ای همچو خون در تاروپود زندگی جاری
ای رفتنت، مصداقِ جرمِ مردم آزاری
ای در دلِ آزردهام یک حفرهی خالی
آیا هنوز از من کمی در خاطرت داری؟
دور از تو لیلایم ولی با حال واویلا
من بی تو مجنونم به سر خاکِ عزاداری
صدبوسه از لبهای تبدارت طلبکارم
یادت بماند عشق را بر من بدهکاری
صدبار لاحولَ ولا... خواندم به چشمانت
چشم حسودان کور از آن الماس درباری
دیریست خواب از من ربودی، خانهات آباد!
سرگشته ام تا صبح بین خواب و بیداری
وقتی که بی من غرق در آرامشی...افسوس
من می روم تا دل به این تقدیر بسپاری
زرد است رخسارم به دور از حُرمِ آغوشت
عیسای من! ای مرهم هرگونه بیماری!
خاکِ تنم اعجاز دستانِ تو را میخواست
یک دَم به من کمتر دمیدی....ماند مُرداری
#شهریورنوشت۱۴۰۰ #نوشتههای_خطخطی #ساغرطباطبایی #مسیحا🆔️@saagharaneh