#برگه_شوندان
«مگر میشود شعر به زیبایی یک درخت گفت و نقشی به زیبایی یک سنجاب کشید / از رسالات الهی قمشهای»
بیست و یک آگوست
#روز_جهانی_شاعر است!
بعد از اینهمه سال با
#ادبیات کلنجار رفتن، به این یقین رسیدهام که
#شاعر ففط آن کسی نیست که بر
#کلام _این جادوی جاودانی_ احاطه دارد و میتواند در قلمرو خدایگان
#قلم ، اسب
#خیال را به پرواز در آورد!
حتی قدیمیهای ما، بدین امر آگاه بودند و
#شعر و
#نظم ، شاعر و ناظم را از هم جدا میدانستند:
چه بسیار
#غزل پرداز و
#مثنوی نویس و
#رباعی سرایی که حرفهشان به
نظم کشیدن کلمات است و تقلید از گذشتگان و امروزیان؛ و چه بسا
#سپید نویسان و
#منثور سرایانی که کلامشان هیچ تفاوتی با
#سخن گفتن کسبه و بازاری و تاجر و حمامی ندارد!
ذکر چند نکته که احساس میکنم گفتنش در این فضا که
#شعر به عنوان ابزار
#قدرت قرار گرفته، و از وزیر و وکیل و زورمند و زورگیر، نطق شان را به چند بیتی می آرایند تا خود را از قافلهی با ادبان بخوانند؛ لازم است:
نخست: شعریت شعر ارجح بر قالب و سبک و سیاق آن است!
شعری که ولولهای چون حرکت نسیم در برگها ایجاد نکند و روح مخاطب را به بازی نگیرد، دور از شأن شعر خواندن است!
آنچه میشنویم: «خطابه است و رجز!»
«سخنرانی موزون و لاف ادبیت کلام!»
آن.که شعر را ابزار برتری جویی میداند، لایق آن دیبای
#معلم است! «به قول
#سعدی: چون حیوانیست لایعلم!»
شاعر، دستهای پینه بستهی پدریست که برای
#نان خانواده تا کمر در سطل زباله خم میشود و با همان دست و انگشتهای خشن، موهای آفتاب ندیدهی دخترش را شانه میکند!
شاعر، آن پیرزن فرتوت توی صف داروخانهست که چشمهای روشنش هنوز زیبایی جوانی را دارند و با همان ته ماندهی صدای بیفروغش از دیگران، پول دارویش را قرض میکند!
شاعر، آن همیشهی غریبهی
#سایه آشناییست که غذایش را با هر که پیش آید، تقسیم میکند؛ فرقی نمیکند کودکی باشد یا گربهای!
شاعر، آن چشمهای زیبای لجوج نجیبیست که بیکلام و بیاطوار و بیادعا
#مجنون میطلبد!
شاعر، هر کسیست که در هر شکلی میخواهد تا تقلید
#مهربانی #طبیعت کند!
شاعر، عمیقتر این تعریفهایی است که میشناسیم یا برایمان شناساندهاند!
«به قول
#رامیز_روشن ، زنی که اشکهایش را در پوست کندن پیاز قایم میکند، از من و امثال من شاعرتر است: روزش مبارک!»
#وحید_ضیائیhttps://t.center/shavandanpage