نمی دانم چه شد که کشکی کشکی
#آر_پی_جی_زن و
#تیربارچی دسته مان حرفشان شد و کم کم شروع کردند به تند حرف زدن!
اول کار جدی نگرفتیمشان،
اما کمی که گذشت و دیدیم که نه بابا قضیه جدی است و الان است که دل و جگر همدیگر را به سیخ بکشند!
با یک اشاره از مسئول دسته، افتادیم به کار!
اول من نشستم پیش آر پی جی زن که
#ترش کرده بود و موقع حرف زدن قطرات بزاقش بیرون می پرید.
یک
#کلاهخود دادم دست تیربارچی و گفتم:
بذار سرت
#خیس نشی!
هوا سرده می چایی!
تیربارچی
کلاهخود را سرش گذاشت و حرفش را ادامه داد.
رو کردم به آر پی جی زن و خیلی جدی گفتم:
خوبه!
خوب داری پیش می ری!
اما مواظب باش نخندی!
بارک الله!
کم کم بچه های دیگر مثل دو تیم دور و بر آن دو نشستند و شروع کردن به تیکه بار کردن!
- آره خوبه
#فحش بده. زود باش. بگو
#مرگ_بر_آمریکا!
- نه اینطوری دستت را تکان نده. نکنه می خواهی انگشتر عقیق ات را به رخ ما بکشی؟
- آره. بگو تو موری ما سلیمان خاطر. بزن تو بر جکش!
آن دو هی دستپاچه می شدند و گاهی وقت ها با ما
#تشر می زدند.
کمک آر پی جی زن جلو پرید و
#موشک_انداز را داد دست آر پی جی زن و گفت:
سرش را گرم کن،
گراش را بگیر تا موشکو آماده کنم!
و مشغول بستن لوله خرج به ته
#موشک شد!
کمک تیربارچی هم بهش برخورد و پرید
#تیربار را آورد و داد دست تیربار چی و گفت:
الان برات نوار آماده می کنم!
قلق گیری
#اسلحه را بکن که اومدم!
و شروع کرد به
#فشنگ فرو کردن تو نوار فلزی!
آن قدر کولی بازی درآوردیم که یک هو آن دو دعوایشان یادشان رفت و زدند زیر
#خنده!
ما اول کمی قیافه گرفتیم و بعد گفتیم:
به!
ما را باش که فکر می کردیم الانه شاهد یک دعوای مشتی می شویم!
برید بابا!
از شماها
#دعوا کن در نمی آد!
@shahdanzende🌹