#رابطۀ_پیچیدۀ_ما با
#بدنهایمان😉هشدار: من از واژۀ
#چاق استفاده میکنم
آدمهای زشت و چاق، در بدنهایی به دنیا آمدهاند که از همان روز تولد،
#حکم_محکومیت آنها را صادر کرده است
کسانی که همیشه خوشقیافه بودهاند، «اصلاً متوجه برخورد دیگران با خودشان نیستند و اینکه این برخورد چقدر به ظاهر ربط دارد. حتی شرط میبندم که آدمهای جذابْ نظر بهتری نسبتبه بشریت دارند: چون همه همیشه با آنها مهرباناند، فکر میکنند همه مهرباناند. ولی همه که مهربان نیستند. همه حتی بیش از آنکه باورمان شود، در قیدوبند ظاهرند... آدمهای زشت، آدمهای چاق، حتی آنهایی که فقط معمولیاند: اینها باید خیلی تلاش کنند تا بقیه راضی شوند. باید برای اثبات خودشان کاری بکنند. ولی وقتی ظاهر قشنگی داشته باشید، لازم نیست کاری بکنید. کافی است گوشهای بنشینید تا همه از بودنتان مشعوف شوند.»
نیویورک مگزین — «هیچوقت خوشقیافهتر از وضع الانت نمیشی.»
تقاطع برادوی و صدوششم غربی در منهتن، تابستان ۱۹۷۸، درست بعد از فارغالتحصیلیام از کالج بود. دقیق یادم مانده است که چه پوشیده بودم؛ انگار آن مرد محترمِ میانسال که آن نظر را داد، عکسی فوری هم از من گرفته باشد: دامن دراپۀ سبزآبی و زیرش مایوی بادی کشباف پوستتخممرغی با صندلهای پاشنهبلند کرِم. او با آن حرف
حکم اعدامم را صادر کرد؛ چون از آن لحظه به بعد در سراشیبی افتادم. ولی حداقل آن لحظه احساس کردم که زیبایم.
قیافهام هرطور هم که بود، حس زیبایی، نوعی احساس ذهنی است که جرّوبحث برنمیدارد. ولی مخاطباناند که این هیجان گذرا را رقم میزنند. قبول دارم نسخۀ خانگی صامتِ این حس هم وجود دارد؛ ولی احساس زیبایی در اصل تجربهای اجتماعی است: سکان کوچکی از قدرت را بهدستگرفتن، داشتن چیزی که مایۀ حسادت دیگران است، اما اگر بخواهید هم نمیتوانید به آنها ببخشید. نشئگی مختصر و زودگذری است که بهنظرم دربارۀ آن اغراق شده است.
هرقدر هم علیه آن جاروجنجال کنید، مفهوم زیبایی فیزیکی و معالأسف مفهوم بیریختی، همان اوان کودکی در ما کاشته میشود و هر روز تقویت میگردد. تابلوهای تبلیغاتی، فیلمها، تلویزیون و اینترنت ما را با تصاویری بمباران میکنند که استعاره از دیو و دلبرند. حتی دوران بچگی هم حرفهای اینوآن دربارۀ اندازۀ رانها را میفهمیدیم. میفهمیدیم بچههای خوشتراشِ بانمک مورد توجهاند؛ ولی کسی به چاقالوها محل نمیگذارد.
مطالعات متعدد نشان دادهاند که حتی از سهسالگی هم در ذهن کودکان، از آیووا تا ایتالیا، بیزاری جدی از چاقی و کودکان چاق نشسته است. عکسهای همسالانی با بدن بدریخت، دچار نقص عضو، دستبهعصا، روی ویلچر یا فربه را نشان این کودکان دادهاند؛ ولی آنها بچههای «چاق» را کمتر از بقیه پسندیدهاند. هشدار: من از واژۀ «چاق» استفاده میکنم. این واژه از لحاظ فیزیولوژیک و هندسی دقت دارد و صفت خوب و کوتاهی است. علیالقاعده فکر نمیکنم حسنتعبیر بتواند درمان تعصب ابلهانه باشد؛ یعنی این کار فایدهای ندارد.
کودکان که به سن دانشگاه میرسند، این پیشداوری در ذهنشان تثبیت شده است. جالب اینجاست که دانشجویان مذکر بیشتر از دانشجویان مؤنث مستعد بدگویی از چاقیاند. فرضیۀ محققان آن است که شاید چون زنان بیشتر قربانی این نابُردباری هستند، لابد همدلی بیشتری هم نشان میدهند. یا برعکس، زنان در بیان احساس خود «سوگیری علنی» دارند؛ چون بهتر میدانند که اگر ابراز کنند که افراد چاق را نمیپسندند، با اخموتخم مواجه میشوند. بهبیان ساده: دروغ میگویند.
از نظر تاریخی، هیکل ستودنی مردان را همواره با شانههای پهن، شکم تخت و عضلههای خوشفُرم تصویر کردهاند؛ مثلاً مجسمۀ داوود اثر میکلآنژ. اما ایدئال زنانه قدری بیشتر تابع مُد بوده است. روبنس۱ حوریها را با اندامی نرم و قلمبهای کشیده بود که امروزه گوشتالو حساب میشوند. در دهۀ ۱۹۲۰ ظاهر پسرانه برای دخترها باب شده بود. پرهیبِ ساعتشنیشکلِ جین راسل۲ در دورۀ جنگ سلطنت میکرد. اندام ساعتشنیشکل نیز تا نیمۀ دهۀ ۱۹۶۰ مُد بود. پس از ظهور توئیگی۳ بود که مُدلهای شبهبیاشتها یا واقعاً بیاشتها بر عکاسیِ مُد سلطه یافتند. دختران همکلاسی من در دبستان عضلهداشتن را بد و غیرزنانه حساب میکردند؛ ولی من نه، چون میخواستم مُچ برادرهایم را بخوابانم. حداقل این نسل، زنانی را میپسندد که اندام متناسب و برازنده داشته باشند. بااینحال، ایدئال زنانه چندان هم عوض نشده است. حتی بانوان تنآسای روبنس هم فربه نیستند.
⤵️