راهیان نور

#بنام_او
Канал
Логотип телеграм канала راهیان نور
@rahian_nurПродвигать
824
подписчика
8,83 тыс.
фото
786
видео
813
ссылок
خدایا ای خالقِ عشقِ خالصِ شهید یاری مان کن در سختی هایِ راهِ وِصالت . . اداره کانال مردمی ست . ارتباط با خادمین کانال⬇️ . و . https://telegram.me/dar2delbot?start=send_r19oZRx
يَا مُجِيبَ أَلْمُضْطَرّ
#بنام_او
#بياد_او
#برای_او
.
#مردمان_در_من_و_حیرانی_من_حیرانند...
#من_درآنکس‌_که_تورا_بیندو_حیران_نشود_حیرانم
.
💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕
.
#حس_ناب_خوشبختی...
.
تو کُلّ جلسه خواستگاری...💕
یه لبخند قشنگ تو چهره ش دیده میشد...
به ندرت به هم نگاه میکردیم...
ولی هر بار که چشَم به چهره ش می افتاد...
اون لبخندو ميدیدم...
طی این دو ساعت...
به طور عجیبی مهرش به دلم نشست...
تو این مدت کوتاه...
یه احساس شوق خاصی تو دلم رخنه کرده بود...💕
خودمو دختر خوشبختی میدیدم...
که یه زندگی دوست داشتنی در انتظارشه...💕
هی تو دلم بالا و پایین کردم...
تا آخرش به خودم جرأت دادم و...
ازش پرسیدم...
"چرا بین این همه دختر…من…؟"
با یه لبخند زیبا گفت:
.
#_میخواهمت_که_خواستنی_تر_ز_هر_کسی...
#کو_واژه_ای_که_ساده_تر_از_اين_بيان_کنم...
.
"راستش…
اونقده سنگین و نجیب بودید...
که من شیفته شما شدم...
الآن حدود یه سالی میشه...
که به شما فکر میکنم و زیر نظرتون دارم...💕"
یهو تموم وجودم گرم شد...
دلم پر از ذوق شد از تعریفاش...
تو ذهنم...
مدام مراسمایی رو که با هم دعوت بودیمو مرور میکردم و...
میگفتم...
"لابد اون روزو میگه یا فلان حرفمو شنیده و..."
تو همین افکار بودم که انگار تیر خلاصو زده باشه...
تو یه جمله کوتاه گفت...
"فقط اینو بدونید که خوشبختتون میکنم...💕
قول میدم..."
این حرفش چنان دلگرمی و اطمینانی بهم داد...
که همه چیزو تمو م شده دیدم...💕
سرمو انداختم پایین و...
گونه هام سرخ شد و ساکت موندم....
خندید و گفت…
"سکوت کردید…
پس راضی هستید…💕"
از اتاق که رفتیم بیرون...
مادرش پرسید...
"خب بالاخره به نتیجه ای رسیدید؟
از قیافه هاتون معلومه که دلتون پیش هم گیر کرده...💕
آره...؟!"
جفتمون سرمون پایین بود و میخندیدیم...
مادرامون به هم و به ما تبریک میگفتن و...
شیرینی تعارف میکردن...
اصلا باورم نمیشد...
منی که اصلا به ازدواج فکر نمیکردم...
عرض دو ساعت اینقده نظرم نسبت به زندگی و آینده تغییر کنه...
.
(همسر شهید،مهدی خراسانی)
.
#ادامه_دارد...
.
#پ_ن
