شهدای مدافع حرم

#سیره_شهدا
Канал
Логотип телеграм канала شهدای مدافع حرم
@shahidan_zeynabyПродвигать
87
подписчиков
16,1 тыс.
фото
1,6 тыс.
видео
149
ссылок
امروز #فضیلت زنده نگہ داشتن یاد #شهدا کمتر از شهادت نیست . "مقام معظم رهبرے❤️ 🌹بیاد شهید مدافع حرم صادق عدالت اکبری(کمیل)🌹
❇️#سیره_شهدا

🟠شهید مدافع‌حرم #مهدی_بختیاری

♻️احترام به پدر و مادر

یکی از خصوصیّات آقا مهدی☝️
این‌بودکه‌درهرحالی‌که‌توی‌خونه‌بود🏡
پدر و مادر که وارد منزل می‌شدند💞
مهدی به پاشون بلند می‌شد🙋‍♂
چه در حال استراحت😴
چه وقتی که مشغول کار مهمی بود🧮
حتی یادمه آقامهدی یکبار توی💥
چتربازی پاش آسیب شدید دیده بود🤒
برای هر کاری با عصا جابه‌جا می‌شد👨‍🦯
حتی توی اون حال هم🌪
به پای پدر و مادر بلند می‌شد♥️

📀راوے: برادر شهید

🌸
🌺🍃🌸
🍃🌺🍃🌸🍃🌺
🌼🍃🌸🍃🌺🍃🌸🍃🌺
📨#سیره_شهدا

🟣شهید مدافع‌حرم #محمد_کیهانی

🌷 مؤمــــن واقعــــی

🌹همرزم شهید نقل می‌کند: یک مؤمن واقعی بود و هر چه به زبان می‌آورد، در عمل هم انجام می‌داد. همیشه ما را به نماز اول وقت توصیه می‌کرد؛ حتی برخی اوقات که در جمع خانواده بود، مراسم نماز جماعتی برپا می‌کرد که با این کار، هم نمازمان را اول وقت خوانده باشیم و هم به جماعت!

🍃در بحث امر به معروف و نهی از منکر با هیچکس شوخی نداشت و به صورت جدی و البته با گفتاری دوستانه و صمیمی این کار را انجام می‌داد؛ به طوری که کلامش واقعا دل‌نشین و تأثیرگذار بود!

🌹آقامحمد در ستاد امر به معروف و نهی از منکر اندیمشک فعالیت داشت؛ یک روز ایشان را دنبال مأموریتی می‌فرستند که در همین حین، یک موتور با او تصادف می‌کند و پای محمد دچار شکستگی می‌شود. به‌رغم این که در این تصادف موتورسوار مقصر بود اما آقامحمد درجا گذشت کرد و هیچ‌گونه هزینه‌ای هم برای مُداوای شکستگی پا از او دریافت نکرد.
Forwarded from اتچ بات
❇️#سیره_شهدا

🔵شهید مدافع‌حرم #میثم_مدواری

♨️دریایی از سخاوت

💚برادر شهید نقل می‌کنند: میثم، دریایی از سخاوت بود؛ ﺯﻣﺎﻧﯽ ﻛﻪ ﻣﯿﺜﻢ ﺑﻪ ﺍﺳﺘﺨﺪﺍﻡ سپاه ﺩﺭﺁﻣﺪ، مقداری از حقوقش را ﺻﺮﻑ کمک ﺑﻪ ﻧﯿﺎﺯﻣﻨﺪﺍﻥ ﻣﯽﻛﺮﺩ. ﻭﻗﺘﯽ ﺑﻪ ﺍﻭ ﻣﯽﮔﻔﺘﯿﻢ: ﭘﻮﻝﻫﺎﯾﺖ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﯼ ﺁﯾﻨﺪﻩ ﭘﺲﺍﻧﺪﺍﺯ ﻛﻦ، ﻣﯽﮔﻔﺖ ﺗﺎ ﻭﻗﺘﯽ ﻧﯿﺎﺯﻣﻨﺪﺍﻥ ﻫﺴﺘﻨﺪ، ﭘﺲﺍﻧﺪﺍﺯ ﻛﺮﺩﻥ ﭘﻮﻝ ﭼﻪ ﻣﻌﻨﯽ ﺩﺍﺭﺩ؟!

