#حضرت_قاسم_بن_حسن_ع #محرم جانم برای جام عسل مثل ظرف بود
کشته شدن برای عمویم به صرف بود
هرم کویری عطش من فرا گرفت
دریای داغ های دلم را که ژرف بود
تیر و زبان ناطق شمشیر و نیزه ها...
مثل
حسن غریبی من هم سه حرف بود
پایم! که بر رکاب شهادت رسیده ام
خونم! که بر تمام تن خود چکیده ام
در دست موم قدرت فولاد رفته است
روحم به اوج صحنه میعاد رفته است
خون کرده بود صورت زخم غبار را
زلفی که بین خون همه بر باد رفته است
اینجا که کوفه نیست ولی کربلا که هست
طرز نفس کشیدنم از یاد رفته است
دارد زبان مرثیه ها " ُمرد " میشود
یعنی که استخوان تنم خرد میشود
شاید نصیب قافله شادی ام کنند
یعنی شهید عشق همین وادی ام کنند
شاید مرا که پابه رکابم نمی رسد
صد قطعه می کنند که شمشادی ام کنند
شمشیرهای سرزده با شوق می رسند
تا جامه ای تنم شب دامادی ام کنند
داغ مرابه صورت مهتاب دیده اند
این گرگ ها برای سرم خواب دیده اند
اصلاً بگو که آینه ها خون جگر شدند؟
شب ها بدون ماه رخت بی سحر شدند؟
حتی نسیم هم به تن تو سپر نشد
حتی غبارها همه انگار کر شدند
ناله مزن چنین و مگو ای پدر بیا
دیوارهای زخم تنت بازتر شدند
داری رکاب میزنی انگشتر که را؟
مثل علیّ اکبری امّا بگو چرا؟
@reza_dinparvar101