به فکـــر روز دیداری که هر دو در تپش بودیم...
به یــاد حالت مستــی و آن لب چیدنت سوگند...
#تمام_عشق_و_احساسـم_فقط_با_تـو_خدایی_شد
به این عشق خدایی و به با من بودنت سوگند...
نثار شهید خراسانی صلوات...
َمَّنْ_يُّجِيبُ_أَلْمُضْطَرَّ_إِذَا_دَعَاهُ_وَ_يَكْشِف_ُأَلْسُوء
ساعت به وقت دلتنگی ۱۴:۳۸
۱۹_شهریور_۱۳۹۵
#نیست_در_شهر_نگاری_که_دل_از_ما_ببرد...
#بختم_ار_یار_شود_رختم_از_اینجا_ببرد...
#عشق_علیه_السلام
#زوج_مذهبی
@rahian_nur
يَا مُجِيبَ أَلْمُضْطَرّ#بنام_او#بياد_او#برای_او
.
.
.#شب_است_و_خاطره_ای_میخزد_به_بستر_من#تو_نیستی_و_خیال_تو_را_به_بر_دارم....💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕
.
.#قرار_عاشقی....دنبال همسفر بود...یکی که تو فراز و نشیب زندگی همراش باشه...بهم میگفت:"زندگی با من…💕یه زندگی معمولی نیست...ممکنه این همراهی...💕به قیمت تنهاییت تموم شه...💔هر وقت و هر جا...واسه دین خدا…لازم باشه که برم،میرم..."میدونستم که سرباز مطیع امر ولایته...ایمان و عشق و معرفتش به اهل‌بیت (ع) رو هم ...از نزدیک دیده بودم...میدیدم که چطور...واسه هر چه باشکوهتر برگزار شدن مراسم اهل بیت(ع) و شهدا...دست و پا میزنه....#تعریف_من_از_عشق_همان_بود_که_گفتم...#در_بند_کسی_باش_که_در_بند_حسین_است....به خاطر همین چیزاش دلم قرص بود و...بعله رو گفتم...💕خودشم میدونست کهمن پایه ی کاراشم...💕یه چند وقت که از ازدواجمون گذشت...قضیه سوریه رفتنشو پیش کشید...طبق قولی که اول ازدواجمون...💕بهش داده بودم...هیچ مخالفتی نکردم...تو این رفتن و اومدنا...رشد و بلوغ معنوی خاصی توش میدیدم...مشخص بود...داره از قیل و قال دنیا جداش میکنه...گاهی میگفتم..."کاش شرایط طوری بشه که نخواد بره...💕"ولی به محض اینکه این فکر میومد تو سرم...به خودم ميگفتم..."خب این که خودخواهیه...از اول هم قرار بود واسه کاراش پایه باشی...💕نه ترمز...!با این حرفا خودمو آروم میکردم...وقتی میدید که آرومم و شرایطو پذیرفتم...دلگرم میشد و...راحتتر میتونست حرفای  دلشو بزنه...بهم میگفت....#همسرت_که_حسینی_باشد_تو_را_زهیر_میکند….میگفت..."اگه عمودی رفتم و افقی برگشم...مثلا این کارو بکن..."فقط خدا میدونه...تو دلم...💔از شنیدن حرفاش...چه غوغایی بپا بود...منم به شوخی میگرفتم و میگفتم:"باشه چشم...حالا شما افقی بیا…من خودم بلدم چیکار کنم...💕این مدلی که حرف میزدم...قند تو دلش آب میشد و...با شوخی و خنده ماجرا رو جمع میکرد....(همسر شهید،محمدحسین محمدخانی).

