ماهنامه ستیز

#مطلب_وارده
Канал
Новости и СМИ
Образование
Персидский
Логотип телеграм канала ماهنامه ستیز
@setizmonthlyПродвигать
187
подписчиков
48
фото
10
видео
41
ссылка
تماس با ما از طریق ایمیل های زیر می تواند انجام شود. [email protected] [email protected]
ادامهٔ مطلب اعدام قتل دولتی است 👇

ما کمونیستها از دولت جمهوری اسلامی نمی‌خواهیم تا مجازات اعدام را لغو نماید زیرا می‌دانیم این جانیان و آدمکشان که درحکومت اسلامی جمع شده اند ذره‌ای برای خواستهای به‌حق مردم ارزش قائل نیستند و زبانی جز زبان زور، نمی فهمند. ولی از کارگران و زحمتکشان می‌خواهیم که برای لغو احکام اعدام بپا خیزند. تنها و تنها در این صورت است که امکان لغو مجازات اعدام  توسط این جانیان وجود دارد.

#مطلب_وارده #نه_به_اعدام

@setizmonthly
اعدام قتل دولتی است
بابک فرزام

از بدو پیدایش جامعه طبقاتی و دولت، اعدام همواره وسیله‌ای در دست طبقات مسلط جامعه برای سرکوب طبقات فرودست بوده است. در ادیان مختلف بویژه در اسلام نیز حکم اعدام و شکنجه برای تداوم سلطه حاکمان و ایجاد رعب و وحشت در میان مردم، لازم و ضروری شمرده شده است.
تعدادی از جامعه شناسان بورژوازی سعی دارند اعدام را وسیله ای برای بازدارندگی جامعه از جرم و جنایت تعریف نمایند. این ادعا توسط خود جامعه‌شناسان آکادمیک که هیچ تضادی با سیستم سرمایه‌داری ندارند نیز رد شده است و طی سالیان که حکم اعدام در کشورهای مختلف در جریان بوده نه تنها شاهد خاصیت بازدارندگی در حکم اعدام نبوده‌ایم بلکه در کشورهایی که این حکم بی‌وقفه انجام می شود، شاهد بالا رفتن آمار جرم و جنایت هم هستیم.
در دولت اسلامی ایران، اعدام به صورت یکی از وسائل روزمره سرکوب دولتی علیه مردم در آمده؛ تا جایی که ایران در اعدام به طور نسبی رتبه اول جهانی و به صورت مطلق بعد از چین رتبه دوم جهانی را دارد؛ و این در حالی است که ما شاهد خیزشهای رو به رشد و مکرر آزادی‌خواهانه و مطالبه‌گرانه مردم طی سالهای اخیر هستیم. بالطبع بنا به ماهیت دیکتاتوری تئولوژیک سرمایه‌داری ج.ا جواب این اعتراضات چیزی جز قتل و کشتارهای وسیعِ مردم نبوده است. جمهوری اسلامی از اعدام و شکنجه در زندانها برای ایجاد رعب و وحشت در دل مردمِ  بپاخواسته استفاده می‌کند.
تعداد اعدام شدگان در سال ۲۰۲۰، ۲۶۷ نفر بوده. این رقم درسال  ۲۰۲۲ با افزایش ۱۱۸٪ به ۵۸۲ نفر رسید. در سال ۲۰۲۳ تعداد اعدام شدگان در ایران به رقم وحشتناک ۶۴۰ نفر بالغ گردید؛ یعنی ج.ا روزانه حدود دو نفر را اعدام کرده است. البته برای نظامی که رئیس جمهور آن به عنوان قاضی مرگ فقط در تابستان ۶۷ پانزده هزار نفر را اعدام کرد، این ارقام ناچیز است. ج.ا از همان ابتدای به قدرت رسیدنش پایه های حکومتی خود را بر اعدام و شکنجه و سربه نیست کردن دگراندیشان بنا نهاد.