💙ﺑﺎ کمک ﺩﻭﺳﺘﺎﻧﺶ ﻧﯿﺎﺯﻣﻨﺪﺍﻥ ﻣﺤﻠﻪﻫﺎ ﺭﺍ ﺷﻨﺎﺳﺎﯾﯽ ﻛﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﺗﺎ ﺑﺎ ﺭﻭﯼِ ﻫﻢ‌ﮔﺬﺍﺷﺘﻦِ ﭘﻮﻝ‌ﻫﺎﯾﺸﺎﻥ ﺑﺮﺍﯼ ﺁﻧﻬﺎ ﺧﻮﺭﺍک، ﭘﻮﺷﺎک ﺗﻬﯿﻪ ﻛﻨﻨﺪ.

💚ﺑﺎ ﺍﺭﺯﺵ‌ﺗﺮﯾﻦ ﭼﯿﺰﻫﺎ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﯿﺜﻢ ﻫﯿﭻ ﺍﺭﺯﺷﯽ ﻧﺪﺍﺷﺖ؛ ﺟﺎﻧﺶ ﺭﺍ ﮐﻒ ﺩﺳﺘﺶ ﻣﯽ‌ﮔﺮﻓﺖ ﻭ ﻫﺮﭼﻪ ﺑﻪ ﺍﻭ ﻣﯽﮔﻔﺘﻢ ﺩﺍﺩﺍﺵ! دوتا ﻓﺮﺯﻧﺪ ﺩﺍﺭﯼ، ﻛﻤﯽ ﺍﺯ ﺧﻄﺮ ﺩﻭﺭﯼ ﻛﻦ، ﻣﯽﺧﻨﺪﯾﺪ ﻭ ﻣﯽﮔﻔﺖ: «ﻣﻦ ﺍﺯ ﺧﻄﺮ ﺩﻭﺭﯼ ﻛﻨﻢ، ﻣﺤﻤﺪ ﺍﺯ ﺧﻄﺮ ﺩﻭﺭﯼ ﻛﻨﺪ، ﺣﺴﯿﻦ ﺍﺯ ﺧﻄﺮ ﺩﻭﺭﯼ ﻛﻨﺪ، ﭘﺲ ﭼﻪ ﻛﺴﯽ ﺍﺯ ﺣﺮﻡ ﺩﻓﺎﻉ ﻛﻨﺪ؟! ﺧﺪﺍﯾﯽ ﻛﻪ ﺗﺎ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺍﺯ ﻫﻤﺴﺮ ﻭ ﻓﺮﺯﻧﺪﺍﻧﻢ ﻧﮕﻬﺪﺍﺭﯼ ﻛﺮﺩﻩ، ﭘﺲ ﺍﺯ ﻣﻦ ﻫﻢ ﺣﺎﻓﻆ ﺁﻧﻬﺎﺳﺖ.

💙زمانی که میثم در سوریه به عنوان مدافع‌حرم حضور داشت، به خانواده‌های شهدای سوری نیز رسیدگی می‌کرد. همرزمان برادرم در سوریه برایمان نقل می‌کردند که وقتی لباس و پوتین به میثم می‌دادند، لباس‌ها را به برادران پاکستانی و افغانستانی خود تقدیم می‌کرد و می‌گفت من احتیاجی ندارم.
❇️#سیره_شهدا

🌹شهید مدافع‌حرم #قدیر_سرلک

♨️توجه بسیار ویژه به حلال و حرام

🔹پدر شهید نقل می‌کنند:
«در تمام این مدتی که قدیر در پادگان‌ها و هیئت‌ها فعالیت می‌کرد، فقط به دنبال راه شهادت بود؛ راه قدیر از راه ما جدا و آرزویش فقط شهادت بود. او کسی بود که تحت هیچ عنوانی از بیت‌المال جهت مصارف شخصی استفاده نمی‌کرد؛ حتی همسرش را سوار ماشین بیت‌المال نمی‌کرد.

