#اقلیت_خائن_روان_پریش«صندوق آراء و ماجرای تکراری مرغ و تخممرغ»
یک لطیفه امریکایی هست که میگوید «شخصی مادرشو میبره پیش دکتر میگه دکتر مادرم فکر میکنه مرغ شده.
دکتر میگه خوب ببرش پیش روانپزشک. اون طرف پاسخ میده ولی دکتر من به تخممرغ نیاز دارم».
این لطیفه را تعریف کردم تا بگویم حال و روز عدّهای از کسانی که همچنان به رأی دادن امیدوارند چیزی شبیه این لطیفه است:
۱.یک گروه که همچنان باور دارند رأی دادن موثر است و تحت سیستمی قرار دارند که انتخاب عمومی و دموکراسی در آن معنایی دارد. این گروه باور دارند که مادر واقعا مرغ شده.
۲.گروهی دیگر که رأی دادن را اساساً برای رأی دادن انجام میدهند. برای این گروه رأی دادن یک تکلیف متعالی است. اینها گروهی اند که کاری ندارند مرغی وجود دارد یا نه حتی با محصول مرغ، یعنی تخممرغ، هم کار ندارند تنها چیزی که برایشان اهمیت دارد این است که وظیفهشان در راه پاسبانی و حفاظت از کیان مرغ را بدرستی انجام دهند.
۳.گروه دیگر کسانیاند که به صندوق رأی وابستگی حسی-نوستالوژیک دارند. این گروه شاید به لحاظ عقلایی درک کنند که مرغی درکار نیست ولی تمایلی هیجانی دارند که تخممرغی درکار باشد چون به آن نیاز دارند.
۴.گروه دیگر میدانند که رأی دادن بیاثر است اما بازهم برایشان بهتر از هیچکار نکردن است. این گروه قبول دارند که مرغی درکار نیست و، طبیعتا، تخممرغی هم احتمالا درکار نخواهد بود امّا با خود میگویند به امتحانش میارزد، شاید معجزه شد و مادر ناگهان تخم گذاشت.
۵.گروه دیگر حتی از گروه قبلی هم بیشتر تأکید میکنند که رأی دادن بیاثر است اما اینها هم رأی میدهند نه بخاطر محصول، بلکه بخاطر «هراس».
این گروه میپذیرند، و از قضا تایید هم میکنند، که تخممرغی درکار نیست اما با خود میگویند نکند مادر بجای تخممرغ، تخم اژدها بزاید پس به همین دلیل تمام تلاشمان را بکنیم که لااقل تخم مرغ بزاید نه تخم اژدها.
خلاصه اینکه، این دوستان بهترست باهم به روانپزشک مراجعه کنند
#شهریاران_جنبش_دادخواهی_ایران #نه_به_جمهوری_اسلامی