آن بالا كه بودم ،
فقط سه پیشنهاد بود :
اول گفتند :
#زنی از اهالی
#جورجیا همسرم باشد، خوشگل و پولدار ! قرار بود خانهای در سواحل فلوریدا داشته باشیم. تنها اشکالاش این بود كه زنم در چهل و سه سالگی سرطان سینه میگرفت ! قبول نكردم. راستاش تحملاش را نداشتم ...
بعد موقعیت دیگری پیشنهاد كردند :
#پاریس ، خودم هنرپیشه میشدم و زنم مدل لباس ! قرار بود دو دختر دو قلو داشته باشیم. اما وقتی گفتند یكی از آنها نه سالگی در تصادفی كشته میشود ، گفتم حرفاش را هم نزنید ...
بعد قرار شد
#كلودیا زنم باشد. با دو پسر. قرار شد توی محله های پایین شهر
#ناپل زندگی كنیم. توی دخمه ای عینهو قبر ! اما كسی
تصادف نكند، كسی سرطان نگیرد، قبول كردم ...
حالا كلودیا ، همین كه كنارم ایستاده است ، مدام میگوید خانه نور كافی ندارد، بچه ها كفش و لباس ندارند، یخچال خالی است. اما من اهمیتی نمیدهم ...
می دانم اوضاع می توانست بدتر از این هم باشد. با
#سرطان و
#تصادف ! كلودیا اما این چیزها را نمی داند. بچهها هم نمیدانند ...!
@sazochakameoketab 🌿🍂🌿🍂🌿🍂🌿🍂🌿🌿🍂#مصطفی_مستور