#بەنامخدا"
#سریوانوسرکش "
#باران می بارد تا کوچه های احساس،
خیس از
#غزل شکفتن شود و عصر
#پاییز ، دمنوشی از
#شعر و نبات را به چشم
های غزال
#سرکش که بر سر یالش
به اقتدار ایستاده بر دشت
#سریوان بنگرد. بغض چندین ساله ی
#قلممی شکند و من
#آهسته و آرام در وجودم
می بارم.
#ابرها رها می شوند تا شاه توت
#بیتالغزل عشق به پای درخت جان بریزد.بوی تمشک سرخ
#خیال تا دم صبح می پیچد روی
#دامن قله ی کلمات، دل ترک خورده ی انار بر
#شاخسار درخت اندیشه در مه غروب ،
#انعکاس لبخند
#بهاران را تداعی می شود. انگار نفس
#سرکش همچون سرفصل ها، شبیه
#روح درون خود دمیده است تا تصویر
#سریوان را همچون
#آیینه به نگاهم در سبزه زار از
یاد سبزه مانده در ذهن
#پاییز، دختری ست گردان افراشته که بارش
#گیسوان بلندش در نگاه رعنای
#غزال کوهت ،
شعر و
#غزل را به واژه ی برگزین قافیه ها
بکشاند. تمام روزها از
#چشمانداز قله هایت
#جان می گیرد، ثانیه ها سرشار از
حضور
#مفرح تفرجگاه توست که در سپیدی چشمان من
#جوانه می زند.
عطر گیسوانی که سوار بر
#قاصدک می کنم تا برایت از
#دلتنگی روزگاران ، غزلی ناب بسراید.بر
#شاخسارت دار می زنند
تا
#قلب و اندیشه از یادها غافل نباشد.
گاه به شوق بودن های
#بهار زنده ایم.
بوی
#آویشن و عنبر کوهسار#سرکش و
#سریوان #نیاز به تعبیر ندارد. بگذار خنکای نسیم ات،
#سکوت تلخ غروب ها در سمفونی وزش
#شاخسارانت جای زخمی
باقی نگذارد.
#باد موافق که می وزد باز
#عطر تن را به پیراهن سبزه زار می نشاند.
سینه به دشت
#سریوان دکان عطاری ست
تا رازیانه و شاهی و گشنیز و هل و آویشن و نبیذ سرخ
#شورانگیز را به تراوش قلم
#مُشک افشان کند.
جسم
#گرمسیرات تو بهارانی ست که جان
#پاییز برای گذر از غم ها ، به
#عشق دوباره
رستن ها، راه رفتن زیر
#باران را تجویز می کند. آنگاه سحر بر یال کوه
#سرکش می تابد، صبح از نفس سپیده آغاز می شود تا
#چکاوک ترانه سر کند و باغ غزلش
#بهار شکوفه های
#سراب شود.
#موج عطش به روی لب قلم خوابیده است تا بر بالشی از صخره ی
#سرکش ، ستاره های آسمان
#سریوان آهسته گذر کند.خورشید به ناز غرق تب خوابیده را بر چهره ی
#جان فرو نشاند. در خطوط مبهم دود و
#آتش ، خاکستر کشیده و بر بالایش کتری و چایی دم کرده به
#همنوایی دختر
#باران ، بغض نهفته را زنجیر می کند تا ساده در بند
#سکوت، ضرب آهنگ هوره ی کوردواری موج
#عشق به بهای عهد و پیمان
#روزگاران به حنجره ی چوپان
گره زند.
#ابریشم مخمل و سبزه به پای
قدم های رهگذران بارش تواضع
#نسیم کوهسار سرکش در هوای سینه رهاست. هرگاه
#دل با نفس
#بهار در حال جدل است، فالی بر سبزه گره زدن، راه تازه ی رهایی در
#خیال است. در کنار
#گذرگاهت دلتنگی جایی ندارد. از یال ات
#غزال خرامان بالا می رود .کمی بوی خاک
#باران خورده به سکوت آغوش
#صحرا بهترین تسکین است.
#عشق به زادگاه را باید در سکوت شنید.
✍#فروزندەـشفیعیـزرنە۱۸ آذر ماه ۹۹
📢. . . . . .
#سلام_بر_زرنه ↯
»»
@salam_bar_zarneh