دیرست،
#گالیا!
در گوش من فسانه
#دلدادگی مخوان!
دیگر ز من ترانه
#شوریدگی مخواه!
دیرست،گالیا! به ره افتاد کاروان.
عشق من و تو؟ ... آه
این هم حکایتی است.
اما، درین زمانه که درمانده هر کسی
از بهر
#نان_شب،
دیگر برای عشق و حکایت
#مجال نیست.
شاد و شکفته، در شب جشن تولدت
تو بیست شمع خواهی افروخت تابناک،
امشب هزار دختر همسال تو، ولی
خوابیدهاند
#گرسنه و
#لخت، روی
#خاک.
زیباست
#رقص و ناز سرانگشتهای تو
بر پردههای سبز،
اما، هزار دختر
#بافنده این زمان
با چرک و خون زخم سرانگشتهایشان
جان میکنند در قفس تنگ
#کارگاهاز بهر دستمزد حقیری که بیش از آن
پرتاب میکنی تو به دامان یک گدا.
وین
#فرش_هفترنگ که
#پامال رقص تست
از خون و زندگانی انسان گرفته رنگ.
در تار و پود هر خط وخالش: هزار رنج
در آب و رنگ هر گل و برگش: هزار
#ننگ.
@sazochakameoketabاینجا به خاک خفته هزار آرزوی پاک
اینجا به باد رفته هزار آتش جوان
دست هزار کودک شیرین بیگناه
چشم هزار دختر بیمار ناتوان...
دیرست، گالیا!
هنگام
#بوسه و
#غزل_عاشقانه نیست.
هر چیز رنگ
#آتش و
#خون دارد این زمان.
هنگامه رهایی لبها و دستهاست
#عصیان زندگی است.
در روی من مخند!
شیرینی نگاه تو بر من
#حرام باد!
بر من
حرام باد ازین پس
#شراب و عشق!
بر من
حرام باد
#تپشهای_قلب_شاد!
😢😢یاران من به بند:
در دخمههای تیره و نمناک باغشاه،
در عزلت تبآور
#تبعیدگاه خارک،
در هر کنار و گوشه این
#دوزخ سیاه.
زودست، گالیا!
در گوش من فسانه دلدادگی مخوان!
اکنون ز من ترانه شوریدگی مخواه!
زودست، گالیا! نرسیدست کاروان...
روزی که بازوان بلورین صبحدم
برداشت تیغ و پرده تاریک شب شکافت،
روزی که آفتاب
از هر دریچه تافت،
روزی که گونه و لب یاران همنبرد
رنگ نشاط و خنده گمگشته بازیافت،
من نیز بازخواهم گردید آن زمان
سوی ترانهها و غزلها و بوسهها،
سوی بهارهای دلانگیز گلفشان،
سوی تو،
#عشق من!
@sazochakameoketab🌿🍂🌿🍂🌿🍂🌿🍂🌿🍂🌿🍂#امیر_هوشنگ_ابتهاج