ماهنامه ستیز

#یادداشتهای_پرولتر_جوشکار
Канал
Новости и СМИ
Образование
Персидский
Логотип телеграм канала ماهنامه ستیز
@setizmonthlyПродвигать
187
подписчиков
48
фото
10
видео
41
ссылка
تماس با ما از طریق ایمیل های زیر می تواند انجام شود. [email protected] [email protected]
یادداشتهای پرولتر جوشکار

توی فیلمها یا داستان کتابها معمولاً هنگام مرگ از مقابل چشمهای میرنده، سلسله خاطرات و صحنه‌هایی رد میشود.
اگر اینطور باشد یکی از صحنه‌هایی که همیشه در خاطر من هک شده، مربوط به جمع‌آوری ضایعات توسط کودکانی چندساله با پاهای برهنه در میان پشتهٔ زباله‌جاتی است که شهرداری شهرستانی در جنوبی‌ترین نقطهٔ خوزستان در چند روستای حومه تلنبار کرده بود. (مثلاً معدوم سازی زباله!)
کار ما فيت و جوش لوله‌های قطور با قطر چندمتری بود که در یک مسافت کیلومتری قطار شده بودند و در نقطه‌ای از کنار زباله‌ها میگذشت که آکنده از انواع مگس حجیم و حشرات موذی خطرناک بود و ما به شالهایمان گازوییل میزدیم تا از آنها مصون باشیم. اما هوای داغ مماس بر گازوییل صورتمان را میسوزاند.
تحت چنان شرایطی کودکان به جمع‌آوری ضایعات در کوه زباله‌ها مشغول بودند و مگسها بر سر و رویشان جولان میدادند.
و این صحنه:
زمینهای خشک فلاحی، پدران ضایعات فروش، مادران در فضای بسیار آلودهٔ حیاتها با گاومیشهای مریض و لنبیات بی‌رونقشان دست و پنجه نرم میکردند که به اصطلاح خوابگاه ما، سوئیتی ۱۰۰ متری با پنجاه تا کفشِ کار جوشکارهای هفشجانی در هر جایش نسبت به آن قصر شاهانه بود.

#یادداشتهای_پرولتر_جوشکار

@setizmonthly
یادداشتهای پرولتر جوشکار

یکسال تابستان خط لوله کار میکردیم در غرب خوزستان که از حومهٔ سوسنگرد در امتدادی تا نزدیکی مرز عراق کشیده می‌شد. در اون معبر خط از دشتها، مزارع کوچک خیار و بامیه و هندوانه و خربزه و حومهٔ بعضی دهکده‌ها و آبادی‌های کوچک و بسیار فرسوده و یا کیلومترها بیابانهای لم یزرع عبور میکرد. لوله‌های قطور که با تریلی‌های بارکش در امتداد خط ریخته شده بودند که اکیپ فیترها و جوشکاران بایست فیت و سپس جوش میدادند.
اون پروژه کارفرمای اصلیش قرارگاه خاتم الانبیاء سپاه بود که مثل سایر عملیاتهای اقتصادی عمرانی و... در کشور نبض سرمایه‌گذاری آنها رو در چنگ داره بود.
لوله‌های بزرگ انتقال گاز از زمینهای بومیانی میگذشت که دچار بدترین فقر، بی‌آبی و بدون امکانات بهداشتی بودند و برای اینکه با مقاومت بومیان مواجه نشوند روی تابلوی پروژه نوشته بودند پروژه برای خط لولهٔ آب است و کلاً همین حرف اعلام شده بود.
در یک نقطه‌ای خط از کنار انبوهی از زباله‌ها و ضایعات میگذشت که شهرداری شهرستانی که نزدیک اونجا بود زباله‌های شهری رو آنجا تخلیه و دپو میکرد. بعد یه حشرات موذی و مگسهای گنده‌ای بودند که یک دفعه مثل زنبور حمله میکردند و جای نیششون تاول میزد. مهندسین و ناظرین و کلاه‌سفیدها پمادهای مخصوص میزدند. ما شال رو از گازوئیل ژنراتورهای برق گازوئیلی میکردیم که این مگسها نیایند سمتمون.

