#برگه_شوندان همین ده انگشت
میتوانند بمب های خوشه ای غلیظی باشند
هر بار که به سویم نشانه می روی
و مرا متهممیکنی به دوست نداشتن
و نمی دانی
سربازی که داوطلبانه از میدان مین می گذرد
اهنگ سوت های بچگی اش
سرود ملی عاشق شدن به تو بود !
.
انگشتهایم اما همیشه
مقابل دگمه های نیمه بازت سپر انداخته اند
.
.
دارم به همه هنرمندهای اطرافم باج میدهم :
به 《چایچی》 میگویم رنگ های دیدارت را تند تر کند
از 《ودود》 میخواهم روی ان طرز عجیب نگاه کردنت آوازی بکشد
تو را توی ابهام نقاشی های آبرنگ پنهان کند 《اکبر》 !
با 《محمد》 بنشینیم و لکه اشک هایمان را پاک کنیم
هر قلمویی که روی بوم می لغزد
با تو والس می رقصد انگار
حالا یا با تو
یا کسی که روزی از کنار تو رد شده است
به زیبایی ات خیره شده
و از حسادتی کوچک ابرو بالا انداخته است !
.
.
دلم دارد میترکد
به 《خلیل》 زنگ میزنم و دعوتش میکنم از این پاشیدگی تابلویی بکشد .
.
به دوستان عکاسم پناه برده ام :
زاویه ای از چهل سالگی عشق بگیرند
و برای تماشاکردنت
بهانه بسازند
.
.
حالا که باغ ملی اشغالی ست
حالا که حریم بقعه پولی ست
حالا که حیران در قرق قرقی هاست
حالا که توی باغ های اندک شهر 《 خانواده نشسته است 》 !
حالا که سبزی پاککردن زن های کوچه هم سیاسی ست
حالا وقتی ست که باید انتحاری دوست داشت !
انتحاری تر از آن دقیقه ی محدودی
که کشتی بزرگ قلبم را
کوه یخی چون تو شکست
انتحاری تر از بوسه ای افغانی
زیر پای درخت های طالب !
.
.
فاتح قلعه ای که ریز ریز ویران شده مباش
شوالیه ها
یا در جنگ میمیرند
یا در جنگ میمیرند
شوالیه ها
فقط در موزه ها بمباران می شوند
.
.
#وحید_ضیائی https://t.center/shavandanpage