#برگه_شوندان#بخش_دوم جهان دچار بحران فلسفی شده است،
جهان ما نیاز به فلسفه ی نوینی دارد!
«خدا طاس بازی نمیکند!»( انیشتین)
#روشن_خیاویهمانطور که در بخش های پیشین این نوشته گفته ایم، تا اواخر قرن ۱۹ میلادی دیدگاه غالب در علم و فلسفه، نگاه «جز نگری نیوتون» نسبت به جهان و هستی بود. طبق این نظر جهان از اجزایی تشکیل شده و هرکدام از اجزای تشکیل دهنده ی جهان، وظیفه ای از پیش تعیین شده و مشخص بر دوش دارند.
تا اواخر قرن نوزدهم میلادی، تمام هم و غم و تلاش دانشمندان علوم تجربی، مانند فیزیک
این بود که کوچکترین و تجزیه ناپذیرترین واحد ماده یا جرم را پیدا کرده و مشخص نمایند، یعنی «اتم»، و در مقابل آنها، زیست شناسان به دنبال کشف و یافتن کوچکترین واحد موجود زنده، یعنی «سلول» بودند.
اما همانطور که قبلا نیز اشاره کرده ایم، «ماکس پلانک-Max Planck» در سال ۱۹۰۰ میلادی، «تئوری کوانتوم-Quantum Theory» را به عالم علم پیشنهاد کرد. کار این تئوری مطالعه ی کوچکترین واحد ماده یعنی اتم و همچنین رفتارهای آن است در شرایط مختلف. یکی از دست آورد های این تئوری، به چالش کشیدن مسئله ی «علت و معلول» بود، بطوریکه طبق این نظریه نمیتوان مثلا علت رویداد A را نتیجه ی رویداد B دانست. در واقع تئوری کوانتوم به ما میگوید: «میتوان معلولی بدون علت داشت»(۳۲). و این مسئله که میتوان معلول بدون علت داشت، باعث عکس العمل «انیشتین» شد، بطوریکه اعلام کرد که: «دنیای بدون نظمی که کوانتوم ارائه میکند، نمی تواند واقعیت داشته باشد».(۳۲). اما دانشمند آلمانی «نیلز بوهر-Nieles Bohr» در پاسخ انیشتین گفت: دنیای اتم نیز دارای نظم است، لاکن نظمی خاص که ما به آن عادت نداریم. موضوع اختلاف نظر انیشتین و نیلز بوهر تا امروز حل نشده است.
در رابطه با اختلاف نظر مورد اشاره، مسائل دیگری نیز مورد مناقشه واقع شد. مثلا این
پرسش پیش کشیده شد که آیا میتوان اتم را چیز، یعنی ماده دانست؟ در حالیکه خیلی از دانشمندان اتم را چیز-ماده نمیدانند، اما انیشتین اتم را چیز-ماده میدانست، در حالیکه نیلز بوهر اتم را چیز نمیدانست، مگر اینکه قابل مشاهده باشد. اما همه میدانند که مشاهده همیشه کامل نیست و مشاهده گر همواره بخشی از چیز را مشاهده میکند...اما سئوال این است که اگر اتم چیز نیست، پس چطور مجموعه ای از آن، چیز-ماده ی قابل مشاهده ای به وجود میآورد، مثلا یک برگ کاغذ و یا یک سنگ کوچک یا بزرگ، که از مجموعه ای از اتم ها تشکیل شده اند.
در هر صورت، علم و تحقیقات نشان داده و ثابت کرده که، اتم چیز-ماده است.
نیلز بوهر، انیشتین را به جزنگری که نگاه تئوری نیوتون نسبت به هستی و جهان بود، متهم میکرد. در حالیکه خود نیلز بوهر هر پدیده را که در جهان رخ میدهد، در رابطه باهم و موثر در هم میدانست، و جهان را مجموعه بهم پیوسته که تمام اجزای آن با هم کار میکنند و بهم وابسته هستند، میدانست. این نوع نگاه به جهان را «کل نگری-Holism» می نامند.
اگر مثالی بزنیم، چنین میشود که: مگر امکان دارد با شناخت یک سلول، کل بدن انسان را شناخت، و همینطور با شناخت نقطه و یا تک تک حروف یک کتاب، مگر میشود کل کتاب را شناخت و آنرا توصیف کرد؟
روشن است که چنین نگرشی به جهان و هستی، نادرست و گمراه کننده خواهد بود. در مورد جامعه ی انسانی نیز چنین است...
نگاه کوانتوم، نگاهی «کل نگر» به جهان و هستی است. در این نگرش نسبت به هستی و جهان، باید جایگاه و وظایف هر قسمت و بخش مشخص گردیده و مهمتر از آن، هر جزئی باید در جایگاه خود قرار بگیرد. مثلا در باره ی کتاب، یا نخ های رنگارنگ: انباشتن حروف و یا قرار دادن حروف در کنار، تبدیل به کتاب نخواهد بود، و یا نخ های رنگارنگ را در کنار هم قرار دهیم، هیچ وقت تبدیل به قالی نخواهد شد، بلکه هر حرفی و همینطور هر نخی باید در جایگاه خود قرار بگیرد تا بتواند وظایف خود را به درستی انجام بدهد. یعنی تبدیل به کتاب و قالی بشوند. این مسئله مخصوصا در باره ساختمان یک جامعه ی ایده آل از اهمیت ویژه ای برخوردار است، و این موضوع را «افلاطون» همان عدالت مینامید، یعنی قرار گرفتن هر چیزی و هر انسانی در جایگاه مناسب و واقعی خود، بطوریکه آن شخص یا شئی بیشترین کارآیی و فایده را برای جامعه داشته باشد.
از مهمترین موضوعات تئوری کوانتوم، موضوع «ذره» و «موج» و تبدیل آنها بهمدیگر است، که در ادامه سعی خواهیم کرد اشاراتی به آن داشته باشیم.
https://t.center/shavandanpage