✅ #نقد_شعری_از#بانو_مهناز_کوهی🔺 #نقد:
#احمد_زینی_وند_ایلامی (
#تکا)
اسیر خاطرە ای بی امان ز یک دختر
نشستە زانوی غم دربغل،دوچشمش تر
نگاەِ او بە کجا خیرە ماندە بودولی
درآن غروبِ غریب وعبوسِ شهریور
کلاغ ها کە پریدند زیرلب می گفت:
کلاغ پَر ، دلِ من پَر ،تمام ِدنیا پَر
غروب ؛ آە دوبارە بە خاطرش آمد
دوچشم ِآبی تنها،دوچشم خیرە بە در
دواضطرابقشنگی کە دادمی زد: نە
فقط بە خاطر من عشق را ز یاد نبر
نە لال بودو نەکر ،خب ولی نمی شد گفت
تمامِ عاشقی اش را برای آن دختر
وبعدحسرت آن روزهای دور ، کە کاش
خطوط چهرە ی اورا نکردە بود از بر
کە اینک ازجلوی چشم اوتکان نخورد
دوچشمِ آبی و برقی عجیب زیباتر
فقط همین دووجب اززمین وچشمی خیس
تما م ِسهمش از این جهانِ پهناور
@@@
کنارِ قبر غریبی غروبِ شهریور
نشستە زانوی غم دربغل،دوچشمش تَر
🌺 #رباعی👇👇👇در مجلسِ کبود وسیە پوشِ ابرها
فریاد رعد وگریە ی خود جوش ِابرها
برق از تمامِ زاویە ها عکس می گرفت
خورشید رفتە بود در آغوشِ ابرها
🍂🌸🍂🌸🍂🌸🍂🍂