به بهـانه سالگرد درگذشت استاد
#ابوالحسن_صبـــا✅مصاحبه ای کوتاه اما خواندی با همسر و نوه ی استاد
#ابوالحسن_صــبامصاحبه ای که در این جا مطالعه می فرمایید مدتها قبل با همسر و نوه استاد
#صبا انجام شده و شاید تصور کنید که این مصاحبه کهنه شده و دیگر جذابیتی برای مطالعه ندارد اما به شما توصیه می کنیم که حتما این مصاحبه را اگر تا کنون نخوانده اید مطالعه کنید تا متوجه شوید که استاد
#صبا چگونه و به چه لحاظ امروز نامی نیک از خود به یادگار گذاشته و چرا شاگردان و اطرافیان ایشان از استاد
#صبا به نیکی یاد می کنند. مردی که حتی تا لحظات پایانی عمرش دست از موسیقی نشست و حتی به گفته ی همسر ایشان در لحظات پایانی عمرش به تدریس موسیقی مشغول بود...
🎤استاد به عنوان پدر چه نقشی در خانه و خانواده داشت؟
👤- اصلا در کارهای خانه دخالت نمیکرد.همه امور بچه ها با من بود.حتی کارهای کلاس درس او از قبیل ثبت نام شاگردان،دریافت شهریه،حضور و غیاب و... با من بود .
صبا عاشق شاگردانش بود.هرچه داشت به آنها می آموخت.اگر کسی برای ثبت نام می آمد،از او میپرسید:((شغل تو چیست؟درآمدت چقدر است))؟
آنقدر مناعت طبع داشت که از شاگردان کم درآمدش پول نمیگرفت .
🎤رابطه استاد با سینما وتئاتر چگونه بود؟
👤- او عاشق چارلی چاپلین بود.از دیدن فیلم دزد دوچرخه هم خیلی لذت میبرد .
چند باری برای دیدن آن به سینما رفت .
🎤اوقات فراغت او چگونه سپری میشد؟
👤- اوفات فراغتی به آن صورت نداشت.همیشه مشغول کار موسیقی بود،
ولی اگر فرصتی داشت،شطرنج بازی میکرد و اغلب هم برنده میشد .
🎤استاد چند سال زندگی کرد و علت فوتش چه بود؟
👤- صبا ۵۴ سال زندگی کرد. برای مردن خیلی جوان بود .علت مرگش بیماری قند ، مشکل قلب و تنگی عروق بود .
🎤از آخرین روزهای زندگی او بگویید؟
👤- دو ماه قبل از مرگ،به من گفت:((منتی (او مرا به این نام صدا میکرد) ،من به زودی از دنیا میروم.باید خانه ام رو بنام تو کنم)).حرفش را جدی نگرفتم اما حال او روز به روز بدتر می شد.اواخر عمرش زیاد از خونه بیرون میرفت.
سر کوچه یک مغازه کفاشی بود ، ساعتها در مغازه مینشست و به کار کفاش نگاه میکرد بدون آنکه حرفی بزند. یک سه تار قشنگ ساخته بود که طول آن نیم متر بود.روزهای آخر عمرش سه تار را در آغوش میگرفت و به من خیره می شد و می خواند :
شیشه عمرم شب یلدا ، شب یلدا شکست
😔روز ۲۹ آذر،حالش خیلی بد شده بود. دکتر
#شیخ به منزلمان آمد.آن شب آقای
#پایور و خانم
#آذرعظیما(همسر
مرتضی حنانه)آنجا بودند . دکتر گفت که
#صبا امشب می میرد . ولی
#صبا که عشق عجیبی به تدریس داشت خیلی آسوده و در کمال آرامش به خانم
#عظیما درس داد و به
#پایور سفارشاتی کرد. دوستانش را خبر کردم . بعد از اینکه درس دادنش تمام شد روی تخت دراز کشید.
#شهریار و
#امیرجاهد سراسیمه به بالینش حاضر شدند.
#صبا که مرا بسیار منقلب بودم ، دلداری می داد . دخترانش را بوسید. نگاهی به سازش انداخت .دو قطره اشک از چشمانش سرازیر شد. دست مرا گرفت.
#رکسانا را صدا کرد و از او خواست تا پیانو بزند .
زیر لب شعر
#نیما را زمزمه می کرد:((به کجای این شب تیره بیاویزم قبای ژنده خود را)) تا به راحتی در سپیده دم جان به حق تسلیم کرد .
🎤خانم صبا،از مراسم خاک سپاری برایمان بگویید؟
👤- ساعت ۱۲ شب به گورستان ظهیرالدوله رفتم.۸ متر زمین در نظر گرفتم و چهار کارگر خبر کردم. می دانستم بعدها مردم برایش مقبره می سازند . فردای آن روز مرحوم
#صبحی_مهتدی افسانه گوی معروف، خبر مرگ
#صبا را ۲۶ دفعه از رادیو اعلام کرد .
همه مردم به میدان بهارستان هجوم آوردند . جسد استاد را شستند و به مسجد امام سجاد-چهار راه سید علی در خیابان سعدی بردند. خدا میداند چند تاج گل مردم و هنرمندان آوردند.هنرجویان هنرستان جلوی تابوت حامل جنازه مارش عزا می زدند . جاده قدیم شمیران را بستند. رانندگان که همیشه از بسته شدن خیابانها خشمگین می شدند تا فهمیدند تشییع جنازه
#صبا است،از اتومبیل پیاده شدند و سینه زنان و اشک ریزان دنبال جنازه آمدند. جنازه استاد را بعد از طی مسافت طولانی به گورستان ظهیرالدوله رسانیدند. شور عجیبی همه را فرا گرفته بود.
#رهی_معیری وحشت زده شده بود .
#مرتضی_خان_محجوبی می لرزید ،
#تجویدی بیهوش شده بود. ناگهان
#حسین_تهرانی را کشان کشان بر سر خاک آوردند.
او مشتی خاک برداشت و بر سرش ریخت و گفت:
((ای صبا راحت بخواب که دیگر کسی تو را به خاطر یک لحظه تأخیر در رادیو توبیخ نمی کند . ))
🎤در آخر هر خاطره ای که از
#صبا دارید برایمان تعریف کنید .
👤یکی از روزها،صبا مرد فقیری را به خانه آورد که دچار بیماری چشم شده بود. صبا او را به حمام برد، لباسش را عوض کرد.خیلی به او محبت کرد.آن مرد نی لبک می زد. صبا آن مرد را تعلیم داد.او را به رادیو برد و حقوق برایش در نظر گرفت .
بقلم:
#میناسمائی@sazochakameoketab🌿🍂🌿🍂🌿🍂🌿🍂