رادیو دنج Shahrokh Tondrosaleh

Канал
Логотип телеграм канала رادیو دنج Shahrokh Tondrosaleh
@shahrokhtondrosalehПродвигать
192
подписчика
کوتاه نوشته های شاهرخ تندروصالح/نوشتن برای پشت سر گذاشتن. امواج تاریک ِ خاموشی درنگ:بازنشر برخی مطالب از دیگر منابع،الزاما به منزله قبول یا رد نظرگاه نویسنده نیست . @Radio denj
نیمایوشیج عزیز و نازنین

یادش گرامی که راهش
خطی باریک
با هزاران کوره راه بی مقصد
در جغرافیای ادب پارسی
در پی رعایت هجاها
مهجور مانده است🌱🌻
🌱سخت است فهماندن نکته ای به کسی که منافعش در نفهمیدن
است
« #احمد_شاملو »⚘

« شما وظیفه ای در مقابل ،فهماندن راهنمائی کردن و توجیه کردن دیگران ( به جز ،همسر ،فرزند پدرو مادر و کسانی که نیروهای کلیدی شما هستند آن هم در حد نرمال) ندارید بخصوص کسانی که
* نمی خواهند بفهمند چون حقوقشان در نفهمیدن است.
🌿
*مرثیه ای برای کودکان جنگ*
شاهرخ تندروصالح

بخوان که کودک امروزی،گدا و شاه نمی داند
کرورِکودک بی مادر،خیال وُ ماه نمی داند !

اسیر بهت و فراموشی،نخوانده باب اریحا را
که تیغ تشنه نمی بندد ،جنون تباه نمی داند!

بخوان که کودک این بازی،دروغ و بمب نمی خواهد
از این گریوه وُ این دیوان ،گریزگاه نمی داند!

بخوان!فرشته سرگردان،میان لای و لجن پرپر
عبور هول ِ هیولا را به خون گواه نمی داند

پشیزِ شادی و لالایی، دمارِ ِغول تباهی شد
فسون مخوان که یهودا را در اشتباه نمی داند!

بگو که شعبده می پاشد،جنون به قبله سرگردان
بگو که کودک ابن قصه،غرور و جاه نمی داند

بگو عروسک این بازی، ترانه خوان ِ تماشا نیست
هجوم مرگ و معما را خطوط و راه نمی داند

سریر غرقه به خون دارد
سراب فتنه جنون دارد
کبود مانده ی تزویر است
رگ گناه نمی داند!

بتاب معجزه بر جان ها،که ابر حوصله ها دیری
کمان رنگ نمی بندد،شرار آه نمی داند

بگو که تاب نمی بندد به نخل خاطره ها،باران
حروف شُسته به خونت را ، تبِ سیاه نمی داند!

خدای کودک و توفان ها،خدای کشتی و باران ها!!!
تو زورقی به میان افکن که جان،پناه نمی داند!
Forwarded from نشر نوگام
📣 منتشر شد:
یکشنبه‌های چند سال پیش
امیررضا بیگدلی

این سومین مجموعه داستان امیررضا بیگدلی است که در نوگام منتشر می‌شود. او از داستان‌نویسان تیزبین معاصر ایران است و مسائل اجتماعی روز، همیشه در لایه‌های عمیق‌ قصه‌های او جریان دارند. خواننده‌ی ایرانی بدون شک آدم‌های «یکشنبه‌های چند سال پیش» و انگیزه‌هایشان را خواهد شناخت و لختی با آنها همراه خواهد شد. نویسنده در خلق جهانی چنین آشنا و ملموس بسیار تواناست.


🔻نسخه ای‌بوک کتاب برای خوانندگان داخل ایران رایگان است.
خوانندگان خارج از ایران با خرید نسخه چاپی یا الکترونیک از نشر بدون سانسور حمایت کنند:
https://nogaam.com/book/2454/

