یادداشت‌های پراکنده حسین شرفخانلو

Канал
Логотип телеграм канала یادداشت‌های پراکنده حسین شرفخانلو
@sarir209_comПродвигать
127
подписчиков
ارتباط با مدیر کانال؛ @hossein_sharafkhanloo
Forwarded from تا کوچ (Parastoo Asgarnejad)
فراتر از انتقام، فراتر از کی می‌زنند و چه‌کسی را می‌زنند، فراتر از چطور زدند، این نگاه است که به داد ما می‌رسد تا نه تنها دوام بیاوریم، که قوی شویم، که دست‌وپا بزنیم خودمان را در خط حسین‌بن‌علی جا کنیم، که تقلا کنیم ما هم قدر وسع خودمان، قدر همین نقطهٔ کوچک که هستیم، خط سرخ عشق را جلوتر ببریم

نباید یادمان برود نقطه‌ای که شهید می‌شود، نمی‌میرد، مثل یک آهن‌ربای قوی، هزاران براده‌دل را به سمت خدا می‌کشد، همان‌طور که خیلی از ما بعد حاجی به خودمان آمدیم و فهمیدیم باید بیشتر بدویم و مخلص‌تر کار کنیم و مؤمن‌تر بشویم.
خان ننه
شهریار
🎧 علاقه به پدربزرگ و مادربزرگ و خاطرات ما با آن‌ها جزو مشترکات ماست. یکی از کسانی که به بهترین شیوه توانسته این احساس و علاقه را منتقل کند، مرحوم استاد شهریار در شعر "خان ننه" است. به این شعر با صدای خود شاعر گوش کنید.

🌸۲۷ شهریور سالروز درگذشت استاد شهریار و روز ملی شعر و ادب فارسی است.

📻 @radiolkhosroshahi
Forwarded from در شهر
"با باقیان"
یادبود فرزند سردار شهید علی حاجی حسینلو
حاج شیخ مصطفی حاجی حسینلو ( بنیانگذار جریان شهیدانه)

مدیریت ارتباطات شورای اسلامی شهر و شهرداری خوی
زمان:چهارشنبه 9 خردادماه ۱۴۰۳/ ساعت 20:30 (هشت و نیم شب)
بعد از نماز مغرب و عشاء
مکان: بلوار شیخ نوایی(ره) سالن شهید برگزینی شهرداری خوی


🔘پایگاه اطلاع رسانی شورای اسلامی شهر و شهرداری خوی

▪️در پیام رسان ها همراه ما باشید ...

▫️eitaa.com/shahrdarikhoy_ir
▫️https://ble.ir/shahrdarikhoy_ir
▫️https://splus.ir/shahrdarikhoy_ir
▫️rubika.ir/shahrdarikhoy_ir

🌐https://khoy.ir
Audio
🎧 اردیبهشت ماه سعدی است. سعدی بعد از گذشت ۷قرن هنوز تازه است. برایتان تصنیفی با صدای همایون شجریان و شعر سعدی می‌گذارم.

🌸سعدی چو جورش می‌بری نزدیک او دیگر مرو

ای بی بصر من می‌روم او می‌کشد قلاب را

📻 @radiolkhosroshahi
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
قاب چهل و یکمین سالگرد شهادت پدرم شهید علی شرفخانلو
@sarir209_com
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
📚 « #امین_آراء»
روایت #حسین_شرفخانلو

🔔 ناظر #انتخابات #شورای_نگهبان
از ۲۰ سال حضور بر سر
صندوق‌های انتخابات

📺 بخش خبری ساعت ۱۴
۳ اسفند ۱۴۰۲

مشاهده و خرید کتاب
https://manvaketab.com/book/372782/
سفارش تلفنی👇
☎️ ۰۲۵۳۳۵۵۱۸۱۸

