#بەنامخدا "سر چه باشد تا فدای پای
#شمسالدین کنیم؟
نام شمس الدین بگو تا جان کنم بر او نثار"
بزرگداشت
#مولویقصیده ی بلند
#ماه به یلدایی ترین
شب تاریخ
#بشارت می دهند.
انعکاس نگاهت به
#ضیافت آینه ها
می برند تا زخم های
#روزگار ، آهسته
از گیسوان غروب به هجران
#شمس،
طرحی از دلشوره های غمگین
#فراق زند.
این همه فاصله به
#غربت دست هایی گره می خورد تا
#عشق ، مانند
#دریا آغوش گشوده باشد و
#مروارید احساس در صدف نامت، به زیبایی زیباترین قول و
#غزل، شکوفایی دیدار را ساز کند.
#غزل فرقت به مساحت حرف های
ناگفته،
#رویای هزار و یک شب را قد
کشیده اند. دست
#قصیده ، لابه لای
زلف
#قلم راه می رود، تا چشم هایت
خواب خوب رویاهای
#شمس همچون
#خوشەیگندمی، پوستین شب را سیر کند. رود اشک هایت در حوالی
#اندوه گم
می شوند.بی تو نقطه ی مبهوت
#ماه به برکه ی
#متروک سر می زند.روی شن زار
کلمات مقطع سرگردانی، گردبادهای
#عشقرا کجا برده اند. پرنده ی
#احساس روی
شاخه های غربت،
#عشق را جرعه جرعه به
#پژواک گلایه های تو می اندیشد. از دوری نامت، خسته تر از
#شکفتن یک آه،
در محضر باد، گریه های بی پروای
#مولانا،
ترنم
#شبنم چشم هایی را به موسیقی علف ها می وزاند تا
#نسیم را بر روی برگ های غزلت،
#صبح مه آلود، اشارت کوتاه
رویاها شود.خیس شدن
#فصلهجران،
زیر باران چشمانت،
#پرواز پرستویی ست
که در امتداد
#کوچیدن به برکه ی ته مانده ی بی عبور گونه هایت می بارد.در
#سرنوشتی به شوره زار یادت که
#غبار از تن فصل ها می شوید.
#فصلی نو باید کاشت
رد پای بهاری امید دیدار ، میان کوچه های
#غزل حرف می زند.
#ابر چشمانت
بهانه ی
#باران را گرفته است. تا تنفس هوای مطبوع شعرهایت،
#سکوت پنجره
را بشکند. بی واژگی مانده درنفس
#قلم من، کلمات را زار می زند، جای خالی وصف
#کمال #مولانا در امتداد شعر و
#غزل،
در قافیه و ردیف هر
#کلکی خالی ست،
تا به توصیف آید. تو
#سبز ایستاده ای،
جهان تنها یک روشنی برای
#دیدگان تو دارد تا رهگذر عشق به
#شمس، قافیه ای
از جنس آه ،به دنبال صبح
#طلوع کند.
بویش را که
#احساس می کنی ، نوری به دست
#نیلوفری نگاهش، در دلت می پیچد.
رود دستانش به هرم دستانت لبریز
#شکفتناست.ساحل نگاه
#مولانا، پر از صدف هایی است تا نام روشن
#شمس را دهان
گشوده باشد.
✍#فروزندەـشفیعیـزرنە8 مهرماه 99
@Salam_bar_zarneh #سلام_بر_زرنه❌