🌹 رَفْتَنْد تـاٰ بِماٰنیٖــم 🌹

#اسماعیل
Канал
Логотип телеграм канала 🌹 رَفْتَنْد تـاٰ بِماٰنیٖــم 🌹
@shahdanzendeПродвигать
77
подписчиков
13,7 тыс.
фото
3,93 тыс.
видео
4,02 тыс.
ссылок
#حجاب_شهادت_مطیع_ولایت اینها را فراموش نکنیم ،همیشه در حال #جهادیم و راه #شهادت باز است. وای اگر از این قافله عقب بمانیم 😔 . تبادلات: @E57l64 لطفا اگر بخاطر شهدا عضو کانال میشید پس لفت ندید شهداارزشمندند بمون باشهدا رفیق شو رفیق❤❤
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
آنچه پیش رو دارید، لحظاتی است کوتاه اما دیده نشده از نبردِ مدافعانِ حرمِ بانوی مقاومت «حضرت زینب کبری(سلام الله علیها)» در منطقه عملیاتی «خان‌طومان» که توسط «گردانِ فاتحین اسلامشهر» (ستاد شهدای «فاتح خان طومان») و با همکاری «دفتر نمایندگی صدا و سیما در سوریه» منتشر شده است و اما خان طومان این شهر استراتژیک و راهبردی پس از سالها اِشغال ، با رشادت و دلاوری این رزمندگان در تاریخ 29 آذر 1394 آزاد شد و درست در روزی که ما به دنبال تهیه وسایل برای شب یلدا بودیم #شهدای گرانقدری همچون #حاج_محمود_شفیعی #عبدالحسین_یوسفیان #سیدعباس_علیزاده #داود_جوانمرد #سجاد_عفتی #امیر_سیاوشی #اسماعیل_کریمی #حمیدرضا_اسدالهی #محسن_فرامرزی #مهدی_قاضی_خانی #امیر_لطفی از خانواده و فرزندانشان گذشتند تا ما بتوانیم شب یلدا را در کنار خانوادهایمان در آرامش باشیم . و ما مدیون رشادت های شهدا و‌ خانوادهای این عزیزان هستیم بیائیم با انتشار این فیلم در ادای دین و زنده نگه داشتن یاد و نام شهدا شریک باشیم...


ارسالی از آقای حسان.....


https://t.center/shahdanzende
🌷بسم رب الشهدا و الصدیقین🌷

خبر آمد ...
که از سیاهی شام ؛
نور صبحی سپید آوردند

رزمنده مدافع حرم #اسماعیل_رضایی به جمع شهدای مدافع حرم پیوست.

ว໐iภ ↬ 🕊🕊
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#پست_اینستاگرام فرزند #شهیدنورخدا_موسوی

شهید والامقام مدافع حرم #اسماعیل_غلامی_یاراحمدی آخرین شهید سپاه قدس به فرماندهی سردار دلها شهید حاج
قاسم سلیمانی که درست چهل روز قبل از شهادت شهید سلیمانی در
سوریه به فیض شهادت نائل آمدند و در پیام تسلیت سردار سپهبد حاج قاسم سلیمانی چنین نوشته شده بود که من افتخار میکنم که نسب لر دارم. شهید اسماعیل غلامی یاراحمدی قبل از شهادت بارها به دیدار پدرم روی تخت آسمانیش می آمدند و شاید برات شهادت را نیز
از دست بابای شهیدم گرفتند .
در این کلیپ شهید در حال آموزش دختر 7 ساله شان می باشند این کلیپ را من با اجازه خانواده شهید والامقام واز پیج خواهر شهید گرفته ودر پیج پدر قرار داده ام. شادی روحش صلوات با فاتحه..
شهید اسماعیل در گلزار شهدای خرم آباد هم مهمان پدر و همسایه بابا هستند...
در این ...
آفرینش بزرگ
" شهیـــــــد "
تنهـا موجودی‌ست که
میلاد دارد امّا مرگ ندارد ...

