. #جمعہ و زخمے بر تن. چشمانم ولولہ ے دردِ ، پیچڪ احساسم بارون زدهء ، باران تو. شڪستنِ من و گُم شدن تو ، میانِ هجمهء فاصلہ. در بہ درے شعر گریهء ، غزل... شلاق دلتنگے بر پیڪر ، جانم. #جمعہ روز نیست... تنگے ڪوچہ هاے یادِ تو. ضجّہ زدن واژہ ، سوختن من و بے خبرے تو.
حال و هوایی دیگر می گیرد لحظه هایی که تو در کنارمنی تعبیر" بهشت" جز این خلوت های عاشقانه نیست! بودنت، بوی عشق می دهد بوی" آرامش " تو جریان حیاتی در رگ زندگی
بوی نفسهایت، عطرگلهای اقاقی را به همراه دارد و نگاهت، ابهت آفتاب. و چشمهایت همچو سجدهگاهیست که سجادهاش منم و همانند جامیست که شراباشکهایت را درآن مینوشم....