سرپرسی سایکس در کتاب خود موسوم به "هشت سال در ایران یا ده هزار میل سیروسیاحت در کشور شاهنشاهی" در باب قحطی در ایران و اخلاق
ایرانیان در آن موقع چنین نوشته است:
"بین راه یزد و کرمان در راه از حیث آذوقه به زحمت فوق العاده دچار شدیم. در یکی از منزلها با آنکه چادرهای
ما را در یک میل فاصله تا آبادی زده بودند باز عده ی کثیری از زن و بچه اطراف چادرها را گرفتند و از دست محتکرین که به منظور ترقی نرخ گندمهای خود را انبار کرده بودند شکایت آغاز نمودند. دو نفر از آنان یک قطعه نان که از سبوس و ارزن تهیه شده بود و مقداری یونجه به من نشان داده گفتند
ما باید با این چیزها شکم خود را سیر کنیم. ایرانیها در موقع قحطی خصلت عجیب و غریبی دارند، به این ترتیب که طبقه ی اغنیا هیچ به حال فقرا و بینوایان تفقد و ترحم نمیکنند و اهالی شیراز در این قسمت از سایر هموطنان خود بدترند و تصور میرود که بهترین مجازات محتکرین همان سیاستی باشد که افغانها در موقع فتح شیراز پیش گرفتند و اجمال قضیه آنکه وقتی شهر در آتش مجاعه و قحطی میسوخت شیراز را گرفتند و اطلاع یافتند که محتکرین آذوقه ی چندین ماه شهر را پنهان و انبار کردهاند و این در صورتی بود که جمعی از اهالی شیراز برای نان جان میدادند و لهذا چند نفر از سران محتکرین را دستگیر کردند و در همان انبارهایشان در مقابل توده های غله به قلاب آویختند تا همانجا جان سپردند.
راقم این سطور این واقعه را در "صندوقچه اسرار" نقل نموده و در ذیل آن چنین نوشته است: "پروردگارا کار
ما ایرانیان به کجا کشیده است که مردکی اجنبی از آن سر دنیا آمده افغانهای محمود و اشرف را برای
ما سرمشق قرار میدهد و به
ما راهنمایی میکند که سیر کردن گرسنه هایمان راباید از آنها یاد بگیریم.
@Sazochakameoketab🌿🍂🌿🍂🌿🍂🌿🍂🌿🍂🌿🍂📒#خلقیات_ما_ایرانیان#محمدعلی_جمالزاده