اکنون حکومت سرمست از پیروزی‌اش بر مردم معترض، خود را در موقعیتی می‌بیند که باید با ایجاد وحشت و جو امنیتی، هم از مردم انتقام بگیرد و هم به خیال باطل مانع خیزش دوباره‌شان گردد. ج.ا نمی‌تواند ریشه تمام این خیزشهای مردمی که علت آن در خود نظام فاسد حکومتی نهفته است را بخشکاند.  نظامی که مردم ایران را به فلاکت کشانده. این در حالی است که تنها مجموع سه اختلاسی که اخیرا فاش شده و نمایندگان مجلس جمهوری اسلامی مجبور شدند به آن بپردازند (چای دبش، مفقود شدن پانزده میلیارد یورو و ناپدید شدن هشت میلیون سکه در بانک مرکزی) رقمی است حدوداً معادلِ بودجه دولت؛ یعنی با این ارقام اختلاس می‌توان یکسال کشور را اداره کرد.
دولت اعدام می کند تا از شر کسانی که نظم و قانون موجود را نقض و به آن اعتراض می‌کنند خلاص شود؛ بدون توجه به اینکه همین نظم و قانون موجود (که عمدتاً از طبقات حاکم بر علیه طبقات فرودست دفاع می کند) عامل ایجاد بی‌نظمی و نقض قانون است. یعنی جامعه به جایی می‌رسد که طبقات فرودست برای ادامه زندگی، چاره‌ای جز نفی همان نظم و قوانینی که آنان را به بردگی و فلاکت کشانده است ندارند. نقض قوانین جامعه سرمایه داری، واکنشی است به رابطه نابرابر قدرت و توزیع نابرابر ثروت. اینجاست که طبقات حاکم با شدت عمل وحشیانه‌ای به مقابله با این واکنشهای جامعه روی می‌آورند و اعدام دقیقا یکی از وسائل همین شدت عمل وحشیان برای سرکوب است.
برای مخالفت با اعدام نباید حتما مارکسیست بود ولی تنها با اتکا به مارکسیسم می‌توان ریشهٔ خشونت‌های دولتی بر علیه شهروندانش را به صورت علمی کشف نمود و با آن مقابله کرد.
مجازات اعدام، اقرار دستگاه حکومتی به وجود تضادهای لاینحل و آنتاگونیستی در جامعه است و طبقه مسلط برای حفظ تسلط خویش بدان نیاز دارد.
بیشتر قوانین وضع شدهٔ موجود، بر علیه کارگران و به نفع سرمایه داران است؛ این قوانین اغلب ارزشهای یک جامعهٔ بورژوایی است که حقوق شهروندان بی‌چیز به ویژه کارگران را به چالش می کشد.
بنابراین، سؤال این است: چگونه می توان نظم اجتماعی را حفظ کرد وقتی دو طبقه در تضادی بی پایان در مقابل هم صف آرایی نموده اند؟ سرمایه‌دار باید فقرا را استثمار کند تا استانداردهای خود را حفظ نماید و به انباشت ثروت خود ادامه دهد؛ در حالی که طبقه کارگر باید در برابر استثمار مقاومت کند. در پایان، یک طبقه (طبقه کارگر) است که باید تسلیم شود و این تسلیم، اجباری وحشیانه و از طریق مجازات است.
طبقهٔ کارگر یا باید نظم اجتماعی موجود را بپذیرد، حتی اگر بر خلاف منافعش باشد و یا همین طبقه برای رهایی خویش و جامعه‌اش از بند ظلم و استثمار، دست به شورش زند و با خرد کردن ماشین دولتی سرمایه‌داری، دولت خویش را بنا کند.