📌 انتشارات شهید کاظمی
🖇 شبکه بزرگ تولید و توزیع کتاب خوب در کشور
🆔 https://t.center/nashreshahidkazemi
Forwarded from عجم علــوی
یکم بهمن ۵۷
آیت‌اللّه خمینی با قبای نوک‌مدادی و عرقچین سفید درحالی که پارچه سفید با خط‌های آبی روی دوش‌انداخته، در کلبه‌ محقری میان دهکده نوفل‌لوشاتو مشغول چای‌نوشیدن است. چند کتاب قطور کهنه اطراف خود چیده و روی میز تحریر کوچک‌اش مشغول تصحیح آخرین کتابش است. پنجره اتاق باز است. نسیم خنکی از میان درختان حیاط، می‌خزد توی اتاق؛ کاغذها را جابه‌جا میکند و گونه‌های آقا را نوازش میکند. امروز جمهوری اسلامی فقط درحد فکری در ذهن آقاست و ایده ولایت فقیه، فقط درحد نوشته‌های سیاهی روی کاغذهای سفید روی میز. ابرقدرت‌ها به تلاطم افتاده‌اند. روح‌اللّه اما کار را به‌ خدا سپرده. او اگر بخواهد نظم ظالمانه جهانی تغییر خواهد کرد. حاج‌آقا چایش را می‌نوشد.


یکم بهمن ۱۴٠۲
آیت‌اللّه خامنه‌ای در اتاق کارش در خیابان فلسطین‌جنوبی تهران مشغول کار است. حالا جمهوری اسلامی روی زمین است. ولایت فقیه لای کاغذها نیست. شهرهای موشکی زیر پاهایش در جریان است و ماهواره جدید، بالای سرش در مدار قرار گرفته. مشت مستضعفین پر شده. نیروهای آیت‌اللّه، نه در میدان ژاله تهران که در قلب بیروت و دمشق و بیخ گوش اسرائیل شهید می‌شوند. دریا را بچه‌های یمن قبضه کرده‌اند و خشکی را چریک‌های حزب‌اللّه و قدس و کتائب. متخصصان، آمریکای امروز را حتی قابل مقایسه با آمریکای ۵۷ نمی‌دانند. اسرائیل توان خروج از پیچیده‌ترین و طولانی‌ترین نبرد تاریخ خود را ندارد. عکس امام روی دیوار لبخند میزند. آیت‌اللّه، چایش را می‌نوشد.
📌 #یادداشت آقای حسین شرفخانلو نویسنده و معاون توسعهٔ مدیریت منابع شهرداری خوی، بر کتاب عزيز زيباى من:

🔰روزهای نابسامان بعد از زلزلهٔ ۵.۸ ریشتری ۸ بهمن ۱۴۰۲ خوی، وقتی از زمین و آسمان، هی سیل محبت و کمک می‌بارید به شهر، یک‌روز یک بنده خدائی از انتشارات مکتب حاج قاسم زنگ زد و نشانی خواست برای فرستادن کتابی که تازه منتشرش کرده بودند و ضمنش از اوضاع خوی و مردم و لرزه و پس‌لرزه‌های مدام و اسکان و اضطرار همشهری‌ها پرسید و شنید که مردم هنوز در دِهشَت و وحشت زلزلهٔ ۸ بهمن که شدیدترین لرزهٔ شهر در ۱۶۰ سال اخیر بوده، هی هر روز ده پانزده تا پس‌لرزه می‌پذیرند تا مگر کِی انرژی گسل‌های متراکم و بیدار شدهٔ زیر پوست شهر تمام شود و هرکس برگردد سر خانه و زندگیش.

🔸من آن روزها تازه جابجا شده بودم و جای شغل جدیدم مجال کمتری به خواندن و نوشتن می‌داد و مثل سابق، فراغت خواندن و نوشتن نداشتم و این‌که زلزله مسالهٔ علی‌حده شده بود برای‌مان و از خروس‌خوان تا پاسی از نیمه شب، دنبال هماهنگی و اسکان و رفع اضطرار و آواربرداری و تامین اقلام برای کمپ بودیم و نیمه‌های شب در کانکس، چند پتو به خود پیچیده از سرما، نه که بخوابیم، بیهوش می‌شدیم تا فجر فردا.

