🌹 رَفْتَنْد تـاٰ بِماٰنیٖــم 🌹

#نگران
Канал
Логотип телеграм канала 🌹 رَفْتَنْد تـاٰ بِماٰنیٖــم 🌹
@shahdanzendeПродвигать
77
подписчиков
13,7 тыс.
фото
3,93 тыс.
видео
4,02 тыс.
ссылок
#حجاب_شهادت_مطیع_ولایت اینها را فراموش نکنیم ،همیشه در حال #جهادیم و راه #شهادت باز است. وای اگر از این قافله عقب بمانیم 😔 . تبادلات: @E57l64 لطفا اگر بخاطر شهدا عضو کانال میشید پس لفت ندید شهداارزشمندند بمون باشهدا رفیق شو رفیق❤❤
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#خدای_مهربان_بخشیدت😍😍😍
#نگران_چی_هستی⁉️

🌹 #حاج_اسماعیل_دولابی

🍃برخی که خیلی #گناه دارند
🍃می‌گویند یعنی خدا من را می‌بخشد؟

🍃آن‌ها نمی‌دانند وقتی که به این حال
🍃میرسند یعنی اینکه بخشیده می‌شوند!

💜💥اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ
💚⭐️وآلِ مُحَمَّدٍ
♥️🌙وعَجِّلْ فَرَجَهُمْ

🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🍀🌺🌹🌷🍀🌺🌹🌷
#عاشقانه_‌شهدا 💞

روزی که #مهدی می‌خواست متولد شود، ابرهیم زنگ زد☎️ خانه خواهرش.
از لحنش معلوم بود خیلی بی‌قرار💓 است. #مادرش اصرار کرد بگویم بچه‌ دارد به دنیا می‌آید. گفتم: نه ممکن است بلند شود این همه راه را بیاید، بچه هم به دنیا نیاید. آن وقت باز باید #نگران برگردد...

مدام میگفت: من مطمئن باشم #حالت خوب است؟ زنده‌ای هنوز؟ بچه هم زنده است⁉️ گفتم: خیالت راحت همه چیز #مثل_قبل است. همان روز، عصر مهدی به دنیا آمد😍 و چهار روز بعد #ابراهیم آمد...

بدون اینکه سراغ بچه برود🚷 آمد پیش من گفت: #تو حالت خوب است ژیلا؟😍 چیزی کم و کسر نداری بروم #برات_بخرم؟! گفتم: احوال #بچه را نمی‌پرسی⁉️ گفت:‌ تا خیالم از #تو راحت نشود نه!😉❤️

وقتی به خانه می‌آمد🏘 دیگر حق نداشتم کاری انجام دهم🚫 همه کارها را #خودش می‌کرد. لباس‌ها را می‌شست، روی در و دیوار اتاق پهن می‌کرد. #سفره را همیشه خودش پهن می‌کرد. جمع می‌کرد تا او بود، نود و نه درصد کارهای خانه #فقط_بااو بود.

#شهید_محمدابراهیم_همت
شادی روح پرفتوح #شهدا صلوات

🌹اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم و العن أعدائهم🌹
#شهدا
نگاه هایتان👀
گاهے #نگران است...😢
گاهے #ناراحت !😔
شاید هم #دلگیـر...😞
اما هر چہ هست 💖
هیچگاه سایہ ی چشمهایتان را 👀
از سرمان برندارید... 😊💕
#نگاهمـان_ڪنید

شهدا گاهی نگاهی
@shahdanzende
‍ طرفداران #بنی‌صدر برای مشوش ساختن سیمای #احمدمتوسلیان دست به کار شدند.

از جمله شایعاتی که #لیبرال‌ها علیه او سر زبان‌ها انداختند، این بود که #فرمانده سپاه مریوان، منافق است!
البته وقتی این شایعه به گوش احمد رسید، با حلم و #صبر عجیبی با این قضیه برخورد کرد.
با آن‌که از درون می سوخت، هیچ به روی خودش نیاورد و فقط می خندید!

کار به حدی بالا گرفت که یک روز خبر رسید از دفتر حضرت امام (ره) او را خواسته‌اند!
حاج احمد سخت #نگران وضعیت حساس #جبهه مریوان در آن روزهای دشوار جنگ‌های #کردستان بود.
در هر صورت بلند شد آمد #تهران، رفت و خودش را به دفتر حضرت امام (ره) معرفی کرد.

می ‌گفت:
رفتم ببینم چه کارم دارند.
دیدم قرار شده برویم دست‌بوسی حضرت #امام!
توی دفتر به من گفتند:
شما احمد متوسلیان هستید؟
گفتم:
بله.
گفتند:
الان که خدمت حضرت امام می روی، مثل حالا که توی چشم‌های ما نگاه می کنی، آنجا به چشم‌های امام نگاه نکن!
فقط جواب سؤالات آقا را بده، هیچ مسأله‌ای هم نیست!
نگران نباش!

بعد ما را بردند خدمت امام.
دیگر نفهمیدم چه شد!
#بغض گلویم را گرفته بود!

امام فرمودند:
احمد!
شما را می گویند #منافق هستی؟
گفتم:
بله!
همین حرف‌ها رامی زنند!

دیگر نتوانستم چیزی بگویم.

بعد امام فرمودند:
برگرد همان جا که بودی، #محکم بایست!

وقتی احمد به اینجای حکایت رسید، با ذوق و شوق گفت:
حالا دیگر غمی ندارم!
#تأیید از #حضرت_امام گرفتم!

#حاج_احمد_متوسلیان

@shahdanzende