شعر دره‌شهر

#خدیجه_نصیری
Канал
Логотип телеграм канала شعر دره‌شهر
@shaeraneDareshahrПродвигать
241
подписчик
618
фото
150
видео
137
ссылок
این کانال جهت درج اشعار #شاعران_دره_شهر ساخته شده ودر خدمت این عزیزان خواهد بود. هدف آن آشنایی هرچه بیشتر شاعران این دیار با اشعار دوستان خود و شناسایی چهره های جدید است لطفا اشعار خودرابه آیدی زیر ارسال تا درکانال درج شود با تشکر ادمین👇🏻👇🏻 @shirin0021
من سالهاست رفته ام از عمق یادها...


#خدیجه_نصیری


@shaeraneDareshahr
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
پرنده‌ای که نشسته به روی بام دلی
تویی که صاحب بالاترین مقام دلی!

تو آشکارترین شوق شعرهای منی
تو عاشقانه‌ی محسوس هر کلام دلی!

من آسمانِ شبم، بیقرارم... اما تو
ستاره جان منی، ماه نقره فام دلی!

به جای جای تنم ردّ زخم اگر مانده
تو بی نظیرترین حسّ التیام دلی

سرم شلوغ و دلم غرق اضطراب اما
تو اشتیاق رهایی از ازدحام دلی

اگرچه درد به سویم هجوم آورده
تویی که موجب آرامشِ مدام دلی

تو ذره ذره‌ی جانی تو بند بند منی
تو کنج خلوت دل نه! که در تمام دلی...

#خدیجه_نصیری

@shaeraneDareshahr
چرا سراغ من خسته دل نمی‌آیی؟
تویی که روح تمامی این غزل‌هایی!

مخواه سر نگذارم به کوه بعد از تو...
که چیست عشق به غیر از "شروع شیدایی"؟

و چیست عشق به غیر از نمایشی غمگین؟
و چیست عشق به جز سال‌ها شکیبایی؟

عزیز دل، ز نگاهم اگرچه پنهانی
ولی همیشه در اشعار من هویدایی

به من که در غم غربت غریق اندوهم
خبر بده که در این دم کجای دنیایی؟!

فقط به شوق تو امروز زنده‌ام، جانم!
اگرچه نیست دلم را امید فردایی...

اگر سوال بپرسی که "عشق یعنی چه؟"
جواب میدهمت "اتفاق تنهایی..."

جواب میدهمت عشق تا ابد یعنی:
"تمام عمر به چشمم فقط تو زیبایی!"

تو هرکجای جهانی مهم فقط این است
که در وجود منی...با منی... همین جایی!

#خدیجه_نصیری

@shaeraneDareshahr
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
هرگز کسی شبیه به من غم نداشته
اینگونه گریه‌های دمادم نداشته

هرگز کسی شبیه به من پشت خنده‌اش
اینقدر درد و این همه ماتم نداشته

بر جانم آتشی‌ست پر از التهاب‌ها
یک جور آتشی که جهنم نداشته!

تنهایم آنقَدَر که خدا هم بدون شک
تنهاتر از مرا به دو عالم نداشته

برگرد و بس کن این همه اندوه را، بیا!
بعد از تو، روز تلخ دلم کم نداشته...

طفلی دلم! که در غم شب‌های بعد تو
جز چند کهنه خاطره، همدم نداشته

بیچاره قلب ساده‌ی من که از این و آن
یک عمر زخم خورده و مرهم نداشته

ای زندگی! تمام شو دیگر که بودنت
چیزی به غیر درد برایم نداشته...

#خدیجه_نصیری

@shaeraneDareshahr
دنیا شده این روزها درگیر لبخندش
محو تماشایی‌ترین تصویر لبخندش

در چهره‌اش گاهی اگرچه جدّیت پیداست
خفته‌ست اما شیطنت در زیر لبخندش

لبخند او رؤیا اگر باشد بدون شک
هستند گل‌ها یک به یک تعبیر لبخندش

روییدن امّید در من از حضور اوست
جوشیدن این شعرها، تاثیر لبخندش

از بس که از لبخند او آیات می‌ریزد
یک شهر عاجز مانده از تفسیر لبخندش

هربار اگر از من بپرسی آرزویت چیست؟
هربار پاسخ می‌دهم"تکثیر لبخندش"...