♻️خیلی برای کارهای پادگان تلاش می‌کرد؛ گاهی من می‌گفتم مگر شما پادگان را کنترات گرفته‌ای که جای چند نفر کار می‌کنی؟ می‌گفت؛ پدرجان! من چون دوروز در هفته دانشگاه هستم، باید چندین ساعت اضافه‌کار بمانم تا حقوقی که می‌گیرم حلال باشد تا خدایی نکرده روز قیامت مدیون نشوم و پیش حضرت زهرا علیهاالسلام روسیاه نشوم.»

♻️دوست شهید نقل می‌کنند: «قدیر به حلال و حرام خیلی اهمیت می‌داد؛ هیچ‌وقت به بیت‌المال خیانت نمی‌کرد. حتی من یکبار پیاده بودم و شهید سرلک سوار بر موتور سپاه بود؛ به او گفتم مرا برسان! گفت پیاده بیا! این موتور بیت‌المال است و من نمی‌توانم در قیامت جواب بدهم. اگر قدیر شهید نمی‌شد، باید تعجب می‌کردیم.»


🌷🌷🌷
Forwarded from عکس نگار
‍ .🍃🌷🍃

❇️#سیره_شهدا

💠شهید مدافع‌حرم #حسن_قاسمی_دانا

شهید #مصطفی_صدرزاده نقل می‌کنند: ارادت حسن به امام رضــا علیه‌السلام دائمی بود. از نُه ساختمان سوری‌ها، یکی دست داعـش افتاده بود و فرمانده سوری‌ها می‌خواست عقب‌نشینی کند که نگذاشتم✋🏻

گفتیم: صبر کن ما پَسِش می‌گیریم☺️

شب جمعه بود؛ از ۲۰نفــــر نیروهای پشتیبان تک‌تیرانداز، نیروی داوطلــــب خواستیم؛ فقط شـش‌نفــــر آمدند. با من و حسن شدیم هشت‌نفر و رفتیم طرف ساختــــمان🏠

مکـــــث کــــردم...
حسن گفت: هشت نفریم ها!
پس اسم عملیات، عملیات امام رضــــاست. با نوای یا علی‌بن‌موسی‌الرضا وارد ساختمان شدیم💚

تکفیری‌ها می‌پرسیدند:
مَــــن اَنتُــــم؟(شما کیستید؟)👺

حسن با دو نارنجک رفت طرفشان و فریاد زد: نحن شیعــــةُ عَلی‌ّبن‌اَبی‌طالب، نحن اَبناءُ فاطمــــة‌الزهرا، نحن اَبناءُ رسول‌الله💪🏻

با شنیدن صدای گلوله ، فهمیدیم که حسن تیر خورده، چون اسلحه‌ای نداشت؛ اما حسن با وجود اینکه زخمی بود، نارنجک‌ها رو به طرف داعشی‌ها پرتاب کرد و پس از مدتی صدای آه و ناله‌ی تکفیری‌ها بلند شد🔥👹

حســــن رو که مجــــروح شده بود، به عقب برگردوندیم و به بیمارستــــان حلب منتقل کردیم و حوالی ساعت ۱۰ قبل از ظهر جمعــــه، حسن قاسمی دانا در بیمارستان حلــــب پرواز کرد و به آرزویش رسید🕊

بعد از شهادت حســــن، یکی از اقوام خوابش را دیده بود. گفته بود: حســــن! تو که مثل ما بودی، چه شد که شهیــــد شدی؟🤔

حسن گفته بود: به خاطر این که شب‌های جمعــــه زیارتِ حرمِ امام رضــــا رفتنم قطع نشــــد❤️🕌

راســــت می‌گفت!
چهارسال برنامه ثابتش این بود.
شب جمعـه می‌رفت هیئت علمدار، بعد از آن تا صبح زائر امام رضا بود و دم صبح کَلـّــه‌پاچــه می‌خورد و می‌آمد خانــه🤍

🍃🌷🍃
@shahidan_zeynaby
🌷

🌹#سیره_شهدا🌹

🌹 شهید مدافع‌حرم
🌹#موسی_جمشیدیان


هیچ‌وقت از کارش در خانه حرفی نمی‌زد؛
یک مرتبه اصرار کردم که درجه‌ات چی هست نمی‌گفت؛
خیلی التماس کردم تا گفت:
این درجه‌ها به درد من نمی‌خورد
به درد شما که دیگه اصلاً نمی‌خورد.

