...
به شیشههای ناامید مربا گفتم:
«صبوووور باشید.»
من همچنان
چشم انتظار آن صبحم...
هنوز امیدم به دستهای خداوندی بود
که به انجیر قسم
به مربای انجیر قسم
به همهٔ حالتهای انجیر قسم
خورده بود...
گفتم: «حتما باید صبحی باشد
که بتواند
همهٔ ما را دور یک سفره جمع کند.»
به شیشههای مربا
خیره شدم،
سکوت کردم،
و گریستم
@SazoChakameoKetab🌿🍂🌿🍂🌿🍂🌿🍂🌿🍂🌿🍂#رویا_شاه_حسین_زاده#صبحتون_عسل🍞🍯☕️