#خدیجه_نصیری

@shaeraneDareshahr
از تربت کرب و بلا هرشب
خوابامو عطر عشق می پاشم

ای کاش مثل دوستام آقا
من اربعین توو کربلا باشم

#خدیجه_نصیری

@shaeraneDareshahr
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
از خویش آزادم ولی در بند پاییزم!
دیوانه‌ام، دلبسته‌ی لبخند پاییزم!

بر شانه‌های محکمش سر می‌گذارم چون
مجذوب عشق ناب و قدرتمند پاییزم!

دورند از تنهایی بی وقفه‌ام، مردُم
انگار می‌دانند خویشاوند پاییزم

روییده توی پیکرم درد تنومندی
افتاده از پا قامت مانند پاییزم...

در عشق هم‌پیمان یک تنهایی محضم
در سوختن.ها نیز هم.سوگند پاییزم

میراث مادر بوده این اشعار بارانی
من تا ابد ابری‌ترین فرزند پاییزم!

#خدیجه_نصیری

@shaeraneDareshahr
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
«بخشی از یک ترانه عاشقانه»

واسه من یه چیزی مث معجزه‌س
که توو غربت شهر خوردم به تو
تا می‌خواستم سخت کافر بشم
رسیدی و ایمان آوردم به تو

#خدیجه_نصیری


@shaeraneDareshahr
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
خون از زمین می جوشه بی وقفه
از چشم هامون بغض می باره
دریایی از اشکای لغزون‌و
هر کی عزادار توئه داره...

توو اوج مظلومیتت،آقا
کل جهان مشکی به تن کرده
اعجاز یعنی پرچم مشکیت
یه عالمو زنجیر زن کرده

عاشق نبودم قبلنا...اصلا_
_معنای عشق‌و با تو فهمیدم!
وقتی نگاه سبزتو هرشب
توو رد پای هیئتا دیدم...

پر میشم از شوق غزل واست
هر بار سمت دفترم می رم!
من توی رؤیاهام هرروزو
پای پیاده تا حرم می رم

با عطر و بوی تربتت هرشب
خوابامو عطر عشق می پاشم
ای کاش مثل دوستام آقا
من اربعین توو کربلا باشم...

#خدیجه_نصیری

@shaeraneDareshahr
بخوان مرا...پُرم از قصه‌های غمباری
بخوان که بار غم از شانه‌هام برداری

بیا و هی بتکان دامن غزل‌ها را
بگو که شعر جدیدی برای من داری!

چنان حضور تو در خواب‌های من زیباست
که من فراری‌ام از لحظه‌های بیداری

گمان نکن که خوشم بی تو، گرچه می‌خندم!
اسیر کرده مرا بغض‌های بسیاری

نوشتن از غم تو در تمام ثانیه‌ها
شده‌ست منشأ این شعرهای تکراری...

تمام عمر دویدم...و حال فهمیدم
فقط به دور خودم چرخ می‌خورم، آری..!

فقط به دور خودم چرخ می‌خورم بی تو
درون دایره‌یِ زندگیِ اجباری...

هزار جور مرض هم اگر بگیرم، باز
غم تو می‌کُشد آخر مرا، نه بیماری...

#خدیجه_نصیری

@shaeraneDareshahr
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
بخواب ای گل پژمرده توی دامن من
بخواب یاسمنم!لای...لای...سوسن من

فدای پرتو چشمان خیسِ از اشکت
بخواب طفل همانند ماه روشن من

اگرچه کوچکی اما خراشِ روی گلوت
بزرگ‌تر شده از زخم های بر تن من

تو رفته ای که غمت مونسم شود هر شب
و خوابِ خوش،بشود تا همیشه دشمن من

چگونه بعد تو گهواره را تکان بدهم
و لای لای نخواند زبان الکن من؟

چقدر گریه کنم،مویه سر دهم بی تو؟
ببین که کر شده‌ گوش جهان ز شیون من!