ادامه در پست بعد 👇

#مطلب_وارده #نه_به_اعدام

@setizmonthly
یادداشتی دردآور از یکی از خوانندگان ستیز

رقابت بر سر زندگی

پیرمردی که ماجرا را برایم تعریف می‌کند از آن شخصیت‌هایی است که نمی‌تواند حرفش را بدون فحش بزند. هر چقدر سعی می‌کند مؤدب باشد فایده ندارد و میان حرف‌هایش یا آخر جمله‌هایش دشنام‌هایی می‌دهد. این روزها حال ایران اصلاً خوب نیست و در زمانه‌ای که کمر جامعه زیر فشارهای اقتصادی و سنگینی استبداد خم شده‌، خشم مردم پدیده‌ غیر منتظره‌ای نیست. افراد زیادی هستند که منتظر فرصت یا بهانه‌ای برای خالی کردن خشم خودشان هستند. خشم پیرمرد تقریباً همراه با بغض است. این هم چیز عجیبی نیست. آدم‌های سالم و بدون نیازهای معیشتی نیز گاهی گریه می‌کنند چه رسد به مردمی که در تأمین نیازهای اول خود درمانده‌اند و فرصتی برای رسیدگی به مسائل پزشکی و روانی خود ندارند. پیرمرد می‌گوید: «حرفهای ما از بس روی دلمان مانده، شده غده. به کی بگیم؟ بریزم توی خودم؟ به بچه‌هایم بگویم؟ کسی نیست که خودش گرفتار نباشد.»

وقتی پیرمرد روایتش را تعریف کرد تصمیم گرفتم ماجرا را با چشمهای خودم ببینم. کار سختی نبود و نیاز به انتظار چندانی نداشت. قصّابی که عادت داشته برای سگ‌های ولگرد آشغال گوشت و استخوان بیاندازد فکرش را هم نمی‌کرده روزی میان آدمیزاد و حیوان برای تصاحب این استخوان‌ها نزاع در بگیرد. زن‌هایی را دیدم که منتظر محبت قصاب به سگ‌های ولگرد می‌ماندند تا غذایی برای خود یا خانواده خودشان فراهم کنند. اگر سگ‌ها دیر برسند، زنانی که با چادر مشکی روی خود را پوشانده‌اند استخوان یا آشغال گوشت را زیر چادر می‌گیرند و سریع از محل دور می‌شوند. اگر سگ‌ها زودتر رسیده باشند این زن‌های رو گرفته سعی می‌کنند استخوان یا آشغال گوشت را از دهانشان بیرون بکشند.

افرادی که از درون سطل‌های زباله ضایعات بیرون می‌آورند یا افرادی که از میان آشغال‌های جلوی میوه‌فروشی‌ها خوراکی برای خودشان پیدا می‌کنند را در گذشته دیده بودم اما رقابت انسان و حیوان بر سر استخوان را اولین بار بود که می‌دیدم. از قصّاب پرسیدم که از چه زمانی این پدیده شروع شده است؟ می‌گوید که دقیق نمی‌دانم. «مشتری نبود. نشسته بودم بیرون را نگاه می‌کردم. گربه دوست ندارم ولی از سگ‌ها خوشم می‌آید. اگر توله داشته باشند یک چیزی برایشان می‌اندازم... آن روز دیدم سگ زبان‌بسته آشغال گوشت را برداشت، دور که زد برود، همچین که چشمش به زن پشت سرش افتاد پرید عقب و شروع کرد پارس کردن. بدو رفتم بیرون که دردسر نشود. قبلاً یک نفر بود از این بسیجی‌‌های آدمفروش. بهانه کرده بود زن و بچه ما از سگ می‌ترسند و برای سگ‌ها غذا نریز.»