بعد از شهادتش
دیدم نامه‌ای خطاب به مقام معظم رهبری نوشته بود
یکی از جملاتش این بود:
" من تا جایی که توانسته‌ام در احوال شهیدان دقت کرده‌ام
و زندگی آنها را مطالعه نموده‌ام
و سعی کردم آنها را الگویم قرار دهم؛
آنها برای ترفیع درجه،
امضای حضرت زهرا (سلام‌الله‌علیها) را می‌خواستند
ولی الان خیلی‌ها دنبال درجه و مقام می‌دوند
ولی من قسم میخورم
که قدمی برای ترفیع درجه و رتبه برنداشتم."

🌷
@shahidan_zeynaby
🌷

🔖 ‌#سیره_شهدا

همیشه نمازهای شبش را با گریه می‌خواند. در مأموریت و پادگان هم که مسئول شب بود نماز شبش را می‌خواند. هیچ موقع ندیدم نماز شبش ترک شود. همیشه با وضو بود. به من هم می‌گفت داری دستت را می‌شوری وضو بگیر و همیشه با وضو باش. آب وضویش را خشک نمی‌کرد. در کمک کردن به دیگران هم نمونه بود. حتی اگر دستش خیلی خالی بود و به او رو می‌زدند نه نمی‌گفت.
گاهی اوقات نمی‌گذاشت من متوجه کمک‌هایش شوم ولی به فکر همه بود. احترام زیادی به خانواده و پدر و مادرش می‌گذاشت. پدر و مادر خودش با پدر و مادر من از لحاظ احترام گذاشتن برایش یکی بودند. شدت احترام گذاشتن به من و دخترمان به حدی بود که در جمع‌های خانوادگی می‌گفتند مسلم خیلی به زن و بچه‌اش می‌رسد. اگر مبینا گریه می‌کرد تا نیمه شب بغلش می‌کرد و راه می‌رفت تا خوابش ببرد. هیچ موقع نمی‌گفت من خسته هستم. خیلی صبور بود.

🌷‌ راوی: همسر
🌷شهید #مسلم_نصر

🌷
@shahidan_zeynaby
#سیره_شهدا

🌹وقتی #پدر شهید رضا کارگربرزی خاطره ای از سفر پدرش با پای پیاده👣 از کرمان به #کربلا را تعریف می کرد، ناگهان #حاج_قاسم با حالت تعجب😧 از پدر شهید پرسید: مگر شما اهل کرمان هستید⁉️
گفتند: بله

🔹حاج قاسم به فرمانده گفت:
چرا به من نگفته بودید که #رضا همشهری ماست⁉️ فرمانده گفتند:
رضا خودش خواسته بود که این موضوع هیچ جا مطرح نشه⛔️ ومخصوصاً به #حضرتعالی گفته نشود.

آری او #اخلاص را در جزئیات هم میدانست👌

#شهید #رضا_کارگربرزی


@shahidan_zeynaby
🌷

#سیره_شهدا

🌹با اینکه از گل خریدن و هدیه دادن و محبت کردن کم نمی‌گذاشت، ولی چند وقت یک بار می‌پرسید : «از من راضی هستی؟»

🌹بنای زندگی را گذاشته بود بر محبت. می‌گفت:
«وقتی همسرت از تو راضی باشد خدا یک‌جور دیگری نگاهت می‌کند.»

🌹حرف‌هایش به دل می‌نشست. حتی اگر هزار بار هم حرفی را شنیده بودی، اما شنیدنش از زبان او لطفی دیگر داشت. اصلاً سخنران قابلی بود. منبرهایش همه گل می‌کرد.

🌹قبل از سخنرانی کلی مطالعه و تحقیق می‌کرد تا همه حرف‌هایش سند داشته باشد. موضوعی انتخاب می‌کرد که کارایی داشته باشد و دردی از مردم دوا کند.