@nogaambooks
@MousighiGolha
GS-47-Anousheh
گلهای صحرایی شماره : 47
خواننده : انوشه(دکتر عفیفی)
تصنیف : دل میخواست یار ببینم (بلال بلالوم)
اشعار متن : باباطاهر/محلی
نوازندگان : یاحقی-ورزنده
آهنگ : محلی بویراحمدی
دستگاه/مایه : شور/دشتی
گوینده : روشنک
کیفیت : مطلوب
🌐 کانال موسیقی گلها
https://t.center/MousighiGolha
ابراهیم اقلیدی نازنین
رفیق خوبم رفت که رفت که رفت
یادش گرامی
پرتاب کلوخ‌های پیاپی بر سر و روی جمهور و مردم، پیش از هرچیز نشان از نزولِ مرتبه قدرت، ثروت، اقتدار و حکمرانی در دست و پای خشم و غضب‌ورزی نهاده‌هایی با چاشنی انقلابی‌نمایی است. آیا روزگار ما، روزگارِ قحط‌الرجالی است؟!
آنچه گم است و صراحتِ فقدان را بر همگان می‌نماید، میل به حق، قانون و کرامت انسانی و... است.
به گواه قانون‌اساسی مصوب انقلاب، حکمرانی ایران ما، تاکید بر گزاره‌هایی دارد که هرکدام به‌نوعی، التزام به ‌پایبندی به «حق» و «قانون»‌ و کرامت انسانی دارند (3):
- حاکمیت قانون
- حفظ کرامت انسانی
- مسئولیت‌پذیری
- نظارت و کنترل
- عدالت‌محوری و برابری
- پاسخ‌گویی
- مبارزه با فساد
- تقویت انگیزه و مشارکت
- پرهیز از خشونت
و...
حالِ اکنون ما، کجای این قصه مستقر است؟

۳- ولوله‌ی غرایز، تقلای طالبان و طلب مردم
نهادهای معمول در جوامع برخوردار از مدنیّت، از یکسو حامل بلوغ اقشار جامعه و از سویی، برآمده‌ی اخلاق و فضیلت‌های معمول جامعه هستند. ترکیب مجلس حاضر، شکست‌های پیاپی خط و خطوط‌ها، بازی‌گردانی کاندیداهای نیابتی در رقابت‌های حیاتی-حیثیتی حکمرانی و نظام، اجزایی از کل هستند که اصلاحات، می‌باید کمانه‌های حضور خود را در آن‌ها پررنگ‌تر از پیش دنبال کند. نخستین اقدامات می‌تواند بر-پیشخوان-گذاشتن عیارِ معیار در ولوله‌ی عیاران مردم‌داری، حکم‌رانی، میدان‌داری و میان‌داری و تعامل برای احصای چیزی بنام وفاق ملی باشد. مرور کنیم این معیارها را (4):
یکم، فاسد نبودن و سهم در فساد و فسادزایی نداشتن
دوم، مقتدر بودن و مستبد نبودن
سوم، عالم-به-علمِ-ضرور-بودن و مدعی-صرف-نبودن
عکس‌های یادگاری عزیزان پایداری، مخالفان و موافقان پزشکیان در مقام پزشک-جراح و معمار اصلاحات موردنیاز مردم برای رسیدن به یک زندگی معمول، به یادگار می‌ماند. پیش از این در نامه‌ای به رئیس محترم جمهور از اپیدمی ناامیدی نوشته‌ام. هفته‌ای و ماهی دیگر، جمهور چهاردهم، میان‌دار میدانی می‌شود که چهارچرخِ پیشرانش، باید راه را برای تسهیل زندگی معمول شهروندان هموار کند. نه به آرمان و خوش‌خیالی، که به صدقِ وعده.
ما مردم این دیار، ما خاموشان، ما سیاسی‌نشدگان و سیاسی نبوده‌گان، مرتکب گناه نابخشوده نشده‌ایم. مستحق تحقیر و توهین و توسری‌خوردن و ترس‌خوردگی و تاب‌آوردن بی‌دانشی، بی‌تقوایی، فساد سیستماتیک نیستیم.
حکم‌رانی می‌تواند و باید نسبت به ادای دین به مردم، به وفاداری، به سکوت و به اخلاق‌ورزی جوانان حرکتی شایسته‌ی جایگاه خود بزند. این گوی و این میدان. ما را از شرّ تخیلات، توهمات و آرمان‌های بی‌سروته و بی‌دروپیکر، به زندگی زیر سقفِ اخلاق، قانون و هرچیزی که برای شما، برای حواس انسانی شما، رایحه‌ای خواستنی دارد، به یک زندگی معمولی بی‌کلک و بی‌دروغ و بی‌وسوسه‌ی تحقیر خود و دیگری همراه باشید. زیاده جسارت شد.

