اشعار رحیمی رامهرمزی

Канал
Логотип телеграм канала اشعار رحیمی رامهرمزی
@rahimiramhormoziПродвигать
191
подписчик
هر بار که با بی کسی ات درگیری
تنهایی و گرد غم به دل می گیری
این اوست در آغوش گرفته است تو را
آئینه ام از آه چرا دلگیری!؟

#رحیمی_رامهرمزی
ای باغ کویر خس و خاشاک شده
ای رنگ بهار از رخ تو پاک شده
ای مادر داغ دیده آه ای وطنم
هرگوشه ی سینه ات گلی خاک شده
#رحیمی_رامهرمزی
https://chat.whatsapp.com/GyeJCqvj6P09q953ox9I3e
در فتح جهان نصیب تان این آه است
حسرت زدگی عاقبت این راه است
بالاست اگرچه دستتان اما باز
هر دست به جز دست خدا کوتاه است!

🔻🔻
از رفتن و آمدن ستم ها دیده است
برف و باران بر سر او باریده است
از هرطرفی از همه کس پا خورده
این جاده که چون مار به خود پیچیده است!

🔻🔻
روشنگر صبح منزلم باش فقط
همصحبت درد دل من باش فقط
می ترسم از این شب مه آلود سیاه
آیینه ی من مقابلم باش فقط!

#رحیمی_رامهرمزی
@kar471
.
      در این دنیا اگر همه چیز فراموش کنی باکی نباشد. تنها یک چیز از یاد مبر. تو برای کاری به ‌دنیا آمدی که اگر آن به انجام نرسانی هیچ کار نکرده‌ای.
      از آدمی کاری بر‌آید که آن کار نه از آسمان بر‌آید و نه از زمین و نه از کوه‌ها، امّا تو ‌گویی کارهای زیادی از من بر‌آید، این حرف تو به ‌این ‌مانَد که شمشیر گرانبهای شاهانه‌ای را ساطور گوشت کنی و گویی آن شمشیر را بیکار نگذاشته‌ام، یا در دیگی زرّین شلغم بار کنی یا کارد جواهرنشان به‌دیوار فرو بری و کدوی شکسته‌ای به ‌آن آویزی. این کار از میخی چوبین نیز بر‌آید. خود را این شیوه ارزان مفروش که بسی گرانبهایی!

      بهانه ‌آوری که من با افعال سودمند روزگار ‌گذرانم. دانش ‌آموزم، فلسفه و فقه و منطق و ستاره‌شناسی و پزشکی ‌خوانم، امّا این‌ها همه برای تو است و تو برای آن‌ها نه. اگر نیک بنگری، در‌یابی که اصل تویی و همه این‌ها فرع. تو ندانی چه شگفتی‌ها و چه جهان‌های بیکران در تو موج ‌زند. آخر این تن اسبِ توست و این عالم آخور اوست؛ غذای اسب، غذای سوار نباشد.

#فیه_‌ما_فیه
#مولانا
@Ketab_va_hekmat
یک باغچه خاطرات شاد آورده
آن یار مگر مرا به یاد آورده!؟
او آمده برسر مزارم امروز
یا عطر عبور اوست، باد آورده؟

#رحیمی_رامهرمزی

https://t.center/rahimiramhormozi
نیستی نیک تنگ چشم، به خرج؛
کدیه را بس فراخ کام نه‌ای

مسعود سعد سلمان

«تنگ چشم» کنایه است از زُفت و خسیس؛ و «فراغ کام» کنایه است از فزون جوی و آزمند. بی میانجی و به آسانی می‌توان به معنای کنایی در این دو کنایه راه برد. از این روی، این هر دو از گونهٔ کنایهٔ «نزدیکِ آشکار‌اند.

نیز خاقانی راست:

دهر سپید دست سیه کاسه‌ای است صعب؛
منگر به خوشزبانی این تُرش میزبان

«سپید دست» کنایه است از ستمکار؛ و «سیه کاسه» کنایه است از فرومایه و تنگ چشم.

یا گژدهم در نامه‌ای به کاوس می‌نویسد، و بدین سان دربارهٔ سهراب داوری می‌کند:

سوارانِ ترکان بسی دیده‌ام؛
عنان پیچ زین گونه نشنیده‌ام....

بر آن کوه بخشایش آرد زمین
که او اسپ تازد بر او، روز کین

عناندار چون او ندیده است کس؛
تو گفتی که سام سوار است و بس.

