عریانی من عادی می نمود:
مثل آب بودم،مثل هوا
زیر نور سبز درخت
آرمیده در چمن،
پر درازی بود
به جای مانده از باد،سپید.
خواستم ببوسمش اما صدای آب
با تشنگی ام تماس گرفت و شفافیتش
به خویشتنم باز خواند
تصویری لرزان در اعماق دیدم:
عطشی درهم شکسته،دهانی ویران،
ای آتش خودپسند و خزنده،ای پیر خسیس،
عریانی ام را بپوشان.به آرامی رفتم.
فرشته تبسم کرد.باد بیدار شد
و خاشاکش کورم کرد.
سخنان من باد بود،خاشاک بود:
این ما نیستیم که زندگی می کنیم،این زمان است که ما را می زید.
#اوکتاویوپاز ترجمه:احمد میرعلایی
از کتاب سنگ آفتاب
@sazochakameoketab🌿🍂🌿🍂🌿🍂🌿🍂🌿🍂🌿🍂