آنچه لازم است راجع
به ماکیاولی بدانیم
در سالهای اخیر شاهد رنگ باختن ایدئولوژیهایی هستیم که در چند دهه گذشته حاکمان تام و تمام اذهان عمومی در جهان سیاست بودند.
ایدئولوژیها
بهدلیل تکیه زدن بر پنداشتهای خود با واقعیت زندگی فاصله دارند.
آنها هرچند اگر بتوانند تا مدتی مانند یک لباس تنگ یا گشاد خود را
به تن انسان تحمیل کنند، اما بالاخره اشتیاق
به زیستن و پس زدن امور تحمیلی که با واقعیات زندگی همخوانی ندارند آنها را پس میزند.
#سوتفاهم_ماکیاولیهمچون آب روانی که ممکن است زمانی پشت یک سنگ گیر بیفتد؛ اما بالاخره آنقدر تلاش میکند تا راهی برای ادامه جریان خود بیابد و جاری باشد.
اما در دنیای ایدئولوژیهای مخرب چند دهه اخیر تخریبهای زیادی انجام شده که یکی از آنها تخریب فلاسفه سیاسی بسیار مهم است و دلیل این تخریبها بسیار سادهاند.
این اندیشمندان صحبتهایی کردهاند که قادر است اشکالات اساسی این ایدئولوژیها را برای اذهان عمومی روشن کند.
یکی از فلاسفه بسیار مهمی که با حملات شدید ایدئولوژیهای حاکم این چند دهه روبهرو شده است
#نیکولو_ماکیاولی سیاستمدار، نویسنده، وفیلسوف و تاریخنگار مشهور ایتالیایی متعلق
به عصر رنسانس است.
او را میتوان اولین
#فیلسوف_آزادی و پدر فلسفه سیاسی جدید (مدرن) دانست.
اما شاید از خود بپرسیم که همین دو عنوان در فلسفه سیاسی
به چه معناست.
لازم است بدانیم که مساله و کشف آزادی سیاسی در واقع متعلق
به فیلسوفان عهد جدید است. نیکولو ما کیاولی اولین کسی است که وارد این حوزه سیاست شد و آن را کشف کرد. قبل از او در قرون گذشته یعنی در دوران فلسفه قدیم و معلمان بزرگ فلسفه همچون افلاطون و ارسطو بحث اصلی که در فلسفه سیاسی
به آن پرداخته میشد، مساله چیستی و چگونگی
به وجود آوردن عدالت بود.
اما با ورود ماکیاولی
به قاره جدیدی که
به آن سیاست جدید میگوییم آزادی سیاسی کشف شد و ایده عدالت با سوالات بسیار جدی روبهرو شد.
در اینجا بسیار اهمیت دارد که بدانیم فلاسفه سیاسی عموما نظریات و تئوریهای خود را بر اثر حل مسائل شرایط سیاسی زمانه خود ارائه میدهند و ماکیاولی هم از این مساله مستثنی نبود.
او در زمانهای زندگی میکرد که دیگر از آن امپراتوری قدرتمند رم قدیم خبری نبود و ایتالیا دستخوش وضعیت سیاسی بیثباتی بود. ایالتهای آن یا
به شکلهای
جمهوریهای کوچک یا توسط یک شاه محلی اداره میشدند یا تحت حکمرانی پاپ بودند.
این ایالتها دائما در حال نزاع و جنگ با یکدیگر بودند و اثری از آن ایتالیای یکپارچه در آنها دیده نمیشد.
در این میان ماکیاولی در اندیشه یک ایتالیای متحد بود. ماکیاولی در دوران نوجوانی خود در زادگاهش فلورانس شاهد
به قدرت رسیدن خاندان مشهور مدیچی در
جمهوری فلورانس و نفوذ پر قدرت ایشان در سیاست ایتالیای آن زمان بود، سپس شاهد واقعیتهای وحشیانه شیوه دولتسازی سزار بورجیا و پدرش پاپ الکساندر ششم بود که انگیزه نوشتن کتاب مشهور «شهریار» را برای او مهیا کرد.
این کتاب که در واقع شروع فلسفه سیاسی جدید است خطاب
به شهریار مفروضی نوشتهشده که قهرمان خیالی ماکیاولی است. این شهریار مفروض درواقع طبق مشاوره ماکیاولی از سرنوشت دیگر کسانی که برای
بهدست آوردن حکومت در گذشته تلاش کردهاند باخبر میشود.
او در این کتاب برای شهریار مفروضش شرح میدهد که دلیل موفقیت و ناکامی این افراد چیست و از دل این توضیحات که تکیه بر مستندات تاریخی زدهاند و سرگذشت شخصیتهای واقعی تاریخ سیاست هستند، نکات و قواعدی را برای داشتن یک حکمرانی باثبات استخراج میکند که حقیقتا حیرتانگیزند؛ زیرا این نکات و قواعد
به راستی تا همین امروز از عوامل مهم و تاثیرگذار در حوزه سیاست هستند.
به همین دلیل ماکیاولی را کاشف قاره سیاست میدانند؛ اما یکی از مهمترین موضوعاتی که ماکیاولی وجود آن را در حوزه سیاست کشف کرد و در معادلات خود آن را در نظر گرفت، وجود عامل مهمی است که
به آن آزادی سیاسی میگوییم.
عاملی که در واقع برای ما روشن میسازد که نسبت وجودی و تغییرات آن همواره نقش بسیار موثری در سرنوشت سیاسی جوامع بازی کرده است.
این کشف ما را
به جایی از فهم از سیاست میبرد که بعد از آن متوجه خواهیم شد هر نوع برنامه یا نقشهای برای جوامع انسانی بدون در نظر گرفتن این معیار با مشکلات جدی و ناکامی همراه خواهد شد.
به این ترتیب که جدی نگرفتن حقیقت وجودی آزادی همواره فلاکت و ناکامی را برای حاکمان و جوامعی که آن را در نظر نگرفتهاند
به بار آورده است.
و اگرحاکمان این نیروی مهم انسانی را که در شکلهای فردی و جمعی چهرههای متفاوتی از خود نشان میدهد
به رسمیت نشناسند، هیچگاه نخواهند توانست
به جامعه با ثبات سیاسی برسند.
#لاله_علوی#شهریاران_جنبش_دادخواهی_ایران #نه_به_جمهوری_اسلامی