پاورقی
:
1- وام‌گرفته از شعر استاد شفیعی‌کدکنی (هیچ می‌دانی چرا چون موج...)
2- بندی از شعر استاد شفیعی‌کدکنی
3- نک : اصول 71،72،113،125،128،133،138،140،156،170 و 173از قانون‌اساسی جمهوری‌اسلامی ایران
4- برگرفته از مقاله «عیار صلاحیت»؛ منتشر شده در کانال تلگرامی جامعه‌نو
جامعه نو:
#یادداشت_مهمان

🏷 درنگی بر نمودِ رفتار نودولتی در حاکمیت و قانونمندی: لذت قدرت و عطش انتقام

🖊 شاهرخ تندروصالح | نویسنده، شاعر، روزنامه‌نگار:
نودولتی شناسه‌ای کران‌مند در تاریخ ما دارد. نخست در جان مفاهیم می‌خلد و ریشه می‌دواند. از رمقش می‌اندازد و جای آن اسکلتِ نحیف، لولوی تاریک ترس می‌نشاند. لولوی تاریکِ ترس! سپس به مرور، با توسل به تحقیر و فروافکنی، تحکّم، خشم‌ورزی و غیظ و غضب‌رانی، شخصیّت، منش و رغبتِ فطری را تنزل می‌دهد و با سپردن رکاب به چاپلوسی، ولع قدرت و هلهله‌ی ثروت‌اندوزی و فساد را در جان و جاندار، برمی‌انگیزد.
بخشی از تلاش‌های تاریخی ما ایرانیان، همواره در تلفِ نودولتی و نودولتیان و در گروی تعامل، اکراه و وفاق معطل مانده‌است.
«دو چیز طیره‌ی عقل است، دم فرو بستن به وقت گفتن وُ گفتن، به وقت خاموشی» – سعدی
مطالبات مردم از مجلس و قوه‌ی قضا و رییس‌جمهور و دم و دستگاه‌های دولتی یک چیز بیشتر نیست: زندگی شایسته انسان.

۱- در فراز و در فرود جاری امواج (1)
جهان معاصر، جهان تجربه‌ی لذت‌بردن و رقابت است، این گزاره در زندگی معمول، آن‌قدر صریح و مستمر است که گویی، حقیقتِ زندگی، چیزی جز ارضای خواسته‌ها نیست. نمود چنین گزاره‌ای در سپهر سیاست ایرانی، روایتی از درهم‌تنیدگی فضیلت‌های اخلاقی با کسب توفیقات مادی است. آیا چنین دعوتی می‌تواند ما را در تجربه‌ی چشیدن لذت قدرت و درک جایگاه رفیع ثروت شریک سازد؟
وقوع انقلاب و بروز پیروزمندانه‌ی اقشار پایین و متوسط جامعه، همراه با فروافکندن تشت سلطنت از بام قدرت، آستانه‌ی حکمرانی را، دو-دستی در دامان کسانی گذاشت که شناخت‌شان از سیاست و جامعه، محدود به سیطره‌ی جادویی پول و قدرت بود؛ عناصری که فقدان تجربه‌اش در گستره‌ی زیست‌بوم پیروزان، توفان غیظ و غضب و انتقام را تلنبار و در مشت‌های‌گره‌شده‌ی ناراضیان، گردآمدگان بر نطعِ داوری، آماده بذل و نشر داشت. پیروزانِ آن ایام، به‌مرور، در مسیر تجربه‌ی چشیدن لذت قدرت مستقر ماندند. تسخیر جایگاه‌ها، مقامات متناسب را مستقر ساخت. خارِ خطا در داوری، دست‌و‌پای خاص و عام را خلید: نهیبِ حادثه در منظرِ عموم افتاد! با مرور خاطرات آن روزها و روزگار، می‌توان اندکی‌ پی به حال‌وهوای غالب‌ومغلوب برد. هیچ سوگندی و هیچ شاهدی بکار نمی‌آمد. آن روزها، خشم، غیظ، غضب و انتقام از در و دیوار بر وجود پیر و جوان و زن و مرد فرو می‌بارید و لهیبِ نفرت از قدرت و ثروت شراره‌افشانی می‌کرد. هنوز افشانه‌ای از خاطرات آن روزها بجاست. ابیاتی از غزل شمش‌الحق شیراز، حافظ، که با تبانی دهان‌ها و مشت‌ها، شمع جمع مجلسیان، رونقِ آواز و آوازخوانان بود: «بگذرد این روزگار تلخ تر از زهر / بار دگر رورگار چون شکر آید!»
چندین و چند دهه از آن روزها گذشته و خشم و غیظ و غضب و شورِ انتقام، همچنان و کماکان، در نیامِ طلب، پایدار مانده. شاید بشود از علت‌الععل پایداری حواسِ شیطانی و میان‌داری‌اش بپرسیم: چرا شراره‌های غیظ و غضب و خشم و عطشِ انتقام، پایدار مانده و وسوسه‌ی حواس ابلیسی در کالبدها فرو نمی‌نشیند؟

...ادامه در پست بعدی...