.
.

#پ_ن:این روزا...پر شده از قرار و مدار عاشقی...قرارایی که پر از بیقراریه...قدیمیا میگفتن:یا خودش میاد،يا نامه ش...ولی این روزا باید گفت:یا خودش میاد...یا نامه ش...یا پیکرش...یا هیچکدوم...نثار جامونده های خانطومان صلوات...َمَّنْ_يُّجِيبُ_أَلْمُضْطَرَّ_إِذَا_دَعَاهُ_وَ_يَكْشِف_ُأَلْسُوءساعت به وقت دلتنگی ۰۰:۴۵۲۹_مرداد_۱۳۹۵#کارم_شده_هی_بغض_کنم_اشک_بریزم...#آخر_غم_دل_میجود_این_خرخره_ها_را…#عشق_علیه_السلام#زوج_مذهبی
.
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
@rahian_nur
Forwarded from عکس نگار
🌹😔🌹😔
🌹 @rahian_nur
😔
یا مُجِيبَ أَلْمُضْطَرّ
#بنام_او
#بياد_او
#برای_او
.
#هر_چند_شمع_یادم_شد_در_دل_تو_خاموش
#هستم_بیادت_ای_دوست_یادم_تو_را_فراموش💔
.
💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕
.
#عشق_گمشده...
.
وقتی بابام...
درباره مهریه ازم پرسید...
گفتم که میخوام سنت شکنی کنم...
مهریه‌م کلت کمری آقامهدی و یه جلد قرآن کریم بود...!
از فردای اون روز سادگی زندگی بدون تشریفات...
مهریه،جشن عقد و عروسیمون...💕
شده بود زبونزد همه مردم و منبر علمای شهر....
چند ماه بعد ازدواجمون...💕
بهم گفت:
"میخوام برم جنوب...
تو هم باهام میای...؟"
منم واسه اینکه نزدیکش باشم...💕
قبول کردم و باهاش رفتم...
تنها چیزی که تو این چند سال زندگی مشترک آزارم میداد...
دلتنگی‌ بود...
.
#بیقرار_تو_امو_در_دل_تنگم_گله_هاست...
#آه_بی_تاب_شدن_عادت_کم_حوصله_ها_ست...
.
وقتی شبا با خستگی میومد خونه...
از فرط خستگی خوابش میبرد...
میشِستم و نگاش ميكردم...💕
حتی وقتی تو خواب پهلو به پهلو میشد...
مير‌فتم سمت دیگه میشستم...
تا بتونم سير تماشاش كنم...
.
#لذت_دیدن_رویت_به_دلم_می_چسبد...
#دوست_دارم_که_فقط_سیر_نگاهت_بکنم...
.
زندگیمون همش دوری و اضطراب بود...
وقتی شهید شد...
گفتم دلم میخواد،تو مسیر تشییع…
تو آمبولانس کنارش باشم...💕
ولی با سکوت دوست آقامهدی مواجه شدم...
دلم هرّی ریخت...💔
پیش خودم گفتم...
نکنه مهدی باکری هم...
مثه علی و حمید باکری...
جنازه‌ای نداره...؟!💔
آخرشم...
حسرت دیدنش به دلم موند...💔
.
#حسرتی_گر_به_دلم_هست_همان_دیدن_توست...
.
دلتنگش که میشدم...
جلوی قاب عکسش می‌ایستادم و...
باهاش درد دل میکردم...💕
گاهی ساعتها مقابل عکسش اشک میریختم...
تا کمی آروم شم...💔
اگه یه روزی زمان به عقب برگرده و...
باز مهدی باکری ازم خواستگاری‌ کنه...💕
بازم حاضرم همون زندگی رو که باهاش تجربه کردم...
بازم داشته باشم...
.
(همسر شهید،مهدی باکری)
.
#درد_نوشت
چه دردناکه...
کسی که دوستش داری و...💕
همیشه جاش تو قلبته...
پیش چشات نباشه و...
نتونی در آغوشش بکشی...
حَبِیبٌ غَابَ عَنْ عَیْنِي وَ جِسْمِي و َعَنْ قَلْبِي...
حَبِیبِي لَا یغیبُ
(از عاشقانه های مولا علی در فراق
فاطمه ش...)
📚بحارالانوار ج۴۳ص۲۱۷
نثار شهیدان باکری صلواتی عنایت کنید...
َمَّنْ_يُّجِيبَ_أَلْمُضْطَرَّ_إِذَا_دَعَاهُ_وَ_يَكْشِف_ُأَلْسُوء