قصاب می‌گوید بعد از آن روز به حساب اینکه سگ‌ها مزاحمتی برای «زن و بچه مردم» ایجاد نکنند «زیرچشمی» حواسش به آنها بوده تا اینکه متوجه می‌شود چند سگی که برای خوردن غذا جلوی قصابی می‌آیند فقط برای زنهای چادری پارس می‌کنند. «گفتم این مملکت آدم‌هایش ضد آخوند و ضد اسلام شده‌اند حالا سگ و گربه‌هایش هم شروع شده... بعد فهمیدم اینقدر غذای این زبان بسته‌ها را گرفته‌اند که دشمن شده‌اند. سگ بی‌صاحب پارس نمی‌کند برای آدم. سگ اگر داخل چهار دیواری بسته باشد خیال می‌کند که نگهبان است و پارس می‌کند. سگ ولگرد پارس نمی‌کند. دیگر از کی شروع شده که از زن چادری می‌ترسند خدا می‌داند.»

#پیام_دریافتی #مطلب_وارده
@setizmonthly
[۲/۲]
ادامهٔ تشکل سراسری کارگران؛ حزب کارگری👇

کجا بود؟ کجاست حزب کمونیستی که یاری برساند، مشورت بدهد!
من در باب آنکه حزب چه نقشی میتواند داشته باشد قصد بحث کردن ندارم. تنها به این بسنده میکنم تا زمانیکه پراکندگی و تفرقه در جنبش کمونیستی وجود دارد، تا زمانیکه نه تنها هدف بلکه نقشه راه برای رسیدن به آن هدف موجود نباشد، تا زمانیکه یک اتحاد سراسری در جبهه کار وجود نداشته باشد، تا زمانیکه برای درهم کوبیدن نظام و تمام ساختار موجود در نظم سرمایه داری، یک اتحاد عمل و یک آلترناتیو کمونیستی وجود نداشته باشد، پراکندگی میان پیشروان طبقه کارگر و بالنتیجه مجموعه اعتصابات و اعتراضات کارگری ادامه خواهد داشت.
اینکه این آلترناتیو و این اتحاد عمل، این پرچم یگانه طبقه کارگر چگونه و از چه طریقی میسر است، چیزی است که شما رفقای با دانش و آگاه، شما رفقای صادق و وفادار به طبقهٔ کارگر می‌بایست آن را بیابید. ما کارگران در زندگی روزمره‌مان در ابتدا در حال تلاشیم تا زنده بمانیم و آنچه که در چنته داریم و نیرویی که برایمان باقی می‌ماند را در راه مبارزات روزمره‌مان علیه سرمایه، علیه اختناق و سرکوب و نهایتا بالا نگه داشتن روحیه مبارزاتی جامعه بکار خواهیم گرفت.   ششم اذر ۱۴۰۲

#مطلب_وارده
@setizmonthly
[۱/۲]