🔸غرض این‌که عمر آن‌روزهای تلخ، کم بود و در اثنای آن روزهای سخت، کتاب جدیدالانتشار مکتب حاج قاسم «عزیز زیبای من» رسیده بود و لای نایلون، بسته مانده بود تا روزهای بحران سپری شوند و دست مریزاد به دوستان مکتب حاج قاسم که وقتی پی گرفتند «کتاب رسیده دستت یا نه؟» سراغ از حال مردم هم گرفتند و فردایش مبلغی جور کردند در حق کمک به رفع و رجوع اوضاع نابسامان و حواله‌اش کردند به حساب موسسه‌ای که مشغول رتق و فتق اوضاع زلزله خوی بود. و من اثنای عید ۱۴۰۲ بود که بسته‌ی محبتیِ دوستان مکتب حاج قاسم را باز کردم به خواندن و این اولین کتابی بود که در سال نو خواندم.

🔸«عزیز زیبای من» تعبیر نغز شهید خوشبخت و خوش عاقبت انقلاب، حاج قاسم سلیمانی است از «شهادت» که قضا را و به حق، آخر سر روزیش شد و دوستان مکتب حاج قاسم، این تعبیر عاشفانه را به رنگ خون و با خط خود شهید روی جلد جاگذاری کرده‌اند و چه مراعات نظیر زیبائی ساخته است خط زیبا و رنگِ زیبنده‌ای که به جا انتخاب شده و دست آخر، از پراکندگی لکه‌های خون، پرنده ساخته که اوج بگیرد تا آسمان تا خود خدا.

🔸خط اصلی روایت کتاب، مربوط است به سه روز آخر عمر شهید در دنیا و البته روایتی خصوصی‌تر است از زندگی سردار بزرگ و عزیز ما. نویسنده این بخت را داشته که چراغ بیاندازد در خانهٔ شهید و زینبِ حاج قاسم را ببیند و شنوای کلمات این دو به هم باشد و دلواپسی پدری پا به سن گذاشته را تماشا کند از احوال دخترک دهه هفتادیش و ببیند سردار را که حتا وقتی رسیده سوریه، با خط امن زنگ زده به تهران به خانه که «زینبم امشب را که مادرت نیست، تنها نمان توی خونه»

🔸 نه فقط زینب که فاطمه هم حرف دارد برای خواننده و همان اول کتاب از چشم‌ انتظاری و دلواپسی‌ای می‌گوید که سال‌های سال نگران و امیدوار پشت سر پدرشان داشته‌اند و همه‌ی آن امیدها به یکباره در شب ۱۳ دی ۹۸ برای همیشه ناامید شد.
و لابلای صفحات کتاب، عاشقانه شاهد ارتباط روحی عمیق این پدر و دختریم حتا پس از شهادت و می‌شنویم که سردار رفته به خواب کسی و گفته «این‌قدر فاطمه بی‌تابی می‌کنه که نمی‌تونم برم به خوابش. هم خودش اذیت می‌شه هم من!» و نه فقط زینب و فاطمه که «عزیز زیبای من» مجال تماشای پدرانگی عاشقانه حاج قاسم است با همه بچه‌هایش. و نه فقط بچه‌ها که خواننده این بخت را خواهد یافت که عکسی را ببیند از بازی حاجی با نوه‌ها لابلای برگ‌های خزان ریخته کف حیاط.

🔸کاش «عزیز زیبا»ی حاج قاسم، نصیب همه‌مان بشود.

