گاه آرزو میکنم زورقی باشم برای تو تا بدانجا برمت که میخواهی زورقی توانا به تحمل باری که بر دوش داری زورقی که هیچگاه واژگون نشود به هر اندازه که ناآرام باشی یا دریای زندگیات متلاطم باشد دریایی که درآن میرانی
گاه آرزو میکنم ای کاش برای تو پرتو آفتاب باشم تا دستهایت را گرم کند اشکهایت را بخشکاند و خنده را به لبانت باز آرد. پرتو خورشیدی که اعماق تاریک وجودت را روشن کند روزت را غرقه نور کند یخ پیرامونت را آب کند.