تو را به روزها تقسیم کردهام
تو را به روزها
تو را به ماهها تقسیم کردهام
باز هم به سالها به قرنها تقسیم خواهم کرد
و همیشه خواهم گفت که مرا درک کن
این قلب را
- اگر که حتا چنین فرسوده باشد -
مثلِ دندانی که مینای آن شکافته است
در مقابلات متوقف خواهم کرد
شعرها سروده میشوند و شعرها به پایان میرسند
این عشق را
ما هر کجا که پنهان کنیم
تو باز هم به آن نگاه کن
در مشتهای قهوهییرنگِ چشمهای تو آیا؟
و آیا درست از همانجا
رنگِ قهوهیی به روی روشنایی میبارد؟
تمامیِ روزها
تمامیِ دیروزها
و تمامیِ گذشتهها
در هر انتظاری تازه میشوند
در را که یک بارِ دیگر باز میکنی، هیچکسی نیست
منام که بدون هیچ چارهیی
همیشه اینگونه سوی تو میآیم
دیروز نزدیکیهای غروب
یک ابرِ نارنجی گذر کرد
بعد تمامیِ ابرها به یکباره گذشتند
خاطرهها... خاطرهها... شاید تمامیشان یک کلمه باشد.
شاعر:
#ادیپ_جانسور #ادیب_جانسور Edip Cansever
برگردان:
#ابوالفضل_پاشا @sazochakameoketab🌿🍂🌿🍂🌿🍂🌿🍂🌿🍂🌿🍂منبع: به نقل از کتاب «جمهوری فدرال ابر»، ترجمه و بازسرایی: ابوالفضل پاشا، نشر سولار، چ اول: ۱۳۹۶