کانون قرآن و عترت دانشگاه صنعتی شاهرود

#داستانک
Канал
Логотип телеграм канала کانون قرآن و عترت دانشگاه صنعتی شاهرود
@quran_sutПродвигать
147
подписчиков
2,53 тыс.
фото
461
видео
2,24 тыс.
ссылок
💠 قالَ رَسُولَ الله: «...إِنِّی تَارِکٌ فیکُمُ الثَّقَلَین کتَابَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ أَهْلَ بَیتِی عِتْرَتِی..» 🔰 پیج اینستاگرام کانون : 🔹 instagram.com/quran_sut
#داستانک

🔹 شخص شنيده بود كه خداوند متعال ضامن رزق بندگان است و به هر موجودی روزی رسان است. به همين خاطر به اين فكر افتاد كه به گوشه مسجدی برود و مشغول عبادت شود و از خداوند روزی خود را بگيرد. به اين قصد يك روز از سر صبح به مسجد رفت و مشغول عبادت شد همين كه ظهر شد از خداوند طلب ناهار كرد. هر چه به انتظار نشست برايش ناهاری نرسيد تا اينكه شام شد و او باز از خدا طلب خوراكی برای شام كرد و چشم به راه ماند.چند ساعتی از شب گذشته درويشی وارد مسجد شد و در پاي ستونی نشست و شمعی روشن كرد و...

🔹از «دوپله» خود قدری خورش و چلو و نان بيرون آورد و شروع كرد به خوردن. مردك كه از صبح با شكم گرسنه از خدا طلب روزی كرده بود و در تاريكی و به حسرت به خوراك درويش چشم دوخته بود. ديد درويش نيمی از غذا را خورد و عنقريب باقيش را هم مي خورد بی اختيار سرفه ای كرد. درويش كه صدای سرفه را شنيد گفت:
«هركه هستی بفرما پيش» مرد بينوا كه از گرسنگی داشت می لرزيد پيش آمد و بر سر سفره درويش نشست و مشغول خوردن شد. وقتی سير شد درويش شرح حالش را پرسيد و آن مرد هم حكايت خودش را تعريف كرد. درويش به آن مرد گفت:

🔹«فكر كن اگر تو سرفه نكرده بودی من از كجا می دانستم كه تو اينجايی تا به تو تعارف كنم و تو هم به روزی خودت برسی؟ شكی نيست كه خدا روزی رسان است اما يك سرفه ای هم بايد كرد!»

🔰 @quran_sut
🔰 instagram.com/quran_sut
کانون قرآن و عترت دانشگاه صنعتی شاهرود
Photo
#دلانه💕

قدم هارا یکی در میان برمیداشت
نفس هایش ازگرمای صحرای مَدین به شماره افتاده بود، چیزی که سال ها در رویایش تصور کرده بود، دیده بود
حِصار خانه را کنار زد آرام کنار پدر پیرش نشست
هنوز تند تند نفس میکشید
خواست گلویی تازه کند
لیوان را از کرسی کنارپدر برداشت و پر ازآب کرد
لیوان که به آخر رسید یاد نگاه پر از حیای جوان نفس عمیقش را خاتمه داد
با پدر از جوان غریبه ایی که کنار چاه به آنها در آب دادن گوسفند ها کمک کرده بود گفت
جوانی با قد بلند و بازوهای قوی
آنقد قوی که دَلوبزرگ را به تنهایی از چاه کشیده بود
اما صفورا دلباخته حیاء جوان شده بود
انگار کسی مثل خودش را پیدا کرده بود"الْقَوِيُّ الْأَمِينُ"
پدرش از جوان دعوت کرد تا مهمان خانه شود
دخترک ماموریت دعوت از جوان را مشتاقانه پذیرفت
راهیِ درخت بیرون روستا شد
جایی که مرد زیر آن نشسته بود و با خدای خود میگفت ” رب بما انزلت الی خیر فقیر "
صفورا آرام به سمت جوان قدم برمیداشت و با خود جمله هارا تکرار میکرد
چگونه بگویم؟ چطور شروع کنم؟ چگونه دعوتش کنم؟
گونه هایش سرخ شده بود
"تَمْشِي عَلَى اسْتِحْيَاء"
برای اولین بار نگاه دخترک و جوان بهم گره خورد
گرهی که موسی پیامبر را ده سال به پای دختر شعیب به چوپانی کشاند...