راوی ،همسر شهید
#شهید_حاج #محمد_پورهنگ


🌷

@shahidan_zeynaby
☀️
🕊
🌷 #سیره_شهدا 🌷

مادرش میگوید ، یکی از دوستان احمدرضا با منزل همسایه مان تماس گرفت ، احمدرضا رفت و بعد از چند دقیقه برگشت !
پرسیدم احمدرضا که بود؟! گفت ،
یکی از دوستانم بود ، پرسیدم ، چکار داشت؟!
گفت ، هیچی ، خبر قبول شدنم را در #دانشگاه داد!
گفتم ، چی؟؟ ، گفت ، می گوید رتبه اول کنکور شده ای !!

من و پدرش با ذوق زدگی گفتیم ،
رتبه اول؟؟ ، پس چرا خوشحال نیستی؟؟!!
احمدرضا گفت ، اتفاق خاصی نیفتاده است که بخواهم خوشحال شوم !
در همان حال آستین ها را بالا زد وضو گرفت و رفت مسجد !!!
یادم هست با اینکه دانشگاه قبول شده بود ، همراه عمو بزرگش می رفت بنّایی ، می گفتم احمدرضا تو الان ، پزشکی قبول شده ای ، چه احتیاجی هست که به بنّایی بروی؟!
می گفت ، می خواهم ببینم کارگرها چقدر زحمت می کشند!
می خواهم سختی کارشان را لمس کنم!...

🌷 #شهید #احمدرضا_احدی 🌷

@shahidan_zeynaby
🕊🍂 #دوستان_شهدا 🍂🕊

#سیره_شهدا

« این قدر این مرد صلابت و شجاعت وشهامت داشت که انسان به حالش غبطه می‌خورد. به خدا وجود پاکش انگار ذره‌ای ترس از مرگ نداشت. سلیمانی یک سرمایه بزرگ برای انقلاب بود ، یک فرمانده غنی و بزرگ مانند مالڪ‌اشتر، جسور و بی باک در هنگام رزم. آن قدر با بچه‌های بسیج اخلاقش خوب بود که همه شیفته‌اش شده بودند. در او ذره ای از وابستگی به دنیا پول ، ثروث، خانواده، منصب و مقام وجود نداشت. این عزیز شربت شهادت را نوشید ، ما بسیار یادش‌ خواهیم کرد و یادش را در ادامه راهش به اثبات خواهیم رساند.»

#راوی_شهید_همت
#شهیـد_مختار_سلیمانی
#فرمانده_گردان_میثم_تمار
#لشکر۲۷حضرت‌رسولﷺ

@shahidan_zeynaby
#سیره_شهدا

ساده پوش بود☺️
دو تا پیراهن بیشتر نداشت.👌

گاهی اوقات ما اعتراض می کردیم و می گفتیم:
خب! یه دست لباس نو بگیر 😒
اینا خیلی کهنه شده...

می گفت:دلیلی نداره ❗️
همین که تمیز و مرتّب باشه،خوبه....🍃
هنوز قابل استفاده است...👌☺️

#شهید_مجید_پازوکی
#التماس_دعای_شهادت



@shahidan_zeynaby
#سیره_شهدا

به شدت عصبانی شد . لب هم به غذا نزد !!
گفت : دلیلی نداره برای ما که فرمانده ایم چلو کباب بیارند و برای نیرو ها غذای دیگه....!!

بعد هم دستور داد غذاها رو برگردونند عقب ...!!!

خیلی به فکر نیروهاش بود
اگه هم بعضی وقتا دو نوع غذا درست می کردن بهترینشو می داد برای اونهایی که توی خط اند....

بین بچه ها هم معروف بود
( چلو کباب توی خط ، ساچمه پلو توی شهرک )

فرمانده بی ادعا
#شهیدحاج_حسین_خرازی

اللهم عجل لولیک الفرج...

@shahidan_zeynaby
#سیره_شهدا

بعداز خواندن هر دو رکعت نماز شب،
می خوابید و بیدار می‌ شد
تا دو رکعت دیگر بخواند !
از او سوال شد چرا ؟!
در جواب گفت :
«نفس را باید رنج داد تا پاک شود »

#شهید_سیداحمد_پلارک


@shahidan_zeynaby