قربان_کریمی
«صبر سبز»

من در این لحظهٔ ناب
هیجان بر در و دیوار دلم میکوبد
روی برگ گل احساس دلم،
واژه ها می بارند.
من و تو یک هستیم
هر دو از وادی عشق
هر دو‌ ازجنس غریب،
چون عطش می روئیم
صبرِ سبز گلشن.
راستی
چه شکوهی دارد
واژه هایی که
به ساز هیجان می رقصند
دانهٔ عشق
زتسلیم و رضا می کارند.
#فریبا_قربان_کریمی
💙👆💙

بوی زیبای بهارانه رسید!
من دلم می خواهد
سبد حوصله را بردارم
بروم
سمت خیابان امید،
دکه ی معرفت و
سوی بازار وفاداری و مهر.
خنده یادم نرود.
که ببخشم هر روز،
به هر آن کس که مرا دید و ندید.
ناگهان!
موجی از عشق‌کنارم آمد،
جای باران بارید.
من چه آرام شدم!
بودنش،
آمدنش،
احساسش،
شوق پیوستن و باهم شدن است.
شک نکن دور گردون،
به هر آنگونه که خود ساخته ای می گذرد،
می شود آنچه که باید بشود!
بهترین نقش جهان را دل عاشق دارد!
پس بپاخیز همین لحظه که هست
زندگی از سر سطر.
#فریبا_قربان_کریمی
💙👆💙



«بانفس می خوانم»


تپش خاطره ها،
بازهم دردلِ من،
قافیه ها می سازند،
چشم هادرخوابند،
تن،
همه بیداراست
درسرم عقربه ها می کوبند،
نکندحال قلم رنجوراست!
غنچه هارا دیدم،
برسر شاخه ی عشق،
که به دستِ خشنِ رهگذری،
یک به یک چیده شدند،
دل ازاین
هجرت انسانیت افسُرده شده،
توکجایی!
من چقدر دلم تنگم!
مثلِ مجنون شده ام ،
دربیابانِ جنون
چشمه راگم‌کردم.
شعرهایم
ساده وبی رنگ است ،
مردم‌تیشه به‌دست،
می زنند ریشه ی هر احساسی،
دلشان ازسنگ است
عشقشان باد هواست.
من فقط می دانم،
که پس از یخ زدنِ عاطفه ها،
کوچه های این شهر،
پیِ یک دیده ی پاک
بی صدامنتظراند.
منِ شاعر غزلی ازمهررا
بانفس می خوانم،
گفته اند:شاعران ،
مست ترین طایفه ی هوشیارند،
به خدا،
شاعری جرم قشنگیست ،
اگر بگذارند!
#فریبا_قربان_کریمی
Ещё