#امیدعادل
#داستانک

🔰 @quran_sut
#داستانک
"هر که باشد نظرش در پی.."

زن زیبایی به عقد مرد زاهد و مومنی آمد.مرد بسیار قانع بود و زن تحمل این همه ساده زیستی را نداشت.
روزی تاب و توان زن به سر رسید و با عصبانیت رو به مرد گفت: حالا که به خواسته های من توجه نمی کنی،خود به کوچه و برزن می روم تا همگان بدانند که تو چه زنی داری و چگونه به او بی توجهی می کنی،من زر و زیور می خواهم!
مرد در خانه را باز کرد و روبه زن می گوید: برو هرجا دلت می خواهد! زن با ناباوری از خانه خارج شد، زیبا و زیبنده!غروب به خانه آمد .
مرد خندان گفت: خوب! شهر چه طور بود؟ رفتی؟ گشتی؟چه سود که هیچ مردی تو را نگاه نکرد .
زن متعجب گفت: تو از کجا می دانی؟
مرد جواب داد: و نیز می دانم در کوچه پسرکی چادرت را کشید!زن باز هم متعجب گفت : مگر مرا تعقیب کرده بودی؟مرد به چشمان زن نگاه کرد و گفت: تمام عمر سعی بر این داشتم تا به ناموس مردم نگاه نیاندازم، مگر یکبار که در کودکی چادر زنی را کشیدم!

🔰 @quran_sut
کانون قرآن و عترت دانشگاه صنعتی شاهرود
Photo
چند صباحی‌ست که می‌خواهیم برایت یک دل سیر درد دل کنیم و از تمام د غد ! غ ه ه ا ی مان بگ و ی یم
می‌بینی؟ اما زبان‌مان عاجز می‌شود
مدت‌هاست نمی‌فهمیم؛
واژه‌ها مرده‌اند، فقط داریم با اجسادشان بازی می‌کنیم
مدت‌هاست معنی نمی‌دهند
برگرد!

#اللهم_عجل_لولیک_الفرج 🙏🏻...


#داستانک
#مدتهاست_نمی_فهمیم ، #قسمت_سوم


📎 http://ahrargroup.com

🔰 @k_e_quran_etrat
کانون قرآن و عترت دانشگاه صنعتی شاهرود
Photo
چند وقتی‌ست که دیگر روزها عوض نمی‌شوند
هر روزمان شده دیروز!
مدت‌هاست نمی‌فهمیم که زمان بدون تو نمی‌تواند زندگی کند
سراغ «سامان» اش را می‌گیرد

برگرد!
سر و سامان‌مان بده...


#داستانک #مدتهاست_نمی_فهمیم
#قسمت_دوم


📎 http://ahrargroup.com/


🔰 @k_e_quran_etrat
کانون قرآن و عترت دانشگاه صنعتی شاهرود
Photo
می خواهم فصلی از زندگی ام را باز کنم که تا به حال سراغش نرفته بودم
می خواهم تک‌تک این روزهای نبودنت را ورق بزنم و خط به خطش را از حفظ بگویم چرا که هر جمله‌اش را با چشم دیده‌ام و هر کلمه‌اش را پیش‌تر لمس کرده‌ام
و باز از نو بنویسم‌شان
تا یک روز وقتی آمدی نشانت دهم
که این تعویق چه به روز زبان بستگان عالم آورد و
«ما مدت‌هاست نمی‌فهمیم»
برگرد!

#داستانک #مدتهاست_نمی_فهمیم
#قسمت_اول
📎 http://ahrargroup.com

🔰 @k_e_quran_etrat