«عنان پیچ» و «عناندار» دو کنایه از گونهٔ نزدیک آشکارند از سوارکار و تازندهٔ توانا.

از آنکه نادان بودم چو گِرد کردم ریش،
مرا به نامْ همه ریشْ گاو خواند پدر

مسعود سعد سلمان

«گِرد کردن ریش» کنایه‌ است از بالیدگی و مردی؛ و «گاو ریش» یا «ریش گاو» کنایه‌ای است از گونهٔ «نزدیکِ نِهان» از نادان و دانا؛ زیرا به آسانی نمی‌توان پیوند در میانهٔ دو معنای کنایه را یافت؛ و به خواست سخنور راه برد.

یوسف من گرگ مست، باده به کف صبح فام؛
وز دو لب باده رنگ، سرکه فشان در عتای

« گرگ مست» کنایه‌ای است از گونهٔ نزدیکِ نِهان از نیم مست.

نیز مجیرالدین بیلقانی راست:

ز روز و شب شده‌ام سیر؛ چون به پیشِ دلم،
سیه گلیمی شب همچو روز شد پیدا.

دمی خوشم چو سٓحٓر می‌دهد؛ و گر بخورم،
سپید دست چو روزم، چو صبحدم رسوا.

در این بیت‌ها «سیه گلیم » کنایه از تیره روز و نگون بخت است؛ و «سپید دست»کنایه از ستمگار.

مسعود سعد سلمان راست:

از عشق تو، در چشمِ خِرد میل زدم؛
پس دست به تسبیح و به تهلیل زدم.

بر فرقت تو چو طبلِ تحویل زدم،
من دست، به جای جامه، در نیل زدم.

«میل زدن در چشم» کنایه از کوری‌ست؛ « طبل زدن» کنایه از رهسپاری است؛ و «جامه در نیل»کنایه از سوگواری و اندوه است.

و نیز هم او در سخن از رنج‌های زندان، گفته است:

از ضعیفیً دست و تنگی جای
نیست ممکن که پیرهن بدرم.

«پیراهن دریدن» کنایه از بی‌تابی و ناشکیبی بسیار است.

بابا کمال خجندی راست:

با ما خبر خاک کف پای تو گفتند،
دامن بگرفت اشک به دندان و روان رفت.

« دامن به دندان» کنایه از شتافتن و تند و چالاک رفتن.

منبع:
زیبا شناسی سخن پارسی، «بیان» میرجلال‌الدین کزازی، نشر مرکز، چاپ دوازدهم، ۱۴۰۰، صص ۱۷۰_۱۶۹
#آستانه
@astanejanan
تنهایی من
نیامد
امشب پیشم
آیینه!
اگر تو هم نباشی چه کنم؟

#رحیمی_رامهرمزی
#نورباعی
@kar471
از غم بِدَرَد چاک ِگریبانش را

تكرار كند شام ِغريبانش را

وقتش شده زينبي بيايد از راه

رسوا بكند يزيد ِدورانش را!

#رحیمی_رامهرمزی

https://t.center/rahimiramhormozi
هرچند که با عشق ِ تو پیمان بستیم

با قافله ی شوق به تو پیوستیم

آن ظهر که عازم ِنبردید آقا

ما دیگ به دست ِآش ِ نذری هستیم!

#رحیمی_رامهرمزی
🌻با این همه خونِ خلق نوشیدنمان

     هر لحظه به صد گناه کوشیدنمان

     دنبالِ  ثوابِ   ظهرِ   عاشورا ییم

     با  پیرهنِ   سیاهِ    پوشیدنمان !

                     رحیمی رامهرمزی 🌻

      
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
هོ۪۪۪۪ ᪣  #نو_رباعی᪣ ོོ۪۪ه  


ممنوع قلم شدم!
دوباره
ای زخم
وا کن دهن و
صدای من باش خودت!

#رحیمی_رامهرمزی
#نورباعی
Forwarded from شفیعی کدکنی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
@shafiei_kadkani
زین بی‌خردانِ سِفله بستان
دادِ دل مردمِ خردمند



جشن تیرگان و روز ملّی دماوند فرخنده باد!
موسیقی: تکنوازی شادروان استاد محمدرضا لطفی

[سفله: کودن، احمق]

#دماوند
#تیرگان
#ملک_الشعرای_بهار
#شفیعی_کدکنی
برخیز و ببین شکوه این منظره را
از شرق شکفتن گل خاطره را
خورشید برآمده است پلکی بگشا
زندانی کرکره نکن پنجره را!

