این بلا را چه کسی بر سرت آورده است شمسای گیلانی؟
_
#عشق. تو که میدانی.
_ خب عشق که
#گناه نیست. چرا می ترسی؟
_ عشق ِ به نامحرم حتی؟
_ محرمی و نامحرمی، به
#نیت بستگی دارد.
_ نیتم که پاک است؛
#جرئتم کم است.
_ حرف از پاکی و ناپاکی نیست؛ حرف از قصد است. مقصدِ عشق، حد محرمی و نامحرمی را مشخص میکند.
_ مَرد! آنچه که می گویی، با این جسارت، آیا در دیانت ما
#خلاف نیست؟
_ خلاف از چشم خدا، یا خلاف از چشم آنها که به جای خدا حرف میزنند؟
_ چه فرق میکند؟ اینها هستند که احکام الهی را اجرا میکنند.
_ تو که از حکم عاشقی می ترسی، چرا
#عاشق_شدی مَرد؟
_ به اراده که نشدم. قصد عاشق شدن که نکردم. نخواستم که بشوم. بی خبر بودم که شدم. من این راه را به خود نپیمودم ملّا! دیدم، بی آنکه بخواهم که ببینم، و از اراده ساقط شدم.
_ برایت توضیح میدهم تا آرام بگیری؛ آنچه به اراده ی آگاهِ انسان نیست، از سه سرچشمه می جوشد: اول، طبیعت آدمی، که خلاف نمیکند، و خلاف نمیخواهد و برای خلاف کردن هم ساخته نشده است؛ چرا که در ساخت خمیره، سرشت، و طبیعتِ آدمی، شیطان، هیچ دخالتی نداشته است و نه خواهد داشت. شیطان ذره ای از آن گِل را در اختیار نداشت_ زمانی که خداوند ِدو عالم، به ساخت حضرت آدم اقدام کرد. خداوندِ دو عالم، پس از آنکه انسان را، در استقلالِ محض و تجرد مطلق خدایی خویش، پدید آورد، آنگاه از شیطان خواست که انسان را سجده کند و شیطان، نکرد. پس، نفس ِ شیطانی عَرَض است، نفس الهی، ذات. خدا، جز پاک نیافریده است: نگاه ِ پاک، قلب ِ پاک، تن ِ پاک، روح ِ پاک، ... اما راه ابتلا به مرض را هم مسدود نکرده است تا پاک را بتوانی به اراده و با تسلط عقل و نقل، پاک نگه داری. پس، مرض، عَرَض است، طهارت و نجابت، گوهر و اصل. پس اگر طبیعت تو چیزی را بطلبد، آن چیز بد نیست.
دوم، اراده ی الهی؛ یعنی هر آنچه که خداوند، به هر علت، خواسته است که تو به آن مبتلا و اسیر شوی، و در این جز خیر، هیچ نیست، و خوشا به حال آنکس که اسیر چنین بندی است و مبتلای به چنین دردی_ که «دردمندان، به چنین درد نخواهند دوا را».
سوم، خواست شیطان.
شیطان، زورمند است، نه قدرتمند.
قدرت از آنِ خداست، زور از آنِ شیطان.
شیطان، با اتکای به زور، میکوشد به هر شکل که مقدور باشد، حتی برای دَمی، در خانه ی قدرت بنشیند، به نظر میرسد که ابلیس، از هر در که درآید، خداوند، از آنجا غایب است؛ و این است کُفر. ابلیس، مکانِ خدا را که قدرت است و خیر، اشغال نمی کند، بلکه مکان ابلیسی خویش را که زور است و ظلم، ایجاد میکند. پس، دو نیروی اول و دوم باید بگویند: حالی که تو به آن دچاری، شیطانی است یا غیر شیطانی. نیروی اول عقل سلیم را در درون خود دارد؛ نیروی دوم، وجدان را. آیا عقل سلیمِ تو و وجدان شریفِ تو به تو می گویند که این عشق ابلیسی ست؟
@sazochakameoketab🌿🍂🌿🍂🌿🍂🌿🍂🌿🍂🌿🍂#مردی_در_تبعید_ابدی #نادر_ابراهیمی