#شهید_مهدی_باکری
#مهدی_باکری
#الله_بندسی
#باکری

#شهید_مهدی_باکری
#فرمانده
#لشکر_31_عاشورا
راهیان نور
باهمین چـادر چــفـیــه شده ای همسفرم تو فقط باش کنارم شـهـادتــ بامن باهمین چـادر چـفــیـه شده ام همسفرت ای به قربان تو یارم شهـادتـ باهم خاطره از #شهید_باکری از زبان همسر درکانال👇👇 @rahian_nur
مُجِيبَ أَلْمُضْطَرّ
#بنام_او
#بياد_او
#برای_او
.
#هر_چند_شمع_یادم_شد_در_دل_تو_خاموش
#هستم_بیادت_ای_دوست_یادم_تو_را_فراموش💔
.
💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕
.
#عشق_گمشده...
.
وقتی بابام...
درباره مهریه ازم پرسید...
گفتم که میخوام سنت شکنی کنم...
مهریه‌م کلت کمری آقامهدی و یه جلد قرآن کریم بود...!
از فردای اون روز سادگی زندگی بدون تشریفات...
مهریه،جشن عقد و عروسیمون...💕
شده بود زبونزد همه مردم و منبر علمای شهر....
چند ماه بعد ازدواجمون...💕
بهم گفت:
"میخوام برم جنوب...
تو هم باهام میای...؟"
منم واسه اینکه نزدیکش باشم...💕
قبول کردم و باهاش رفتم...
تنها چیزی که تو این چند سال زندگی مشترک آزارم میداد...
دلتنگی‌ بود...
.
#بیقرار_تو_امو_در_دل_تنگم_گله_هاست...
#آه_بی_تاب_شدن_عادت_کم_حوصله_ها_ست...
.
وقتی شبا با خستگی میومد خونه...
از فرط خستگی خوابش میبرد...
میشِستم و نگاش ميكردم...💕
حتی وقتی تو خواب پهلو به پهلو میشد...
مير‌فتم سمت دیگه میشستم...
تا بتونم سير تماشاش كنم...
.
#لذت_دیدن_رویت_به_دلم_می_چسبد...
#دوست_دارم_که_فقط_سیر_نگاهت_بکنم...
.
زندگیمون همش دوری و اضطراب بود...
وقتی شهید شد...
گفتم دلم میخواد،تو مسیر تشییع…
تو آمبولانس کنارش باشم...💕
ولی با سکوت دوست آقامهدی مواجه شدم...
دلم هرّی ریخت...💔
پیش خودم گفتم...
نکنه مهدی باکری هم...
مثه علی و حمید باکری...
جنازه‌ای نداره...؟!💔
آخرشم...
حسرت دیدنش به دلم موند...💔
.
#حسرتی_گر_به_دلم_هست_همان_دیدن_توست...
.
دلتنگش که میشدم...
جلوی قاب عکسش می‌ایستادم و...
باهاش درد دل میکردم...💕
گاهی ساعتها مقابل عکسش اشک میریختم...
تا کمی آروم شم...💔
اگه یه روزی زمان به عقب برگرده و...
باز مهدی باکری ازم خواستگاری‌ کنه...💕
بازم حاضرم همون زندگی رو که باهاش تجربه کردم...
بازم داشته باشم...
.
(همسر شهید،مهدی باکری)
.
#درد_نوشت
چه دردناکه...
کسی که دوستش داری و...💕
همیشه جاش تو قلبته...
پیش چشات نباشه و...
نتونی در آغوشش بکشی...
حَبِیبٌ غَابَ عَنْ عَیْنِي وَ جِسْمِي و َعَنْ قَلْبِي...
حَبِیبِي لَا یغیبُ
(از عاشقانه های مولا علی در فراق
فاطمه ش...)
📚بحارالانوار ج۴۳ص۲۱۷
نثار شهیدان باکری صلواتی عنایت کنید...
َمَّنْ_يُّجِيبَ_أَلْمُضْطَرَّ_إِذَا_دَعَاهُ_وَ_يَكْشِف_ُأَلْسُوء