تشکل سراسری کارگران؛ حزب کارگری
حمید سعادت، عضو شورای کارگران شرق

با گرم ترین درودهای رفیقانه
من حمید سعادت یکی از کارگران چاپخانه ای در شرق تهران و عضو شورای کارگران شرق هستم پدرم چاپچی و پدر بزرگم نیز حروف چین معروفی بود که مهارتش در حروف چینی زبانزده بسیاری از همکارانش بود.
من از سن ۱۴ سالگی پس از فوت پدرم بدلیل سرطان ریه مجبور بکارکردن در محیط چاپخانه شدم. صاحب چاپخانه که پدرم در آن کار میکرد برای جبران احساس گناهش من را جایگزین پدر کرد. سال‌ها از آن زمان میگذرد.
امروز من یک کارگر کمونیست و تا رسیدن به کسب قدرت سیاسی توسط زحمتکشان لحظه ای آرام نخواهم نشست.
من نیز مانند شما کمونیست‌ها و سوسیالیست‌ها بسیاری از متون کلاسیک مارکسیستی را مطالعه و آگاهی طبقاتی خود را دایما ارتقا داده‌ام. آنچه را که اینجا با شما در میان خواهم گذاشت نه آوردن سندی از این و آن جزوه مارکس و لنین بلکه نتیجه ۱۸ سال کار در چاپخانه، جنگیدن با کارفرمایان به همراه همکاران و یارانم در نتیجه شکست ها و پیروزی هایمان و دستاوردهای هر مرحله از آن تاریخ گذشته است.
ما در شورایمان نه تنها به مسایل مختص به صنعتی که در آن بکار مشغولیم میپردازیم بلکه دایما مبارزات و تلاش های همکارانمان در دیگر صنایع، معلمان، بازنشستگان، دانشجویان و... را زیر نظر داشته حمایت و پشتیبانی میکنیم و یکایک این مبارزات را بررسی و برای پیشبرد اهداف واحدمان نقشه می‌چینیم. ما همچنین بخوبی و بسیار با دقت مجموعه تلاشهای طرفداران طبقه کارگر را زیر نظر گرفته ایم.
هزاران توییت، کانال های مختلف پخش اخبار کارگری، انجمن ها و شوراها و رسانه های فراوانی که اخبار اعتصابات و اعتراضات کارگری و معلمی و... را منتشر میکنند و از وضعیت وخیم زندانیان گزارش تهیه و آنان را نشر و پخش میکنند، از کشته شدن کولبران و اعدام ها و تجاوز به حقوق اولیه زنان و کودکان و... خبر تهیه کرده و در اختیار همگان قرار میدهند و ما را از ستم و تبعیضات گوناگون حاکمیت مطلع میکنند با خبر هستیم.
اما این انسانهای خستگی ناپذیر به یک مسله بسیار ساده توجهی از خود نشان نمیدهند. که انسانها در واکنش تطابقی نسبت به یک اتفاق مکرر ذهنشان به سمت عادی شدن رفته و ناخواسته مغز به سمت فیلتر کردن حرکت میکند. عادی‌سازی آنچه در حال تکرار است. آهسته و ناخواسته و به تدریج نسبت به شرایط زندانیها و خانواده‌های آنان، مادران خاوران، فقر و فلاکت زحمتکشان، اعتراضات و اعتصابات کارگری و... بی‌تفاوت عمل میکند.
در واقع مغز انسان خودش را در مقابل حس کردن احساسات منفی خاموش میکند. دقیقا در همین مقطع است که دستاوردها و نتایج مثبت به کمک آمده و ذهن و احساس انسان‌ها را مجددا فعال و برای رسیدن به هدف آماده میکند.
اجازه می‌خواهم آنچه را که بالا به آن اشاره مختصری کردم بیشتر در موردش توضیح بدهم. به‌طور نمونه به اعتصابات و اعتراضات کارگری در همین یک سال گذشته برگردیم. کانالهای متفاوت پخش اخبار کارگری خبر از صدها اعتصاب و اعتراض کارگری در بخشهای مختلف صنعت در اختیارمان گذاشته و هر روزه بر تعداد این کانالها اضافه میشود.
به جرات میتوان گفت که شاید کمتر از انگشتان یک دست گزارشی از نتیجهٔ این یا آن اعتراض و اعتصاب و دستاوردهای خاص هر یک از آنان ارایه داده شده است.
به متون منتشر شده توسط گروه‌ها و سازمان‌های طرفدار طبقهٔ کارگر توجه کنید؛ به مباحث این گروه‌ها در فضای مجازی و اتاق‌های موجود در همین فضای مجازی گوش دهید. تقریبا همه آنها از پراکندگی این اعتراضات از ناپیوسته بودن این مبارزات و در نتیجه از وجود افتراق و پیوسته نبودن آنان به یکدیگر اذعان داشته و آن را بزرگترین معضل جنبش کارگری در این برهه تاریخی نام میبرند.
و تا آن اندازه این واژه‌ها تکرار میشود که در ذهن ما رفع این پراکندگی غیر ممکن جلوه می‌یابد.
رفقا هرگز فکر کرده اید که ما پیشروان طبقهٔ کارگر جهت مشورت در پیشبرد اهداف نزدیک و دورمان با چه حزب و سازمان و گروهی که مورد اعتماد اکثریت طبقه کارگر است می‌بایست تماس برقرار کنیم؟
بگذارید یک مثال بسیار ساده بزنم که شاید برای رفقایی که در حال مشاجرات تئوریک در تعاریف مختلفشان از استالنیسم و یا... هستنند بسیار پیش پا افتاده و حتی احمقانه بنظر بیاید و برای ما معضلی بس بزرگ است. در همین اعتراضات اخیر معلمان که قرار بود ما کارگران بخشهای مختلف به پشتیبانی آنان در تجمع آنان شرکت کنیم؛ بحث آنکه این تجمع مقابل مجلس شکل گیرد یا آموزش و پرورش تا آنجا بالا گرفت که عده‌ای جمع نشدن و اعتراض نکردن را توصیه میکردند، عده ای جمع شدن مقابل دولت را رفرمیستی و تجمع مقابل وزارت آموزش و پرورش را تمکین به قانون میدانستند. آنجا بود که بی عملی و در خانه ماندن توجیه مناسبی پیدا میکرد.

