🍂#چند_سطر_کتاب داستانی که آریستوفان دربارهٔ
#پیدایش_عشق روایت میکند چنین است:
بشریت در آغاز، شکل گرد داشت و پشت و پهلوهایش دایرهای را تشکیل میدادند. دارای چهار دست و پا بود و دو چهرهٔ کاملا همانند داشت که در دو طرف سر و روی گردن که آن هم گرد و دایره شکل بود قرار داشت. و همچنین چهار گوش و دو آلت تناسلی داشت و دیگر اعضای بدنش نیز به همین تناسب بودند.
این بشر هم مانند انسانهای امروزی روی دو پا میایستاد و به هر سوی که میخواست حرکت میکرد و راه میرفت. ولی هرگاه که میخواست تند بدود از هر هشت دست و پای خود استفاده میکرد و چرخ زنان به جلو حرکت میکرد.
انسانهای آن زمان، قدرتشان فوقالعاده بود و غرورشان بیپایان و به خود مغرور بودند تا آنجا که بر آن شدند تا بر خدایان یورش برند. زئوس و دیگر خدایان در آسمان، شورای مشورتی تشکیل دادند تا بیندیشند که چگونه باید از عهدهٔ این انسانها برآیند، ولی فکرشان به جایی نرسید زیرا از سویی راضی به نابودی نسل بشری نبودند که برایشان قربانیها میکردند و از طرف دیگر ظهور گستاخی و عناد و سرکشی او را برنمیتافتند و چون مشاوره به طول انجامید زئوس دیگر خدایان را امر به سکوت کرده و چنین گفت:
«گمان میکنم راه چارهای بیندیشیدهام که هم نوع بشر را بگذاریم زنده بماند و هم کاری کنیم که از گستاخی خود دست بردارد و آن اینکه بشر را ضعیفتر سازیم و من میخواهم که هماکنون آنها را از میانه به دو نیم کنیم. بدینگونه آنها هم ضعیفتر میشوند و هم برای ما مفیدتر؛ زیرا عدهٔ پرستندگان ما هم دوبرابر میشود. در نتیجه ما از دو جهت بهرهمند میگردیم از این طرح. آنها روی دو پا خواهند ایستاد و راست راه خواهند رفت و اگر باز هم گستاخی کنند، بار دیگر نیز آنها را به دو نیم خواهیم کرد تا فقط یک پا داشته باشند و ناچار شوند که برای راه رفتن روی یک پا جستوخیزکنان حرکت کنند!»
زئوس پس از ادای این سخنان آغاز به دو نیم کردن انسانها کرد و همانگونه که میوهای را از وسط میبُرند یا تخم مرغی را به وسیلهٔ تار مویی به دو نیم میکنند، همهٔ انسانها را به دو نیم کرد. آنگاه آپولون را فرمان داد تا هریک از نیمهها را گرفته و سر وی را روی گردنش بچرخاند و رویش را به طرف بریدگی بگرداند تا بشر با دیدن آثار بریدگی آرامتر و مطیعتر گردد و از غرورش بکاهد، و سپس به آپولون فرمان داد که به مداوای زخمهای بریدگی پردازد.
آپولون هم به درمان جراحات و زخمهای هریک از دو نیمه پرداخت و انسان را به صورت کنونیاش درآورد. بدین گونه انسانهای نخستین، به دو نیمه شدند و چون عملیات مزبور پایان یافت، هریک از آن دو نیمهٔ دورمانده از اصل خویش روزگار وصل خویش را بازمیجُست و با تلاش به اتصال با نیم دیگر، بازوان خویش را به گردش حلقه میزد تا مگر از او دور نماند و به حالت پیشین خود بازگردد، ولی میسر نمیشد. پس جمیع آن نیمهها به اعتصاب پرداخته، برآن شدند که هیچیک بدون دیگری کاری انجام ندهند. و در نتیجه همگی ناتوان گردیده، پیاپی از بینوایی میمردند و هر نیمه چه مرد و چه زن که هنوز زنده بودند نیم دیگر خود را همچنان در آغوش میداشت تا خود نیز بدو ملحق گردد.
زئوس چون این حالت را بدید، دلش به رحم آمد و تدبیری دیگر اندیشید. پس آلت تناسلی آنها را به جلو گردانید تا وقتی نیمه نر و ماده همدیگر را در آغوش میکشند سبب تداوم نسل انسانها فراهم گردد. و چون این دو نیمهٔ نر و ماده با هم جمع گردند سبب تلذذ و بهرهمندی آنها با یکدیگر شوند. و اروس هم میکوشد که انسانها را به یکدیگر نزدیکتر کند. و زخم آنها را شفا بخشد. از آن وقت عشقِ متبادلی میان افراد نوع بشر پدید آمد و طبایع متوافق و هماهنگی نهادشان را به هم پیوست. تا در نتیجه هر دو فرد را یکی گردانیده و ترس و وحشت نیمههای از هم جداگشته را تسکین داد. و با این پیوند است که ما میخواهیم زخم جدایی را شفا داده و بدین وسیله به اصل خویش بازگردیم.
(ص۶۵)
@sazochakameoketab 🌿🍂🌿🍂🌿🍂🌿🍂🌿🍂🌿🍂هربار که
#معنی_زندگی را فهمیدم، عوضش کردند
(زیست با استفاده از خرد فلاسفۀ بزرگ)
#دانیل_مارتین_کلاینبرگردان
#حسین_یعقوبی#نشر_چشمه