#شهید_مدافـع_حـرم
#اسماعیل_خانزاده
#سالروز_ولادت🌷

ว໐iภ ↬ @shahdanzende🕊🕊
ای که از تازگی زخم دلم تازه تری
یعنی از قصه دلتنگی من با خبری

مثل مهتاب که از خاطر شب میگذرد
هرشب آهسته از آفاق دلم میگذری

دلتنگی فرزند شهید مدافع حرم #اسماعیل_خانزاده

@shahdanzende
تقدیم به شهدای آتش نشان

تن زخم جوان ها زیر آوار
عروج قهرمان ها زیر آوار

به یاد مادرسادات می سوخت
دل آتش نشان ها زیر آوار

#اسماعیل_شبرنگ
#شهدای_آتش_نشان

@shahdanzende
یا صاحب الزمان ...
هر «جمعه» از نبودنتان درد می‌کشیم
رحمی بکـن بـه حـال دلِ بی قـرارهـا

#اسماعیل_شبرنگ

@shahdanzende
بـا خندہ گفتمـش
بـہ سلامــت
سفــر بخیــر
وقتــے ڪــہ رفــت
از تـو چـہ پنهـــان
دلــم گرفــت

شهـید مدافع حرم
#اسماعیل_ڪریمی
#اولین_سالگرد_شهـادت
#اولین_شهید_مدافع_حرم_هشترود

@shahdanzende
#زندگینامه_شهید_عباس_بابایی

نام : #عباس_بابایی

نام پدر : #اسماعیل 

تولد : 14 آذر 1329

محل تولد : قزوین

راه یابی به دانشکده خلبانی نیروی هوایی : 1348

اعزام به آمریکا جهت تکمیل دوره خلبانی : 1349

بازگشت به ایران : 1351

ازدواج با صدیقه (ملیحه ) حکمت: 4 شهریور 1354

فرماندهی پایگاه هشتم هوایی اصفهان (ارتقاء از درجه سروانی به درجه سرهنگ دومی) : 7/5/1360

معاون عملیات نیروی هوایی تهران (ترفیع به درجه سرهنگ تمامی) : 9/9/1362

افتخار به درجه سرتیپی : 8/2/1366

تاریخ شهادت : 15 مرداد 1366

محل دفن : گلزار شهدای قزوین

طول مدت حیات : 37 سال

نحوه شهادت : اصابت گلوله به پیکرش در حین انجام عملیات برون مرزی

شهید عباس بابایی، بزرگ مردی که در مکتب شهادت پرورش یافت ؛ مجاهدی که زهد و تقوایش بسان دریایی خروشان بود و هر لحظه از زندگانیش موج ها در برداشت. مرد وارسته ای که سراسر وجودش عشق و از خودگذشتگی و کرامت بود، رزمنده ای که دلاور میدان جنگ بود و مبارزی سترگ با نفس اماره ی خویش. از آن زمان که خود را شناخت کوشید تا جز در جهت خشنودی حق تعالی گام برندارد. به راستی او گمنام، اما آشنای همه بود. از آن روستاییِ ساده دل، تا آن خلبان دلیر و بی باک. 
شهید بابایی در 14 آذر سال 1329، در شهرستان قزوین دیده به جهان گشود. دوره ی ابتدایی و متوسطه را در همان شهر به تحصیل پرداخت و در سال 1348، به دانشکده خلبانی نیروی هوایی راه یافت و پس از گذراندن دوره آموزش مقدماتی برای تکمیل دوره به آمریکا اعزام شد. شهید بابایی در سال 1349، برای گذراندن دوره خلبانی به آمریکا رفت. طبق مقررات دانشکده می بایست به مدت دو ماه با یکی از دانشجویان آمریکایی هم اتاق می شد. آمریکایی ها، در ظاهر، هدف از این برنامه را پیشرفت دانشجویان در روند فراگیری زبان انگلیسی عنوان می کردند، اما واقعیت چیز دیگری بود.چون عباس در همان شرایط تمام واجبات دینی خود را انجام می داد، از بی بند و باری موجود در جامعه آمریکا بیزار بود. هم اتاقی او در گزارشی که از ویژگی ها و روحیات عباس نوشته، یادآور می شود که بابایی فردی منزوی و در برخوردها، نسبت به آداب و هنجارهای اجتماعی بی تفاوت است. از رفتار او بر می آید که نسبت به فرهنگ غرب دارای موضع منفی می باشد و شدیداً به فرهنگ سنتی ایران پای بند است. همچنین اشاره کرده که او به گوشه ای می رود و با خودش حرف می زند، که منظور او نماز و دعا خواندن عباس بوده است. خود وی ماجرای فارغ التحصیلی از دانشکده خلبانی آمریکا را چنین تعریف کرده است: «دوره خلبانی ما در آمریکا تمام شده بود، اما به خاطر گزارشاتی که در پرونده خدمتم درج شده بود، تکلیفم روشن نبود و به من گواهینامه نمی دادند، تا این که روزی به دفتر مسئول دانشکده، که یک ژنرال آمریکایی بود، احضار شدم. به اتاقش رفتم و احترام گذاشتم. او از من خواست که بنشینم. پرونده من در جلو او، روی میز بود، ژنرال آخرین فردی بود که می بایستی نسبت به قبول و یا رد شدنم اظهار نظر می کرد. 