ادامهٔ این مطلب را در پست بعد بخوانید 👇

#مطلب_وارده
@setizmonthly
#فقط کف خیابان به دست میاد حقمان
تیشه بر ریشهٔ خود زدن!
م. اصولیان

مرزها را نباید در هم ریخت؛ یکی از مهمترین ضعفهای ما نشناختن مرزهایمان و مهمتر از آن در هم ریختن مرزهای تشکلاتمان میباشد۔ حزب، اتحادیه، شورا، انجمن محل، کمیته‌های متعدد و... اینها همه ابزاری در خدمت رساندن ما به هدف یا اهدافی است. در هم ریختن مرزهای اهداف و وسایل رسیدن به آن اهداف، ضعف بزرگی است که ضربات جبران‌ناپذیری به ما زده است.
حزب هدف نیست، وسیله است. تصور آن همچون هدف، باعث سکتاریسم و گروه‌گرایی و پراکنده کردن صفوف کارگران است. عین همین مسئله در مورد سندیکا، کلوپ، انجمن و غیره هم صدق میکند. پرستش آنان به گونه‌ای که سایر مسائل را از دید ما پنهان کرده نتوانیم اهداف واقعی را از وسیله های رساندن به آن اهداف تشخیص دهیم ما را تبدیل به سکتهای کوچکی میکند که هرگز با یکدیگر متحد نشویم. 
متاسفانه این مرض در دهه‌های گذشته باعث و بانی پراکندگی در جنبش‌های ترقی‌خواهانه طبقه کارگر و سایر زحمتکشان بوده است.
هدف و اهداف اصلی ما برابری، آزادی و رفاه اجتماعی هستند. تمام افراد و جریاناتی که در راه این اهداف مبارزه میکنند متحد بالقوهٔ ما بوده و میتوانند در اتحاد پایدار با ما شرکت کنند. عدم تشخیص این واقعیت در گذشته ضربات زیادی به ما زده است. انرژی فعالین بجای تلاش در راه رسیدن به هدف صرف تبلیغ و ترویج برای شناسایی گروه، گروهها، احزاب و تشکلها شده است. برنامهٔ حزبی جای اهداف دولتی طبقهٔ کارگر، برنامهٔ شوراها را گرفته، آشفتگی فکری زیادی در صفوف فعالین ایجاد کرده است. فعالین ما بجای مبارزه با دشمن مشترک وظیفهٔ خود را خنثی کردن آثار مخرب یکدیگر در صفوف طبقه و لذا زدن تیشه بر ریشهٔ خود دانسته‌اند.
زمان آن رسیده است هر چیز در جایگاه واقعی خود قرار گیرد. زنده باد اتحاد پایدار کارگران

#مطلب_وارده
@setizmonthly