مرگ انتهای یک روند طبیعی برای زندگی است که از لحظه تولد حرکت ما به سوی آن آغاز میشود. آنچه که طبیعی نیست نَمردن است. انسان پس از مرگ و پیش از تولد در دسترس دوستان و اقوام نیست و ساختن قبر و یاد بود هم تلاش انسانها برای در دسترس نگاه داشتنِ شخص درگذشته است. بهترین کاری که در قبال زندگی میشود انجام داد خودِ خودِ زندگی است. مهرداد میناوند دیشب درگذشت. کسی که از نسل خاطره ساز دهه هفتاد و جام جهانی نود وهشت برای ماها به یادگار مانده بود. چشمهای زیبایی که داشت، حرکات ریتمیکش با توپ که یک نسخه ایرانی از رایان گیگز منچستری بود از او فوتبالیستی جذاب ساخته بود. یک آیکن که روی دیوارِ اتاق خوابِ دختر و پسر یافت میشد. چهرهاش از آن میمیکهای پوستر ساز بود. او جهان را دید، زندگی کرد، در بهترین سالهای جوانی حسرت به دل یک ته استکان آزادی نماند، با زندگی هم مانند توپ رقصید و قانون بی حساب کتاب و شلختهی مرگ را با کرونا پذیرفت. سالهای نه چندان طولانی پس از آویختن کفشها، چهرهاش تغییر کرده بود، انگار چشمهایش چشم زخم خورده بود. پف کرده، خسته و غمگین.... یادم هست با گلایه و بغض به فردوسی پور میگفت من بخاطر بیماری خود ایمنی ناچار به مصرف کورتون هستم بخاطر همین چشمهایم به این شکل در آمده است. او را بجز زمین چمن در قابی به یاد داریم که در یک مهمانی به زعم آن روزها، منکراتی و به روال این روزها خیلی معمولی است. دوربینِ آقای ناهی از منکر روی صورتِ ترسیده او میچرخید تا چهره میناوند تا ابد پیش برخی از هم وطنان مخدوش شود.
او زندگی کرد، اشتباه کرد، جوانی کرد، ماجراجویی کرد، مست شد، عاشق شد، و درگذشت ... پکیج نسبتا کاملی از انسان بودن ...
#رسول_اسدزاده #مهرداد_میناوند #یادش_سبز@sazochakameoketab 🌿🍂🌿🍂🌿🍂🌿🍂🌿🍂🌿🍂