🆔@jameeno

...ادامه از پست قبلی...

۲- آنچه می‌خواهم نمی‌بینم (2)
آیا رفتار خشم و غضب بازندگان از رقابت انتخابات پیشین، نشانه‌ای صریح در تصریح این استعاره‌ی مخوف انقلاب‌ها است که: «آخرش گذار پوست به دباغ‌خانه می‌افتد»؟ لهیب این استعاره آن‌گاه در جان خاموشان خلید که رندی از مجمعِ رنود، زنهار داده‌بود که: حرف‌آخر با مجلس است! راهبردیان نپرسیدند: کدام حرف؟! که می‌دانستند: در مجلسِ رندان خبری نیست که نیست!
رفتار مجلسیان با چینش پیشنهادی پزشکیان؛ امکانِ التیامِ خاطرِ آشفتگان شیفته و بی‌بهره‌گان از ضیافت والامقامان و مقامات را دیدیم. کدام چهره‌ها راوی مطالبات مردم، کدامان طالبانِ منویات حکمرانی و کدامیان منتظران ایستگاه تبادل و تبانی وفاق ملی‌اند؟!
چنین می‌نماید که قدرت در ایران ما، خاصه پس از انقلاب به این‌سو، ترمینالِ آمد و شد قبایل و طوایفی است که دم‌دستی‌ترین شاخصِ وجودی‌شان، غیظ‌ورزی و غضب‌رانی بر ذی‌حیاتان قابل‌دسترس است.
استعاره‌ی دم‌دستی‌ها و در دسترس‌ها نمایه‌ای از گفتمانِ استیصال خاموشان با حکمرانی و کاربست‌های قدرت ایرانی است: ما مردم در دسترس هستیم اما دمِ‌دستی نیستیم؛ بدانید!
فرض حکمرانی در میدان قدرت حاضر، ولعِ دم‌دستی‌های قدرت‌طلب بر مردمِ در دسترس است. محصول معادلات و نامعادلات چنین قدرت و حکمرانی، همین وضعیتی است که در آن غرقه‌ایم؛ نفس‌کشیدن و تاب‌آوردن زیر موشک‌باران گرانی! آیا علی‌رغم آن‌همه تجربه سنگین و خونین که مردم و کشور از سرگذرانده‌اند، ما، همچنان، در پی گذرانِ ایام ملتهبِ بلوغ سیاسی، دربدر صحاری سوزانِ طلب مانده‌ایم؟
IMG_20240913_060747_397.jpg
212.4 KB
🌻🌱در طلب ِ حقِ نحیف ِ شهروندی🌻
قصیده ای برای حضرت مادر نهایی شده.pdf
302.9 KB
قصیده ای برای حضرت مادر.سروده شاهرخ تندروصالح.
📝*در منجنیق تلف و تماشا*

✍️ *شاهرخ تندروصالح*

📌پیرامون نگره‌های مرتبط با کابینه پیشنهادی دکتر پزشکیان چند نکته از این قلم غیر سیاسی تقدیم شما:

