#میر_جلال_الدین_کزازی:
از دلایل اقبال به شاهنامه زبان روشن و روان آن است. زبانی به روانی رود و روشنی روز. از همین روست که شاهنامه از روزگار پیدایی شاهکاری ادبی بوده که در دل و جان ایرانیان جای گرفته است.
خوشبختانه من با این دیدگاه چندان دمساز نیستم که ادبیات کلاسیک کنار گذاشته شده است. میتوان گفت که در جهان رویکرد و گرایش به ادب کهن کاستی گرفته و این فقط مختص ایران نیست؛ اما اگر ما جایگاه ادب کهن یا کلاسیک جهان با جایگاه آن در کشورهای دیگر حتی کشورهای به اصطلاح پیشرفته بسنجیم، میبینیم که این ادب در ایران خواستاران بسیار بیشتری دارد. یک آمار ساده این را بر شما آشکار خواهد کرد. بزمهای فرهنگی و ادبی را که درباره یا پیرامون شاهکارهای ادب پارسی یا حتی سرودهها و نوشتههایی که کمتر آوازه دارند را در ایران با کشورهای دیگر بسنجید؛ میبینید که شمار این انجمنها و بزمها در ایران چند برابر کشورهای دیگر است؛ اما با شما در این نکته همداستانم که رویکرد به این ادب چند سالی است که گرما و شور بیشتری در جامعه ایرانی، بهویژه نزد جوانان، حتی نونهالان و کودکان ایرانی یافته است. بهویژه شاهنامه فردوسی.
ز دو دید با نگاهی فراخ میتوان به این پرسش باریک پاسخ داد. یکی به شاهنامه بازمیگردد و دیگری به هنجارهای فرهنگی و اجتماعی این روزگار. شاهنامه متنی داستانی است. داستان بهویژه اگر افسانهگون باشد، نه تنها کودکان بلکه برای بزرگسالان هم بسیار دلپذیر است. و دیگر زبان روشن و روان شاهنامه است. به روانی رود و روشنی روز. از همین روست که شاهنامه از روزگار پیدایی شاهکاری ادبی بوده که در دل و جان ایرانیان جای گرفته است.
در کنار برهانهای گوناگون، میتوان به این برهان هم اندیشید که شمار برنوشتههای شاهنامه بسیار بالاست. حتی در روزگار صفویان که متنهای رزمنامهای چندان پسندیده پادشاهان نبود و ادب آئینی روایی بیشتری داشت، دهها برنوشته از شاهنامه پدید آمد، که پارهای از آنها در شمار شاهکارهای هنری شمرده میشود و میتوان آن را هنر «دفترآرایی» نامید. نامورترین آنها هم شاهنامه طهماسبی است. از دید دیگر هنجارهای زمانه این رویکرد را یاری میدهند. ایرانیان بهویژه جوانان ایرانی باور کردهاند، یا دستکم بدان میاندیشند که باید ایران را شناخت. در پی آنند که به دو پرسش بنیادین پاسخ دهند. یکی ایران چیست و دیگر ایرانی کیست؟ در این سالیان در ایران جشنهایی برگزار میشود که صدها سال است برگزار نشده است. من خود در این جشنها سخن راندهام، از این روی آگاهانه در این باره سخن میگویم. جشنهایی مانند اردیبهشتگان، خردادگان، تیرگان، سپندارمذگان و ... که این جشنها را هم جوانان ایرانی با شور تلاش بسیار برمیگزارند و امروز شاهد گونهای بازگشت به تاریخ و فرهنگ ایران هستیم.
یک نمونه دیگر این است که بسیاری از روزها در گاهشمار فرهنگی ایران به نام یکی از چهرههای نامدار ایرانی زیور گرفته است. روز حافظ، روز سعدی، روز مولانا، روز خیام، روز عطار و روزهای دیگر، اما آن شور و هنگامهای که نه در روز فردوسی، بلکه در روزهای فردوسی در ایران میبینیم در هیچ کدام از آن روزهای دیگر دیده نمیشود. خانواده من میدانند که در هفتههای آغازین سال نو، بهویژه در اردیبهشت و خردادماه، برنامه کاری من بسیار فشرده است؛ اگر نیاز به زمانی در برنامه زندگانی داشته باشند، میکوشند در این زمان آن برنامه ریخته نشود، که این خود یک نشانه است. من اگر از خود نمونه آوردم میخواستم نمونهای باشد که خود آزمودهام و هیچ گمانی در آن ندارم. هنوز هم داستان این است. بیشینه درخواستها هم به فردوسی و شاهنامه برمیگردد و میخواهند من در بزمی که با این انگیزه سامان گرفته، انباز باشم و سخن بگویم.
#پویش_فردوسی@pooyesh_ferdowsi