📚 #عزيز_زيباى_من مستند روایی روزهای پایانی زندگی شهید سپهبد حاج قاسم سلیمانی از زبان خانواده، همرزمان و دوستان ایشان

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید
📲@soleimanipub ایتا | بله | تلگرام | روبیکا
💢اگر خدا بخواهد!💢

پنجشنبه سر ظهر، بعد هرگز رفته بودم دفتر نظارت بر انتخابات برای انجام کاری و روز آخر هفته بود و برخلاف ساعات آخر روز آخر کاری، سرم بسیار شلوغ بود و به بعدازظهر فکر می‌کردم که زنگ تلفن‌ها و دینگ پیام‌ها دیگر نخواهند آمد و شاید این هفته توانستم پیشنهادهایم برای پایان‌نامه‌ چند ماه خاک خورده‌ام را نظم و ترتیبی بدهم و بفرستمش برای استادم تا مگر یکی از کارهای نیمه تمامم تمام شوند؛ اگر خدا بخواهد!

کارمان که در دفتر تمام شد، چایی دوم‌مان را هم سر کشیده بودیم و داشتم شال و کلاه می‌کردم برگردم اداره خودمان که محمود صدایم کرد و یک دسته کتاب گرفت مقابلم که «یکی را به انتخاب خودت سوا کن» و یادم آورد آن دوبیتی‌ای را که برای هرکسی که کتاب ازم امانت بخواهد می‌خوانم و تاکید کرد که «هر کدام را که برداشتی مال خودت باشد. یعنی که امانت نیست!» (ما رنج در این کتاب بردیم بسی/ معشوقه‌ نیک ماست در هر نفسی/ گویند به عاریت ده، خوانیم/ معشوقه به عاریت نداده‌ست کسی)
از چهار گزینه‌ پیش رو، دو تایش را قبل‌تر دیده بودم و سومی چنگی به دل نمی‌زد و گزینه‌ آخر «پوتین قرمزها» بود از سوره مهر نوشته فاطمه بهبودی، حاصل گفت‌وگوی او با مرتضی بشیری، بازجو و مدیرمسئول جنگ روانی قرارگاه خاتم‌الانبیاء. به تشکر دست محمود را به گرمی بیشتری فشردم و با کتابی که ناخواسته و از غیب روزی‌ا‌م شده بود، پله‌های دفتر نظارت را یکی دو تا سریدم پاسین که زودتر برسم سر کارم تا قبل پایان ساعت کاری، چند گره از کار خلق خدا باز شود؛ اگر خدا بخواهد!
و تا رسیدم، گرفتار پیرمرد پرحاشیه‌ای شدم که از بدو استخدامم در شهرداری در ۱۳۸۶ هی دارد می‌رود و می‌آید و انتظار گشوده شدن گرهی را دارد که شرکت تعاونی مسکن فرهنگیان در سال ۱۳۷۵ با همراهی اداره اوقاف در ملکی در دور دست‌ترین نقطه ممکن به مرکز شهر انداخته و در همه این سال‌ها باورش نشده که شهرداری هیچ اختیار مثبت و منفی‌ای نسبت به زمینی که صاحب حی و حاضر دارد ندارد و خدا گواه است که ساعت کار به سر رسید و او همچنان داشت مرا نصیحت می‌کرد و لابلایش حرف توی حرف می‌آورد که بیا و مردانگی کن و کار من و ۷۷ نفر دیگر را که شرکت تعاونی سرمان کلاه گذاشته را راه بیانداز و آن‌قدر نرفت که همه همکاران رفتند و آبدارچی و مسئول دفتر و نگهبان و خدم و حشم هم و من ماندم و پیرمرد پرحاشیه و نگهبان دم در ورودی شهرداری و ساعت شد ۴ و جناب‌شان بالاخره برای بار هزار و چندم قانع شدند که هیچ شفایی برای مرض مزمن‌شان نزد ما نیست و سوراخ دعا جای دیگریست و رفت و من ماندم و کتاب به هدیه گرفته‌ام که زودتر برسم خانه و بعد از رتق و فتق امور منزل بروم سراغش؛ اگر خدا بخواهد!
کتاب را حوالی نصف‌شب دست گرفتم و تا حوالی اذان صبح دستم بود و قصه‌اش از وسط معرکه شروع می‌شود و بعدها برمی‌گردد به کودکی و نوجوانی و ایام مبارزات و درس خواندن و خدمت رفتن قهرمان قصه که همگی قبل بهمن ۵۷ اتفاق افتاده و با بی‌نظمی راوی وقایع مهم زندگی قهرمان، لابه‌لای بازجویی‌هایی که از اسرای ارشد عراقی در خلال جنگ می‌کند می‌شود. گرچه انتظار این بود که خط سیر قصه در عین رفت و برگشت‌ها حفظ می‌شد.
فضای ساده‌ بی‌آلایش و صاف و ساده‌ دهه شصتی در لابه‌لای متن جاریست و خبری از چفت و بست‌های امنیتی که جزو ملزومات زیست در امروزمان هست، نیست. مثل قصه جالب انتقال ده اسیر عراقی با رتبه عالی به تهران برای تهیه گزارش تلویزیونی برای مثلا مقابله با کاری که عراقی‌های با اسرای خردسال ما کرده بودند و این‌که مرتضای قصه ما آنها را بی‌هیچ ستر و حجابی برداشته برده شاه‌عبدالعظیم برای زیارت و برگشتنی یکی‌شان را گم کرده است! و خدا، خدای دل‌های پاک و صاف است و به شرط اخلاص، هر ماجرایی به خیر ختم می‌شود؛ اگر خدا بخواهد!
بلند باشد سایه مرتضی سرهنگی روی سر ادبیات پایداری، که در این قریب به۴۰ سال بعد از جنگ، هر بار که دست در کشکول پر و پیمان گنج‌های جنگ کرده، لعل و گوهر از آن بیرون آورده و این کتاب نیز از آن قاعده مستثنا نیست و چنین است پاداش مردان با اخلاص؛ اگر خدا بخواهد!
@sarir209_com

