🍀 شعرانه 🍀

#حکایت
Канал
Логотип телеграм канала 🍀 شعرانه 🍀
@sherane_poemПродвигать
319
подписчиков
3,54 тыс.
фото
128
видео
5
ссылок
می روم بالا تا اوج من پر از بال و پرم راه می بینم در ظلمت من پر از فانوسم من پر از نورم و شن و پر از دار و درخت .. پرم از سایه برگی در آب چه درونم تنهاست "سهراب" @MF1985sh
#حکایت

یکی از شعرا پيش امير دزدان رفت و ثنايی بر او بگفت. فرمود تا جامه ازو بركنند و از ده بدر كنند. مسكین برهنه به سرما همی رفت.
سگان در قفای وی افتادند خواست تا سنگی بردارد و سگان را دفع كند در زمين يخ گرفته بود عاجز شد.
گفت اين چه حرامزاده مردمانند سگ را گشاده اند و سنگ را بسته. امير از غرفه بديد و بشنيد و بخنديد. گفت ای حكيم از من چيزی بخواه. گفت جامه خود را می خواهم اگر انعام فرمايی.
"رضينا من نوالك بالرحيل"*

اميدوار بود آدمى به خير كسان
مرا به خير تو اميد نيست شر مرسان

سالار دزدان را برو رحمت آمد و جامه باز فرمود و قبا پوستينی برو مزيد كرد و درمی چند.

#سعدی
#گلستان
#باب_چهارم
#در_فواید_خاموشی

*از عطاى تو به همين خشنوديم كه ما را براى كوچ كردن از اينجا آزاد بگذارى.

@Sherane_poem
#حکایت

فقیهی پدر را گفت: هیچ از این سخنان رنگین دلاویز متکلمان در من اثر نمی‌کند به حکم آن که نمی‌بینم مر ایشان را فعلی موافق گفتار:

ترک دنیا به مردم آموزند
خویشتن سیم و غله اندوزند

عالمی را که گفت باشد و بس
هر چه گوید نگیرد اندر کس

عالم آن کس بود که بد نکند
نه بگوید به خلق و خود نکند

#سعدی
@Sherane_poem
Hekayathaye Kamal (MusicTarin)
Ahmad Shakoori
#آوای_هَزار
#حکایت_های_کمال
🎙 #احمد_شکوری
🎶
سفر نکردم که با تو باشم نمونده تنهایی
نگو برو، دل هواتو داره شروع غم هایی 
🎶
پ.ن: چشـمِ تـَر ....

@Sherane_poem
#حکایت

یاد دارم که در ایام کودکی، اهل عبادت بودم و شب‌ها بر می‌خاستم و نماز می‌گزاردم و به زهد و تقوا، رغبت بسیار داشتم!
شبی در خدمت پدر رحمة الله علیه نشسته بودم و تمام شب چشم بر هم نگذاشتم و قرآن گرامی را بر کنار گرفته، می‌خواندم.
در آن حال دیدم که همه آنان که گرد ما هستند، خوابیده‌اند!
پدر را گفتم: از اینان کسی سر برنمی‌دارد که نمازی بخواند. خواب غفلت، چنان اینان را برده است که گویی نخفته‌اند، بلکه مرده‌اند!
پدر گفت: تو نیز اگر می‌خفتی، بهتر از آن بود که در پوستین خلق افتی و عیب آنان گویی و بر خود ببالی!

#گلستان
#سعدی

@Sherane_poem
#حکایت

درویشی تنها در صحرا نشسته بود.
پادشاهی بر او گذشت.
درویش التفاتی به وی نکرد.
سلطان برنجید.
وزیر نزدیک درویش آمد و گفت ای جوانمرد،
سلطانِ روی زمین بر تو گذر کرد،
چرا شرط ادب به جای نیاوردی؟
درویش گفت سلطان را بگوی توقع خدمت از کسی دار
که توقع نعمت از تو دارد.

#گلستان
#سعدی
@Sherane_poem
یکی از ملوک بی‌انصاف، پارسایی را پرسید: از عبادت‌ها کدام فاضل‌تر است؛

گفت: تو را خواب نیمروز تا در آن یک نفس خلق را نیازاری!

#سعدی
#حکایت
#گلستان
#باب_نخست
@Sherane_poem
یکی یهود و مسلمان نزاع می کردند
چنان که خنده گرفت از حدیث ایشانم

به طیره گفت مسلمان: گَر این قباله من
درست نیست، خدایا! یهود میرانم

یهود گفت: به تورات میخورم سوگند!
وَگر خلاف کنم، همچو تو مسلمانم

گر از بسیط زمین عقل مُنعِدم گردد
به خود گمان نبرد، هیچکس که نادانم

#سعدی
#حکایت
@Sherane_poem
#حکایت

خورجين شخصی را دزديدند،
مردمان بگفتند: سوره ياسين بخوان تا آن مال پيدا شود.
مال باخته بگفت: كل قرآن به يک جا درون خورجينم بود !

#عبيد_زاكانی
@Sherane_poem
Ещё