۱_روزنگار طنز مسعود
چنین می نماید که در زاویه سرخوشی،قلمی یا قلمداری،با لحنی آغشته به خوشنمکی،از جانب منتخب خاموشان مجبور ،ننوی طنز می جنباند!زهی روز افزونی اقبال.خوشا به حال و سعادتتان .اما، برادر یا خواهرطنز نویس !
بنظرم طنزنویسی از جانب پرزیدنت ،جدی‌ترین مباحث و موضوعات مرتبط با انتخاب جمهور مجبور را ،به خنده از سر سیری و بلاتکلیفی تقلیل می‌دهد.شک نکنید!تقلیل زجر به اجر؟!!!
بد نیست قدری به عمق ماجرا بروید.وضعیت تراژیک زندگی معمول خود و اطرافیانتان  را بببنید .این نوشته‌ها به یادگار در حافظه تاریخ می‌ماند‌ و کاتبش،پرده نشین مقامات نخواهد ماند. تقلیل وضعیت ِ حال و نه استثنایی همگانی ایران ما،جفای صریح است به آدم و آدمیت .کمی دهخدا خوانی یا گل آقا و کمی ابراهیم نبوی کمک می کند به شما.
شما که در پی دست انداختن سرخوردگان نیستید؟
۲_جناب دکتر  محسن رنانی عزیز
مطلب مسعود و چوبه دار شما طعنه به محتضر است.انتظار می‌رود جنابعالی و دیگر عزبزانی که فرصت حضور در شبکه تصمیم گیری و تصمیم سازی در حکمرانی را دارند،بی لفافه و صریح،مسایل حیاتی _حیثیتی ملت زمین خورده را بازتاب دهند:
*چه بلایی است که افتاده به جان‌ها استاد؟* !

نفسِ قیچی شده عموم مردم را ،شعر و طنز و دلنوشته خوش نمی‌کند و حال محتضر را جا نمی‌آورد.
خودمان را جای میلیون‌ها شهروندی بگذاریم که زیر سقف قوانین کشور ،دارند دست و پا می‌زنند.اگر شما قادر نباشید با اتوریته‌ای که دارید ،با حاکمیت،حکمرانان و  برخورداران ضیافت قدرت روزنه ای به گفتمان انتقادی اصلاحی بگشایید ،پس وای به حال دیگران ،وای به حال همگان.اگر شما نتوانید تلنگری بر وجدان قوه قضا بزنید پس وای بر مغلوب و مغضوبین بی دلیل!

*۳_متن های تحلیلی پیرامون کابینه پیشنهادی ،حال و هوای طلب و تعارف دارد.*
جناب دکتر محمدجواد ظریف،سرور عزیزمان ،از سه جا ، قلم پای اصلاحات را نواخته اند.روشن است که اصلاحات،بنام کسی زده نشده است.در صدر اصلاحات،نیاز به دیده شدن حال و روز مردم است.کابینه پیشنهادی اما پیشخوان ذائقه های موجود در طبقات پیشینیان ،دولتیان و جبهتینِ مجاز به حضور در ضیافت قدرت است. القای سهم خواهی اصلاحات به ذائقه زخمی و اعتماد توسری خورده مردم ،نه تنها  چشم بستن بر مطالبات زیرجُلکی و حاسبین و منفعت طلبان که گشایش روزنه ای دیگر به برهوتِ مداراست.و این،یعنی خواندن ِفاتحه آخر بر نعش بر زمین مانده و خلاصِ ختمِ حق زندگی معمول.
زیاده جسارت شد.
۲۳ مرداد.
قصیده ای برای حضرت مادر نهایی شده.pdf
302.9 KB
قصیده ای برای حضرت مادر.سروده شاهرخ تندروصالح.
Forwarded from تحکیم ملت
♦️آزار مستی میز

🔻یک آدم بی سر و پای بی سواد مفلوک را بگذارید پشت یک میز، یا یک باجه ، که بلیت راه آهن یا چیز بی مقداری مثل آن بفروشد ...

🔻همین آدم مفلوک فورا خود را محق می داند که خدایی کند و به شمایی که می روید بلیت بخرید از تارک تخت جبروت خود به چشم تحقیر نگاه کند تا قدرت خود را به رخ شما بکشد و نگاه سرشار از نخوتش داد می زند که: ( حالا صبر کن تا نشانت دهم! )... و از همین مست می شود. آزار مستی میز همین است.

✍️: داستایفسکی
📕: شیاطین
♻️: سروش حبیبی


🆔️@tahkimmelat
آنچه که در هیمنه خدعه و نیرنگ جان آدم را نگهداری  راهنمایی می کند ،صدق و راستی است.
نیرنگ هر قدر باشد،تاثیر ویرانگرش ،نخست به خود آدم می رسد .
آدم وقتی به کسی نیرنگ ورزید ،کم کم ،خودش هم در آن نیرنگ، حل می شود.
ویتگنشتاین به روایت اعداد
کیمیاگر واقعی نه اوست که خاک را به طلا مبدل می سازد ،بلکه اوست که جهان را به کلمات تبدیل می کند.

ویلیام اچ. گس
Telegram Center
Telegram Center
Канал