#طلاییه.
صدای حاج ابراهیم
#همت درون گوشم میپیچد!
آ مهدی
#باکری دارد از آخرین دیدار با برادرش میگذرد و میگوید همه شهدا برادرهای من هستند اگر همه را میتوانید بیاورید حمید را هم بیاورید!
.
هنوز ابراهیم همت تاکید میکند که ما همچون
#حسین وارد شدیم و همچون حسین هم باید به شهادت برسیم...
به شهادت برسیم ...
به
#شهادت برسیم...
.
حسین خرازی وسط
#عملیات دستش قطع میشود و با یک
#دست تا آخر عملیات میجنگد...
حس میکنم خنکای خاک طلائیه را زیر پاهایم!
باید
#خاک معطرش را در مشت هایم پنهان کنم و به سر و صورت بریزم!!
.
نه اصلا باید
#سجده ای طولانی بروم روی خاک پاکش تا عجین بشود با
#روح و پوست و استخوانم..!
.
.
صدای
#خمپاره و
#ترکش!
گویی که عملیات آغاز شده است!
شوق
#وصال معبود در وجودم طنین انداز میشود...
ناگهان؛
رشته افکارم را در هم می ریزند بوق ماشین ها!!
صدا!
صدای خمپاره و گلوله نبود...
.
صدای
#آهنگ لس آنجلسی ماشین مدل بالایی بود ک دلش میخواست تمام من را به انضمام افکارم زیر بگیرد!!
هندزفری و مداحی بعدی...
چه به موقع پلی میشود!
.
مداح میخواند:
یه شهید، یه پرچم
#عشق، توی شهر ما غریبه
نه فقط نام و نشونش، خودشم خیلی غریبه!
.
و اینجا بود ک فهمیدم وسط دورترین نقطه به طلائیه هستم!
وسط هوای دود آلود شهر که آدمهایش از هوایش دود آلوده تر اند!!
اینجا عده زیادی رنگ بوی
#خدایی ندارند...
اینجا برای خیلی ها افتخار است که
#راه_شهدا را برعکس بروند!!
اینجا عده ای همه
#قرار هایمان را با شهدا فراموش کرده اند!
عده ای دیگر که دم از خدا و امام و شهدا میزنند!
فقط شده اند
#ظاهر و در باطن...
.
.
اینجا بی منت ببخشید و از هیچکس هیچ نخواهید!
اینجا دیگر منش و رفتار شهدایی نیست...
اینجا فقط نام
#شهدا را یدک میکشیم!!
باز هم بگویم!
ریا
تظاهر
حسادت
تهمت
بی اخلاقی!!
دلم پر است آی آدم ها...
.
خوش به حال آنهایی ک در این حال و هوای
#آلوده حال هوای دلشان آفتابی و بدون ابر است...
.
دل من انقدر بهانه نگیر!
اینجا که
#طلائیه نیست...
اینجا آسمان
#شهر است،شهر!!
@rahian_nur