#شهید_مهدی_باکری
#مهدی_باکری
#الله_بندسی
#باکری

#شهید_مهدی_باکری
#فرمانده
#لشکر_31_عاشورا
خاطرات همسر شهید باکری:
#بنام_او
#بياد_او
#برای_او
.
#هر_چند_شمع_یادم_شد_در_دل_تو_خاموش
#هستم_بیادت_ای_دوست_یادم_تو_را_فراموش💔
.
💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕
.
#عشق_گمشده...
.
وقتی بابام...
درباره مهریه ازم پرسید...
گفتم که میخوام سنت شکنی کنم...
مهریه‌م کلت کمری آقامهدی و یه جلد قرآن کریم بود...!
از فردای اون روز سادگی زندگی بدون تشریفات...
مهریه،جشن عقد و عروسیمون...💕
شده بود زبونزد همه مردم و منبر علمای شهر....
چند ماه بعد ازدواجمون...💕
بهم گفت:
"میخوام برم جنوب...
تو هم باهام میای...؟"
منم واسه اینکه نزدیکش باشم...💕
قبول کردم و باهاش رفتم...
تنها چیزی که تو این چند سال زندگی مشترک آزارم میداد...
دلتنگی‌ بود...
.
#بیقرار_تو_امو_در_دل_تنگم_گله_هاست...
#آه_بی_تاب_شدن_عادت_کم_حوصله_ها_ست...
.
وقتی شبا با خستگی میومد خونه...
از فرط خستگی خوابش میبرد...
میشِستم و نگاش ميكردم...💕
حتی وقتی تو خواب پهلو به پهلو میشد...
مير‌فتم سمت دیگه میشستم...
تا بتونم سير تماشاش كنم...
.
#لذت_دیدن_رویت_به_دلم_می_چسبد...
#دوست_دارم_که_فقط_سیر_نگاهت_بکنم...
.
زندگیمون همش دوری و اضطراب بود...
وقتی شهید شد...
گفتم دلم میخواد،تو مسیر تشییع…
تو آمبولانس کنارش باشم...💕
ولی با سکوت دوست آقامهدی مواجه شدم...
دلم هرّی ریخت...💔
پیش خودم گفتم...
نکنه مهدی باکری هم...
مثه علی و حمید باکری...
جنازه‌ای نداره...؟!💔
آخرشم...
حسرت دیدنش به دلم موند...💔
.
#حسرتی_گر_به_دلم_هست_همان_دیدن_توست...
.
دلتنگش که میشدم...
جلوی قاب عکسش می‌ایستادم و...
باهاش درد دل میکردم...💕
گاهی ساعتها مقابل عکسش اشک میریختم...
تا کمی آروم شم...💔
اگه یه روزی زمان به عقب برگرده و...
باز مهدی باکری ازم خواستگاری‌ کنه...💕
بازم حاضرم همون زندگی رو که باهاش تجربه کردم...
بازم داشته باشم...
.
(همسر شهید،مهدی باکری)
.
#درد_نوشت
چه دردناکه...
کسی که دوستش داری و...💕
همیشه جاش تو قلبته...
پیش چشات نباشه و...
نتونی در آغوشش بکشی...
حَبِیبٌ غَابَ عَنْ عَیْنِي وَ جِسْمِي و َعَنْ قَلْبِي...
حَبِیبِي لَا یغیبُ
(از عاشقانه های مولا علی در فراق
فاطمه ش...)
📚بحارالانوار ج۴۳ص۲۱۷
نثار شهیدان باکری صلواتی عنایت کنید...
َمَّنْ_يُّجِيبَ_أَلْمُضْطَرَّ_إِذَا_دَعَاهُ_وَ_يَكْشِف_ُأَلْسُوء


#شهید_مهدی_باکری
#مهدی_باکری
#الله_بندسی
#باکری

#شهید_مهدی_باکری
#فرمانده
#لشکر_31_عاشورا
.
.
@rahian_nur