پس از تو_دلبر مادر_نفس درونم نیست
شده‌ست خاک مزار تو نیز مدفن من

بخواب طفل غریبم!که بی تو باکی نیست
اگر که جمع شود عالمی به کشتن من..!

#خدیجه_نصیری

@shaeraneDareshahr
بابا برایم جز سرت چیزی نیاوردند
غیر از سرت از پیکرت چیزی نیاوردند

غیر از جهانی بغضِ ناهنجار بی پایان
دیگر برای دخترت چیزی نیاوردند

باران به روی گونه هایم خشک شد اما
سوی من از چشم ترت چیزی نیاوردند

ای سوره ی غمگینِ سرتاسر پر از غربت
از آیه های کوثرت چیزی نیاوردند

از نطق قرآنی تو بر قامت نیزه
از خون سرخ باورت چیزی نیاوردند

پاییز در من رخنه کرد آن شب که می دیدم
از یاس های پرپرت چیزی نیاوردند

حتی برای روشنای شام محزونم
از چشم هاي گوهرت چیزی نیاوردند

بابا گمان کردم که می آیی ولی افسوس
غیر از سرت از پیکرت چیزی نیاوردند

#خدیجه_نصیری

@shaeraneDareshahr
آری...شروع غربت بی انتهاست، شب!
لبریز بغضهای دمادم رهاست، شب!

آغاز تلخِ هق هقِ در زیرِ یک پتوست
چشمان خیس دخترکی بینواست، شب!

در سر هزار دغدغه، در دل هزار غم...
سرچشمه ی تمام خیالات ماست، شب

از بدو خلقتش پر اندوه و ماتم است
از بدو آفرینش ما بیصداست شب!

از بس که عاشقان همه، شب را قدم زدند
بر روی بند بند تنش ردّپاست، شب!

در گوشش آنقَدَر همه گفتیم درد خویش
مانند یک کتاب پر از ماجراست، شب!

وقتی غمش به شعر کشانده دل مرا
قطعا که من نه، شاعر این شعرهاست شب!

ننگر که روزها آرام است قلب من...
عمریست بی تو در سر من کودتاست شب!

#خدیجه_نصیری

@shaeraneDareshahr
قسم به عشق که تنها تو تکیه گاه منی
تویی که در دل شب های تار، ماه منی

تویی که در شب تشویش، مأمنم هستی
تویی که در شب آشوب، سر پناه منی

گرفته دامن من را غمی عظیم اما
فقط تو علت لبخند گاه گاه منی!

تو در هراس قیامت، شفیع من هستی
تو با نگاه نجیبانه ات گواه منی...

تو در هجوم هزاران هزار لشکر غم
اگرچه یک نفری، یک تنه سپاه منی

نمانده در دل من بیم ظلمتی، زیرا
تو آفتاب درخشان کوره راه منی!

هزار کس هم اگر در کنار من باشد
فقط تویی که سزاوار هر نگاه منی

نهاده ای به سرم تاج عشق را...آری...
چقدر مفتخرم که تو پادشاه منی...

#خدیجه_نصیری

@shaeraneDareshahr
کسی به مهر من و من به مهر تو...هرچند...
تو هم به مهر کس دیگری شدی دربند...

نبود در سر من هیچ غیر دیدن تو
به جز سرودن شعری برای تو...هرچند...

درست، یک شب منحوس یک نفر آمد
تو را درون غزل های چشم خویش افکند...

هزار شعبده کردم که مال من بشوی
نداشت بر تو اثر هیچ حیله یا ترفند

اگرچه قصد نداری کنار من باشی
بخند...آب شود در دلم هزاران قند...

