#شروع_داستان در سکونِ سرد کوهستان
آنجا که بیست قله با کلاهی از برف
سر در گریبان کوه فرو برده بودند
حیات، تنها در چشمانِ سیهپَر میدوید
اولین دوربین بالای کتابخانهای از چوب ماهون مخفی شده است. دوربین کل فضای اتاق را نشان میدهد؛ اتاقی که او در تختی شکوهمند و میات تلّی از بالشها در آن آرمیده است.
منبتکاریِ ظریفی بر تختهی بالای تخت چشمنوازی میکند، چهارچوب تخت به سورتمهای نفیس میماند که بر آن لحافی دستدوز، با طرح لحافهای چهلتکهی آمیش(چوب درخت ماهون به رنگ قهوهای مایل به سرخ) پوشانده شدهاند. سمت چپ، گلدانی کنار یک میز وسمت راست تعدادی کتاب به چشم میآید. ساعتی عتیقه که به فانوس میماند بر پیکر دیوار سنگینی میکند و کنارش آینهای قدی که زنگار ایام گرفته است، بر تن نقرهای قابش زار میزند. کمی پایینتر از آینه، کنج اتاق، کپسول اکسیژن تقریباً از نظرها مخفی است....
مرد میان اینهمه، بیحال روی تخت افتاده است. پیکرش در آغوش پتو به چشم نمیآید و فقط قسمتی از سرش هویداست.
@sazochakameoketab🌿🍂🌿🍂🌿🍂🌿🍂🌿🍂🌿🍂#دیدن_از_سیزده_منظر #کالم_مککان#ابراهیم_فتوت #کولهپشتی