#برگه_شوندان نگاهی به فیلم «
دسر» کارگردان «جف استارک»؛ «صحرا کلانتری»/ اختصاصی چوک
آیا هر کدام از ما یک "
دسر" هستیم؟
فیلم کوتاه
دسر (dessert) به نویسندگی و کارگردانی جف استارک با نقش آفرینی ایوان مگ گرگور
محصول سال 1998
برنده جایزه خرس طلایی بهترین فیلم کوتاه از جشنواره برلین آلمان 1999
یک روز معمولی، مردی تنها در ساحل ناگهان چشمش به شکلاتی بر روی زمین می افتد...
تیتراژ فیلم با تلفیق گامهای پا و حرکت مواج آبی فرورونده، همراه با موسیقی رازآلودی ما را به نمایی اکستریم لانگ شات در ساحل خلوتی میرساند، نمایی واقع گرایانه، خنثی و مبهم، مردی از دوردست به دوربین نزدیک میشود با همان گامها که از ابتدا تا انتهای فیلم به عنوان یک کلید تصویری در نگاه مخاطب تاکید میشود، با نزدیک شدن سوژه، دوربین با زاویۀ "لو انگل" به سوژه مینگرد، در این نوع زاویه سوژه مسلط، عظیم و حتی تهدید کننده به نظر میرسد، گویی تمام عناصر طبیعت در سیطرۀ انسان است، مرد به سوژۀ دیگری بر روی زمین مینگرد با نگاهی مسلط و از بالا به پایین، دوربین زاویهاش را تغییر میدهد و با نمایی کلوزآپ جهت تاکید بر روی پاهای مرد قرار میگیرد که ما به عنوان یک کلید تصویری از آن یاد کردیم، تاکید کارگردان بر روی پا میتواند به نوعی انتخاب، اختیار، اقتدار و حکومت انسان بر طبیعتی را رصد کند که روزی میتواند حکومت معکوسی بر علیه او گردد، (وقتی میخوری، خورده خواهی شد) مرد "
دسر" را از روی زمین بر میدارد، دوربین با نمایی کلوزآپ به سمت
صورت سوژه میرود، مرد کنجکاو است و این اشاره به طبیعت انسانی او دارد، مخاطب نیز همراه با مرد "
دسر" را تست میکند و حتی شاید مخاطب همراه با مرد در دلش بگوید: "گاز بزن"، بله حتماً" مرد گاز می زند چون به چشاییاش در مرحلۀ تست ایمان دارد، اما نمیداند خود نیز
دسر طبیعتی قدرتمندتر است و شاید بتوان گفت انسان در توالی دواری از دسرها، هم خورنده است و هم خورده شونده، او تردید خود را نسبت به
دسر با تلفیق کنجکاوی و طمع به یقین میرساند و گاز می زند، دوربین همچنان در نمای "لو انگل" است و هنوز یادآور تسلط قدرت کاذب انسان به طبیعت، قلاب طبیعت به دهان مرد میآمیزد و او را چون ماهی مجردی از هزاران ماهی اقیانوس که شکار انسان میشوند به کام خود میکشاند، در این مرحله او وارد چرخه خورده شوندگی شده است، موسیقی رازآلود و هیجان انگیز در این لحظه اوج میگیرد، گویی تمام عناصر طبیعت هلهله کنان انسان را به سوی مرگ و نیستی بدرقه میکنند، از مرحله قلاب در دهان مرد تا شکار کامل او توسط دریا، وحشت شخصیت با کاتهای سریع نشان داده میشود، پاهایی که نماد اقتدار و اختیار انسان است و به نوعی در این فیلم اجراکننده بخش خرد اوست در غریزیترین نماد خوردن و بلعیدن چون تمام حیوانات به دام می افتد، لحظهای که قلاب با دهان مرد گلاویز میشود، دوربین در زاویه "لو انگل" این اقتدار کاذب را در بدیهیترین حالت عینی میشکند و او را از بالا به زیر میکشاند، کارگردان زاویۀ دوربین را در لحظۀ شکار به زاویه "های انگل" تغییر نمیدهد، گویی میخواهد در همان زاویه اقتدار انسان را آسیب پذیر و سرگردان نشان دهد، ردپاهای مرد در آخرین چانه زنیها با ساحل به عنوان همان کلید تصویری و تاکید کارگردان در طول فیلم بر آن، توسط امواج دریا محو میشوند تا در راستای همان فروروندگی مواج آب در تیتراژ فیلم، در پایان فیلم نیز به نابودی ردپاهای مرد بیانجامد، کارگردان در این نما تصمیم میگیرد زاویۀ دوربینش را به نمای "های انگل" تغییر دهد زیرا آن پاها دیگر نماد اقتدار و تسلط نیستند و از آن پاهای مقتدر حتی ردپایی هم باقی نخواهد ماند، مرحله خورده شوندگی به پایان میرسد و مراسم هضم تمام میشود و عناصر طبیعت منتظر شکار دیگری میمانند.
#فیلم_کوتاه#دسر#صحرا_کلانتری #تحلیلhttps://t.center/shavandanpage