#رحیمی_رامهرمزی
@kar471
کبک ها 🌺

خون می‌چکد از سینه و بال و پرتان

صد زخم دهان گشوده بر پیکرتان

صیاد رسیده، وقت پنهان شدن است

برف آماده است، کبک‌ها! کو سرتان!؟

رحیمی رامهرمزی 🥀🥀🥀

    @tabiat_dalaho
⚘╰══•🍀•══╯⚘
#طبیعت_دالاهو
🔴احکام 10 گانه مکتب ماکیاولیسم

۱- همیشه در پی سود خویش باش: بشریت در نگاه او خانواده‌ای متشکل از برادران یکدل نبود. بلکه آدمیان گله‌هایی از دد و دام بودند که هر یک در پی مقصد خویش گام بر می‌داشتند و ماکیاولی معتقد بود این حق حاکم است که از دامان به سود خویش استفاده کنند. حق با قوی است. بنابراین اقویا باید بر قدرت خویش پافشاری کرده و قوانینی وضع کنند که حافظ آنها در برابر عصیان ضعفا باشد.

۲- جز خویشتن هیچ کس را محترم مدار: وی می نویسد آن کس که علت بزرگی دیگران می‌شود خود سرش بی‌کلاه می‌ماند؛ و همین که کسی محبوب عامه گشت او را از میان بردار. به عقیده ماکیاولي مملکت پیروزمند و موفق مملکتی است که فقط یک نفر بر آن آقایی کند. دیگران هم باید بنده آن یک نفر باشند. شاه باید هدیه بپذیرد اما نباید هدیه بدهد.

۳- بدی کن اما چنان وانمود کن که نیکی می‌کنی: ماکیاولی معتقد بود که ریاکاری صفتی ارزشمند است. صراحتاً شهریاران و شاهان را اندرز می‌دهد که از رک و راست بودن بپرهیزند و می‌گفت خوب بودن زیان‌آور است؛ و بر پادشاهان لازم است که برای حفظ قدرت و منفعت خویش بر خلاف عدل، شفقت، انسانیت، و حسن‌ نیت رفتار کنند. اما رعایایشان نباید از این امر آگاه باشند. باید آنها را تحمیق کرد و چنان وانمود کرد که شهریارشان فرمانروایی شریف، رحیم، دین دار و عادل است (بگذار زبانت از رحم و شفقت سخن گوید اما دلت از بدی و شرارت لبریز باشد).

۴- حریص باش و آنچه را می‌توانی تصاحب کن: در فلسفه وحشیانه ماکیاولی شاه جز به امیال و آرزوهای خویش نباید به چیزی اندیشه کند. اما چنان وانمود کن که از تو آزادیخواه‌تر کسی نیست. بر نیکی پابگذار اما در همان حالی که لگدمالش می‌کنی نوازشش کن.

۵- خسیس باش: عاقلانه نیست که حکمرانی برای رعایایش بیش از اندازه ولخرجی کند. شاه آزادمنش همیشه سرانجامش به تباهی خواهد کشید.

۶- خشن و درنده خوی باش: ماکیاولی شهریار ایتالیایی سزار بورژیا را به عنوان شاهد مثال در کتاب خویش نام می‌برد و می‌گوید: نیکی هرگز ثمربخش نیست و شرافت بدترین سیاست‌هاست.

۷- چون فرصت بدست آوری دیگران را بفریب: کسی که حیله‌گرتر است، نیرومندتر است و قدرت، از عدالت نیرومندتر است و دروغ، از حقیقت نیرومندتر.

۸- دشمنانت را بکش و اگر لازم بود دوستانت را هم .

۹- در رفتار با مردم به زور توسل جوی نه به مهربانی: ماکیاولی به عنوان یک قاعده کلی معتقد بود که اگر از انسان بترسند بهتر است تا انسان را دوست داشته باشند.

۱۰- همه مساعی خود را به جنگ متمرکز ساز: مهمترین کار شهریار ماکیاولی جنگ است. مهمترین تفکرات جدی او باید معطوف به یک مسئله مهم باشد یعنی چگونگی شکست دادن همنوعان.

✍️علیرضا بهداد
#ماکیاولیسم
Telegram Center
Telegram Center
Канал