پسرش مجتبی گم شد، توی حرم امام رضا(ع)... شب تا صبح تمام حرم رو گشت، صحن ها رو یکی یکی دید، از همه خادم ها پرس وجو کرد، همه کلانتری های اطراف حرم رو سر زد اما پیدا نشد که نشد دم صبح، خسته و ناامید رفت ایستاد جلوی ضریح، اشکش سرازیر شد
زیر لب گفت: آقــا دیگــه نمےآیم…
این رو گفت و سرش رو انداخت پایین و اومد بیرون، پاش رو هنوز از درب اصلی صحن بیرون نذاشته بود که چشمش افتاد به مجتبی، دست در دست مادرش، می اومد سمت او….
💠جعفر جهروتی زاده، بنیانگذار گردان #تخریب لشکر 27 حضرت رسول(ص) خاطره ای را که #شهید_مجید_پازوکی خودش برای او نقل کرده است اینگونه بیان می کند:
🍃🌹#فکه بود و مقر بچه های تفحص و #مجید و دیگران، گاه گاهی کاروان هایی از دانشجویان برای #بازدید_از_مناطق جنگی می آمدند و هنوز کاروان های #راهیان_نور به شکل امروزی پا نگرفته بود....
🍃🌹#مجید در عالم خواب و بیداری صدایی می شنود و برای آنکه بداند صدا از کجاست، بیرون می آید و اطراف را نگاهی می اندازد و می بیند که 15ـ 16 نفری با سربندهای #یا_زهرا(س) در حال سینه زدن راهی #معراج_شهدا هستند.....
🍃🌹لحظه ای می ترسد و به مقر برمی گردد و #پتو را روی خود می کشد و تلاش می کند تا بخوابد.......
🍃🌹به محض اینکه خوابش می برد، یکی از #دوستان_شهیدش به خوابش می آید و به او می گوید:
🍃🌹چه شد #مجید؟! تو که همیشه می خواستی #شهید بشوی و حالا از ما فرار می کنی؟! ...
🍃🌹هفت؛ هشت روزی می گذرد که خبر #شهادت مجید همه جا پخش می شود.....
دیشب #خواب دیدم زیر همین جاده های که ما از #طلائیه به سمت #جزیره_مجنون میرویم، سنگ قبر شهداست....
و ما از همان روز زیر خاک های جاده های که هر روز با ماشین از آن میگذشتیم؛ چند #شهید یافتیم که معلوم بود عراقیها عمدا روی آنها با لودر خاک ریخته اند و #جاده درست کرده بودند.......
. قرار بود اولین تفحصی که انجام شد یک کاروان #هزار نفری از شهدا بفرستیم مشهد... سیزده تا شهید کم بود تا بشود هزار تا... . رفت #شلمچه بالای یکی از کانال ها ایستاد به گریه و زاری!! . گفت: شهدا داریم #کاروان می بریم مشهد... ۱۳ تا جای خالی داریم! هر کس می آید بسم الله... . آمد توی کانال،صد متری کند؛ یکهو صدامان کرد،رفتیم توی کانال؛ 13 تا دست از زیر خاک زده بود بیرون... لبیک ...
🌸💐#مجید_پازوکی بعدها به عضویت #بسیج درآمد و برای گذراندن دوره آموزشی در سال ۱۳۶۱ رنگ و بوی جبهه گرفت و زخم های تنش دفتر خاطراتی از رزم بی امانش گردید.
🌸💐یک بار از ناحیه #دست_راست مصدوم شد ، بار دیگر از ناحیه #شکم وضعیت جسمی اش اصلا خوب نبود ولی او همه چیز را به #شوخی می گرفت و درد را با خنده پذیرایی می کرد.
🌸💐پس از پایان جنگ در سال ۱۳۶۹، منطقه #کردستان، #کانی_مانگا و #پنجوین حضور مجید پازوکی را به خاطر سپردند و دفاع همچنان برای او ادامه داشت و این سرباز خمینی ، با بیش از #هفتاد ماه حضور در جبهه ها و شرکت در #بیست_عملیات ، جبهه را آوردگاه عشق خود کرده بود.
🌸💐مجید در سال ۷۰ در برابر سنت نبوی سر تعظیم فرود آورده و پس از آن ، دو پسر به نام های علی و مرتضی را از خود به یادگارگذاشت