بچه‌هایی رو میدیدم هفت هشت ساله که از همون روستای نزدیک که مردم عرب بودند می‌آمدند زباله و ضایعات جمع میکردند و بعد پدرشون با یه تویوتا فرسوده می‌اومد میبردشون. گاهی میرفتم بچه‌ها رو میدیدم و می‌ایستادم پیششون تا ببینم چکار میکنند.
یک بار یک دختری آمد. خواهر اینها بود یا هر کسی، هم سن و سال خودم بود که اون زمان هفده هجده سالم بود.
مثل بلند فکر کردن یک دفعه ناخواسته و بی‌مقدمه گفتم تو چقدر خوشگلی! واقعا هم خوشگل بود.
با عصبانیت نگاه کرد و با قدمهای تند رفت سمت خونه‌هاشون. با خودم گفتم عجب کار اشتباهی کردم. رفت برادرها و پسر عموهاشو بیاره برای درگیری ناموسی.
مدتی که گذشت خبری نشد و روزهای بعد با اون بچه‌ها می‌اومد نزدیک جایی که کار میکردیم. با هم گاهی صحبت میکردیم و بعد متوجه شدم پشت دستهاش دونه‌هایی بودند که انگار با فندک برنال یا چیز داغ ایجاد شده بودند. مثل زخم خشک نشدهٔ زرد و آبدار. اینها اثرات نیش حشرات موذی و ویروسی در ضایعات بودند که بر اثر یک سیکلی از ور رفتن با اون ضایعات و آلاینده‌های آلوده در دستانش ایجاد شده بود.
این برای خیلی سال پیشه اما این تناقض در ذهنم ثبت شده و تا الان یادم مانده.

اکثر آدمها زیبایی رو دوست دارند و روشنه که زنان نسبت به مردان زیباترند. اما زیبایی فضیلت نیست. چون ظاهر هیچ فردی دست او نبوده و نیست و سنجش زیبایی یا زشتی یک معیار ثابت یا مشخصی نیست.
ایدئولوژی نظام حاکم می‌آموزه به ما که جوهر شخصیت زنان رو براساس صورتشون قضاوت کنیم در حالیکه یک انسان ممکنه از لحاظ صورت زیبا اما از لحاظ شخصیتی و افکار بد و جهتگیری‌اش مزخرف باشد. و یکی صورت یا ظاهرش ممکن است زیبا نباشد اما شخصیت بسیار گیرا و انسان پخته و آزادیخواه بی‌همتایی باشد.
ضمن اینکه این ایدئولوژی عمر زنان را بین ۱۵ سال تا نهایتا ۳۵ ساله به تراز میگیرد. برای اینکه اون رو تا سطح یک شی و ابژهٔ جنسی که برای تامین شهوتهای مردان کارایی دارد تقلیل دادند. در حالیکه زنان هم مثل مردان و تمام موجودات زنده از لحاظ جسمی تغییر میکنند. میانسال میشوند. پیر میشوند.
مهسا و نيكا و... چهره‌های زیبایی داشتند اما کلیهٔ دختران و زنان ستمکش بینام و گمنامی که توسط ج. اسلامی جنایتکار سرکوب و یا بقتل میرسند چیزی از اینها در انسان بودن کم نداشتند و کلاً فردسازی، قهرمان‌پروری، بت ساختن از یک فرد، جنبش جمعی را ندیدن، جنایت سیستماتیک را ندیدن، یک ایدئولوژی ارتجاعی ست که نظام حاکم اون رو ترویج و نهادینه میکند.

#یادداشتهای_پرولتر_جوشکار

@setizmonthly
یادداشتهای پرولتر جوشکار

سختی و بحران و جنگ طبقاتی شدتش همیشه ما را که در مافوق استثمار هستیم بیشتر خواهد چزاند. جنگ و قحطی و گرانی و استثمار بی‌رحمانه و کشتار اما بی‌شک انقلاب را بدنبال خواهد داشت.
نگاه من از مفهوم آفرینش نام وطن به نظامی گنجوی نزدیک است که ریشهٔ آفرینش را در شکاف (از پا تا سر) گندم می‌بیند و آنرا مقابل افسانهٔ گناهِ نخستین آفرینش از درختان سیب می‌گذارد که جایگاه زنان را با ادیان ابراهیمی (یهود و مسیح و اسلام) به برده فروکاست و زمینها و نان (مزارع غلات و میوه و ثمر) را غصب کرد. اما جنگ دین برای غصب اموال و استثمار بود.
به تعریف فروغ که خوشه‌های گندم را شیر میدهد، از سلالهٔ درختانیم و تبار خونی گلها که تنفس هوای مانده ملولمان میکند که (به نگاه شاملو) «می‌وزیم، می‌باریم، می‌تابیم.»
آسمانم ستارگان و زمین و گندم عطرآگینی که دانه می‌بندد. بذر بودیم زیر داسهای سرد رشد می‌کنیم و درنهایت در طبیعت و تاریخ حل می‌شویم.
زندگی طولش اهمیت چندانی ندارد، ژرفا و وسعت و بخصوص جهت‌گیری آنست که آنرا ارزشمند یا بی‌ارزش یا ضدارزش میکند.
اینکه در زندگی واقعی به چه چیزی و به چه کسانی و به چه طبقه‌ای وفادار و فداکار بوده و هستیم؟ و در راه سعادت و آزادی ستمکشان چه کاری از دستمان ساخته بوده و کرده ایم؟
مرگ محتوم دیر یا زود میرسد و ما را در کام خود میکشد و ما نقشی در طول و مدتش نداریم، بنابراین آنچه مهم است هدفِ آنست.

#یادداشتهای_پرولتر_جوشکار
#هنر
#ادبیات

@setizmonthly