🌹بسم رب الشهدا و الصدیقین
🌹.
.
من حرفم را پس میگیرم
اصلا مگر میشود شهدا آدمی را به این راه بیاورند
و رها کنند؟
..
میگفت : این کدام جاذبه بود که ما را کشید
انتخاب میکنند
هدایت میکنند
شفاعت میکنند
...
جریان دارد ..جریان دارد ..
قصه ..قصه خادم الشهدایی ست ...که همسفرشهدا شده و خودش هم ...انتخاب میکند ..هدایت میکند و شفاعت ......
..
حالم دلم ابری ..خسته از آسمان و زمین ...و گله مند از شهدا...!
خیره شده به طبقه کمد ک عکس و کتاب های شهدا آنجاست ...
حس شرمندگی از نخواندن این همه کتاب !
از کجا شروع کنم ...از کی؟
نمیدانستم!
یاد این کتاب افتادم یاد اسم عجیبش! ....
تصویر کتاب هی جلو چشمم می آمد
عاقبت بعد از چندین روز....
یک شب جاذبه ای منه از کتاب خواندن فراری را برد سمت قفسه کتاب ها ...
کتاب را برداشتم .....
شروع کردم از اول خواندن!
چند بخش را که خواندم فهمیدم کلیات قضیه چیست و با آدم معمولی سرکار ندارمَ
دلم طاقت نیاورد
رفتم سراغ فصل های آخر ....
داستان مشهد ....
داستان راهیان نور وسط مرداد ماه ...
حالات عجیب معنوی شان....
این ارتباط قلبی عجیب با شهید آوینی
دست نوشته شان برای حضرت مادر (س)
این غروب مظلومانه و پیوستن به قافله شهدا...آنهم در تابوت شهدا آنهم با آن جمعیت پرشور...
و فهمیدن اینکه
#شهید_هادی_دوالفقاری از دوستان نزدیکش بود ....و...و.....
....
زبان ناتوان است از بیان
گویی کلمات یاری نمیکند و حق مطلب ادا نمیشود...
زبان بند آمده ....
شاید بیش از این نمیتوانم بگویم!.
خودتان این کتاب را بخوانید
خودتان بدانید....
.
#جزیره_مجنون.
#کتاب_همسفر_شهدا#همسفر_شهدا#سید_علیرضا_مصطفوی@rahian_nur