نگاه کن دم آخر مرا عزیزِ دلم...
که جان دهم به برِ آن نگاه بی مانند!

حرام باد اگر بی تو خوب و خوش باشم...
که بی تو رفته از این دل امید یک لبخند!

اگرچه وصل ندیدم ولی هراسی نیست
که مرگ می دهدم با نگاه خود، پیوند...

#خدیجه_نصیری

@shaeraneDareshahr
زبان ساده ی قلبت زبان خوشبختی ست
و شاعرانه ی چشمت بیان خوشبختی ست

زمین کنار تو جایی برای لبخند است
زمان کنار تو بی شک زمان خوشبختی ست

تو در کنار منی، این خودش خوش اقبالی ست
همین که دارمت این خود نشان خوشبختی ست

نگاه مي كني و هر نگاه روشن تو
هزار و یک ورق از داستان خوشبختی ست

و لمس حلقه ی دستت به دور بازویم
تمام باورم از ریسمان خوشبختی ست

اگر چه مانده دلم در حصار دستانت
همین حصار برایم جهان خوشبختی ست

#خدیجه_نصیری

@shaeraneDareshahr
اگرچه شاعرم ولی آقــا
نشسته هرچه جز هنر در من
هنر برای من فقط این است
خوشا به حال این و آن گفتن

خوشا به حال عاشقی خسته
که دائما مسافرت باشد
خوشا به آنکه نیّتش این است
تمام عمـــر زائرت باشد

خوشا به حال هرکسی اینجاست
خوشا به حال خادمت آقا...
خوشا به حال ساکنان شهر
خوشا به حال این کبوترها

سیاه روی گرچه هستــم من
تو قلب خسته را شفاعت کن!
زیارتت حقیقتــاً "عشق" است
مرا به عشق باز دعوت کن!

#خدیجه_نصیری

@shaeraneDareshahr
برگرد ای نشاط جهانم
برگرد ای تبسم دورم!

بگذار در تو غرق بمانم
دریای پر تلاطم دورم!

#خدیجه_نصیری

@shaeraneDareshahr
«برای دخترانِ در خون تپیده ی افغانستان»


جان پدر،عزیز دل،آخر کجاستی؟
ای همدم همیشه ی مادر،کجاستی؟

ماهیِ سرخ کوچکِ من!ماه دلبرم!
ای در نگاه مرگ شناور،کجاستی؟

آتش گرفته باغ من از بعد رفتنت
در خون تپیده ای گل پرپر،کجاستی؟

برگرد خانه، منتظر دیدن توام...
کی می رسی ز مدرسه دختر؟کجاستی؟

برگرد و باز با همه ی شور بچگیت
لبخند را به خانه بیاور،کجاستی؟

در من هزار حرفِ نگفته ست تا ابد
ای بانیِ سکوت مکرر،کجاستی؟

گشتم وجب وجب همه ی شهر را ولی
در هیچ جا ندیدمت آخر کجاستی؟

#خدیجه_نصیری

@shaeraneDareshahr
دیشب خواب دیدم آمده بودی...
آه که نمی دانی چه خواب لذت بخشی بود!!
باران
تا صبح بر تن زخمی درختان کوچه تازیانه می زد...
عطر بهار
بر تاروپود پیراهن کهنه ی خیابان نشسته بود
ماهیان رفته از دریا،همگی برگشته بودند
و صدای قدم هایت
چراغ های از نفس افتاده ی شهر را به روشنایی وا داشته بود...
دیشب خواب می دیدم آمده ای
که ناگاه، پرنده غم بر شانه های تکیده ام نشست
و لگدپرانی بغضی عظیم
مرا برای همیشه از خواب پراند...
راستش را بگو
دیشب در کدام نقطه ی خوش عالم بودی
که یادت نبود جای خالی ات را با خودت ببری؟

#خدیجه_نصیری


@shaeraneDareshahr
Ещё