او پرسش هایی کرد که من پاسخش را دادم . از سوال های ژنرال بر می آمد که نظر خوشی نسبت به من ندارد. این ملاقات ارتباط مستقیمی با آبرو و حیثیت من داشت، زیرا احساس می کردم که رنج دوسال دوری از خانواده و شوق برنامه هایی که برای زندگی آینده ام در دل داشتم، همه در یک لحظه در حال محو و نابودی است و باید دست خالی و بدون دریافت گواهینامه خلبانی به ایران برگردم. در همین فکر بودم که در اتاق به صدا در آمد و شخصی اجازه خواست تا داخل شود. او ضمن احترام، از ژنرال خواست تا برای کار مهمی به خارج از اتاق برود با رفتن ژنرال، من لحظاتی را در اتاق تنها ماندم. به ساعتم نگاه کردم، وقت نماز ظهر بود. با خود گفتم، کاش در اینجا نبودم و می توانستم نماز را اول وقت بخوانم. انتظارم برای آمدن ژنرال طولانی شد. گفتم که هیچ کار مهمی بالاتر از نماز نیست، همین جا نماز را می خوانم. ان شاءالله تا نمازم تمام شود، او نخواهد آمد. به گوشه ای از اتاق رفتم و روزنامه ای را که همراه داشتم به زمین انداختم و مشغول نماز شدم. در حال خواندن نماز بودم که متوجه شدم ژنرال وارد اتاق شده است. با خود گفتم چه کنم؟ نماز را ادامه بدهم یا بشکنم؟ بالاخره گفتم، نمازم را ادامه می دهم، هر چه خدا بخواهد همان خواهد شد. سرانجام نماز را تمام کردم و در حالی که بر روی صندلی می نشستم از ژنرال معذرت خواهی کردم. ژنرال پس از چند لحظه سکوت نگاه معناداری به من کرد و گفت: چه می کردی؟ 

گفتم: عبادت می کردم. گفت: بیشتر توضیح بده. گفتم: در دین ما دستور بر این است که در ساعت های معین از شبانه روز باید با خداوند به نیایش بپردازیم و در این ساعات زمان آن فرا رسیده بود، من هم از نبودن شما در اتاق استفاده کردم و این واجب دینی را انجام دادم. ژنرال با توضیحات من سری تکان داد و گفت: همه این مطالر، جلسه تعطیل شد و اشک در چشمان حاضرین به خص
یا صاحب الزمان …

یک جمعه به لطف حق تو را می بینیم
در جمـع «امــام و شهـدا» می بینیم

ما «پرچم سرخ» «یا لثارات» تـو را
در گوشه ی صحن «کربلا» می بینیم

#اسماعیل_شبرنگ

Channel: ➡️ @shahdanzende