🌹 رَفْتَنْد تـاٰ بِماٰنیٖــم 🌹

#رزق_حلال
Канал
Логотип телеграм канала 🌹 رَفْتَنْد تـاٰ بِماٰنیٖــم 🌹
@shahdanzendeПродвигать
77
подписчиков
13,7 тыс.
фото
3,93 тыс.
видео
4,02 тыс.
ссылок
#حجاب_شهادت_مطیع_ولایت اینها را فراموش نکنیم ،همیشه در حال #جهادیم و راه #شهادت باز است. وای اگر از این قافله عقب بمانیم 😔 . تبادلات: @E57l64 لطفا اگر بخاطر شهدا عضو کانال میشید پس لفت ندید شهداارزشمندند بمون باشهدا رفیق شو رفیق❤❤
📚 #کتابخوانی
📖 #پرواز_در_سحرگاه

این قسمت : رزق حلال

به حرام و حلال چیزی که میخورد خیلی اهميت ميداد. یعنی بچه ای که از کودکی پای منبر بزرگ شده باشد همین میشود. يه باغ كوچكي داشتيم. همسايه ي ما درخت گردوي بزرگي داشت. شاخه هاي اين درخت وارد باغ ما شده بود.گاهي باد ميزد و از گردوهاي اين درخت همسايه مي افتاد داخل باغ ما.محمد حدوداً دوازده ساله بود كه ديدم يك روز آمد و گفت: بابا من چند تا از گردوهاي درخت مشت علي رو خوردم.گفتم چند تا؟ گفت: دوازده تا! گفت: ميشه شما بري از مشت علی حالليت بگيري؟! گفتم: من اين كار رو نميكنم. كسي كه گردو خورده خودش هم ميره حلاليت ميگيره! گفت آخه خجالت ميكشم.گفتم: اشکال نداره، همونجور که گردو خوردي االن هم بايد خجالت بكشي. ساعتی بعد مشت علي اومد. محمد رفت سراغش. من نگاه میکردم. گفت: سالم مشت علی. گردوهاتون ریخته بود تو باغ ما، من هم دوازده تا از گردوهات رو خوردم. حاال اومدم که حاللیت بخوام. مشت علي از اینکه یه نوجوان اینقدر به حالل و حرام اهمیت میده خيلي خوشش آمد، رفت چند تا گردوي ديگه هم آورد داد به محمد و گفت اصال اين باغ متعلق به شماست. محمد خوشحال برگشت. من هم خیلی خوشحالتر بودم که پسرم اینقدر به
حالل و حرام مقید شده. بارها با دوستهاش میرفتند باغ، اما محمد به میوههای مردم دست نمیزد. یک روز با بچه های فامیل رفته بودن صحرا، برگشتنی نمیدونم از کجا گردو
چیده بودند. یکی هم به محمد داده بودند. فرداش لبهای محمد زخم شد! آمد و گفت: من نمیدونم چی شده؟! دیروز یه دونه گردو به من دادن نمیدونم حرام بوده؟! تمام لبهام زخم شده.
از آن به بعد خیلی به حالل و حرام توجه میکرد. به محض اینکه حقوق بگیر شد این دقت عمل بیشتر شد. بعد حساب و کتاب مال و اموالش رو ثبت میکرد برای حساب سال. با اینکه مستأجر بود و اوایل زندگی حقوق هم کم بود امادفترچه ي خمسی تهیه کرد. شهریور که میشد میرفتیم برای خمس. محمد به تعهداتش اهمیت میداد. گاهی وقتها بهش پول میدادم برای خرید. بعد خیلی دقیق میآمد و حساب پس میداد.حق الناس هم برايش مهم بود. محمد خيلي دقت داشت به كسي بدهكار نباشد. در آخرین سفری که به همدان داشت همه ي بدهی هایش را تسویه کرد و از همه حلالیت طلبید.

#رزق_حلال
#زندگینامه_خاطرات_شهید_محمد_غفاری
#پرواز_در_سحرگاه

@shahdanzende