منتشر شده در ویژه‌نامه قفسه روزنامه جام‌جم
سه‌شنبه ۱۴ آذر ۱۴۰۲
https://jamejamdaily.ir/Newspaper/item/216985
Audio
صداي استاد شهريار ـ اصغر فردي (آلبوم فاطميات)

🎧 @radiolkhosroshahi
▫️ویژه برنامه فرزند خوی▫️
▫️شورای اسلامی شهر، شهرداری خوی و موسسه تولیت شمس تبریزی و مفاخر
برگزار میکند:
▫️آئین بزرگداشت شادروان حاج اسماعیل آزادی
▫️حبیب لشکر عاشورا و مجاهد راه خدا
▫️زمان:یکشنبه ۷ آبانماه ۱۴۰۲، ساعت ۱۸/۳۰ عصر
▫️مکان: سالن اجتماعات شهید برگزینی شهرداری خوی واقع در بلوار شیخ نوایی(ره) ساختمان مرکزی شهرداری


🔷https://eitaa.com/shams_e_tabrizi
🔷www.shamstabrizi.ir
🔷https://t.center/shams_e_tabrizi
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
شب بود که رسیدیم و کسی چه می‌داند به کربلا رسیدن یعنی چه؟

روایت‌خوانی #حسین_شرفخانلو در ویژه‌برنامه #فصل_باران

خانه شعر و ادبیات در محرم و صفر امسال با همراهی چهل نفر از اهالی شعر، ادبیات، فرهنگ و هنر با «فصل باران» پنجره‌ای از روایت گشود به روایت‌خوانی حسینی.

این برنامه که با همکاری گروه ادب و هنر شبکه ۴ تولید شده، هر روز ساعت ۱۲:۲۰ (بعد از اذان ظهر) تا روز #اربعین از این شبکه پخش می‌شود.
هر روز یک نفر، یک روایت …

#خانه_شعر_و_ادبیات
@khanehadabiat 📄
Telegram Center
Telegram Center
Канал