این برگه جویای دگرگونی در نگاه به خود است از مسیرهای نامعمول ادبیات، فلسفه و هنر. محملی برای ارائه ی ایده های نو و خلاقیت های تازه.
به مدیریت :
علی پیرنهاد،سولماز نصرآبادی، احمد بدری
باید گفت: به شعرهایت سلام حتّی اگر سینوهه خیابانِ یکطرفه را از عینکِ برچشمِ ریل ببیند یا کمسوییاش به کمرویی پس دهد جوهر!
برگ میداند هر پاییز درخت که کم میآورد تو آنجا خیالت بعد از خبرِ تبر دقُالباب میکند دق را مانندهتراز آوندها _ ریشهها نگران، رودخانه میشود نگاهت!
شایدی در غارِ زبان نیست میدانند جنگل و دریا وقتی خوانا میخواند خودکارت سمفونیِ دلت را چشمزارِ ورق برق _ شعر لباسِ شایسته میپوشد!
باید گفت: بسیار باید گفت: وقتی از شنبه تا آدینه لیلا تورا دوستدارد بی روزها و شبهایِ دیگر چکارهاند!
باید دستهجمعی برایت دست تکان بی کیِ پایان دسته دسته برایت دست زد تو تمام قد دوستِ تمامِ آیینههایی!