لحظه ای که در را باز کردیم، چنان قشقرقی راه انداختند که صدایش یک ماه بعد از آن هم توی گوشمان بود. بوی آدم زندانی چه بیرحمی شریرانهای در بچهها برمیانگیزد! طوری نگاهمان میکردند که انگار نمونههای نادری هستیم؛ چشمهاشان پر آتش بود و خندههای خفيف شريرانه اطراف لبهایشان بازی میکرد. درست با همان نگاهی به ما زل زده بودند که به گوسفندها میاندازند، وقتی که در سلاخخانه کارد به حلقومشان میگذارند و توی خون گرمشان کفشهای تهکنفی فرو میبرند تا کفشها بیشتر عمر کنند یا به سگی که عبور سریع ارابهای پشتش را شکسته و با چماق تیزی به تنش میکوبند که ببینند هنوز زنده است یا نه یا به پنج بچهگربه که در تغار پرآبی در حال غرق شدناند و به آنها سنگ پرت میکنند و گاهی برای تفریح از آب بیرونشان میکشند تا زندگیشان کمی ادامه پیدا کند. این است میزان عشقشان به آنها! و نگذارند زود فلاکتشان به آخر برسد... .
@Sazochakameoketab🌿🍂🌿🍂🌿🍂🌿🍂🌿🍂🌿🍂📒#خانواده_پاسکوال_دوارته#کامیلو_خوسه_سلا