کانون شعر و ادب دانشگاه تربیت دبیر شهید رجایی

#حسین_منزوی
Канал
Логотип телеграм канала کانون شعر و ادب دانشگاه تربیت دبیر شهید رجایی
@poem_sruПродвигать
261
подписчик
571
фото
66
видео
62
ссылки
🖋🎓 کانون شعر و ادب دانشگاه شهید رجایی از صدای سخن عشق ندیدم خوش‌تر یادگاری که در این گنبدِ دَوار بماند .. #حافظ ارتباط با ادمین: @AM_khorsandi پیج اینستاگرام کانون شعر و ادب: https://instagram.com/poem_sru
پلّه‌ها در پیش رویم یک‌به‌یک دیوار شد
زیر هر سقفی که رفتم بر سرم آوار شد

خرق عادت کردم امّا بر علیه خویشتن
تا به گرد گردنم پیچد عصایم مار شد

اژدهای خفته‌ای بود آن زمین استوار
زیر پایم ناگه از خواب قرون بیدار شد

مرغ دست‌آموز خوش‌خوان کرکسی شد لاشه‌خوار
و آن غزال خانگی برگشت و گرگی هار شد

گل فراموشی و هر گلبانگ خاموشی گرفت
بس که در گلشن شبیخون خزان تکرار شد

تا بیاویزد از اینان آرزوهای مرا
جابه‌جا در باغ ویران هر درختی دار شد

زندگی با تو چه کرد ای عاشق شاعر مگر
که آن دل پرآرزو از آرزو بیزار شد؟

بسته خواهد ماند این در هم چنان تا جاودان
گرچه بر وی کوبه‌های مشتمان رگبار شد

زَهرۀ سقراط با ما نیست رویاروی مرگ
و ار نه جام روزگار از شوکران سرشار شد


#حسین_منزوی
@poem_sru
💠💠💠

نشان به نام خود ابلیس زد جبین مرا
ز کبریای خود آکند آستین مرا

•نخست پنجه به خون خدا زد و آنگاه
به پنج کفر رقم زد اصول دین مرا

برای آنکه از ایمان به من خلل نرسد
به شک سپرد سرِ رشتهٔ یقین مرا

به بوی آنکه کند غیرت بهشتش داد
غرابتی ز گنه دوزخ زمین مرا

نخست بر دل حورا نهاد داغ از زن
سپس به باده ز کوثر ستاند کین مرا

نهاد آینه دانشم به پیش و نمود
به من چنانکه منم نقش راستین مرا

نچیده مانده و پوسیده بود میوه عشق
نمی‌گرفت به هنگام اگر کمین مرا

نگاه را به من آموخت تا به گستاخی
به آفتاب برد چشم ذره بین مرا

بدل به صاعقه‌ای کرد و زد به خرمن شب
چراغ طینت او طبع خوشه چین مرا

به استعاره عصیانم آفرینش داد
همان که سجده نمی‌کرد آفرین مرا

گلوی من شد و از خاک نعره‌ای بَر کرد
که آسمان همه شد طنطنه طنین مرا

به نام نامی انسان فرو کشید آنگاه
از آسمان به زمین رب العالمین مرا


#حسین_منزوی

@poem_sru
درون آینه ی روبرو چه می بینی؟
تو ترجمان جهانی بگو چه می بینی؟
 
تویی برابر تو -چشم در برابر چشم
در آن دو چشم پر از گفت و گو چه می بینی؟
 
تو هم شراب خودی هم شراب خواره ی خود
سوای خون دلت در سبو چه می بینی؟
 
به چشم واسطه در خویشتن که گم شده ای
میان همهمه و های و هو چه می بینی؟
 
به دار سوخته ، این نیم سوز عشق و امید
که سوخت در شرر آرزو ، چه می بینی؟
 
در آن گلوله ی آتش گرفته ای که دل است
و باد می بَرَدَش سو به سو چه می بینی


#حسین_منزوی

@poem_sru
#شب_شعر

غمت را بزرگ دید دلم بس که تنگ شد
نگنجد دگر به تنگ که ماهی نهنگ شد

#حسین_منزوی

@poem_sru
💠 #شب_شعر

اگر فصل فراق از دفتر ایام گم میشد، چه کم میشد!؟
چه خوش بود این ورق را پاره زین تقویم می‌کردند

👤 #حسین_منزوی

@poem_sru
#شب_شعر

آوار پریشانی است رو سوی چه بگریزم؟
هنگامه‌ی حیرانی است خود را به که بسپاریم؟

#حسین_منزوی
پ ن: آبادان🖤

@poen_sru
💠 #شب_شعر

چون پرسم از پناهی، پشتی و تکیه‌گاهی؟
‏آغوش مهربانت، از هر جواب خوش‌تر

👤#حسین_منزوی

@poem_sru
۶ روز #تا_بهار 🌿

من از خزان به بهار از عطش به آب رسیدم
من از سیاه‌ترین شب به آفتاب رسیدم

👤#حسین_منزوی 🌸

@poem_sru
💠 #شب_شعر

از تو چگونه بگسلم وقتی خیالت با دلم
می‌پیچد و از هر طرف سوی تو می‌پیچانَدم

👤 #حسین‌_منزوی

@poem_sru
💠 #شب_شعر

بیدار نشستم که غمت را چو چراغی
از شب بِستانم، به سحر بسپرم امشب

👤 #حسین_منزوی 🍃

@poem_sru
💠 #شب_شعر

و زندگانی و مرگ آمدند و گفته نشد
کزین دو، حادثه‌ی اولی، کدامین بود؟

👤 #حسین_منزوی

@poem_sru
💠 #شب_شعر

من راهِ تو را بسته تو راهِ مرا بسته
امیدِ رهایی نیست وقتی همه دیواریم

👤 #حسین_منزوی

@poem_sru
📖🖋@poem_sru
🔔زنگ شعر

کاسه ی خورشید پر از خون کیست ؟
گنبد مینایی ، وارون کیست ؟

در چمن، آه ! ین همه خونین کفن ،
باز بقایای شبیخون کیست ؟

محمل خود رو به کجا می برد ؟
لیلی این بادیه ، مجنون کیست ؟

چشم نمی گیرد از این پنجره
ماه در این آینه مفتون کیست ؟

در شب توفان زده ، هفت اختران ،
آهوی سر داده به هامون کیست ؟

از همه سو تا همه سو، کهکشان
جاده ی سیمابی گردون کیست ؟

گل به گل این سان که خرامد ، نسیم
در پی عطر گل افیون کیست ؟

این که فلک را به سماع آورد
غلغله ی ساز همایون کیست ؟

#حسین_منزوی
#زنگ_شعر
#کانون_شعر_و_ادب
#دانشگاه_تربیت_دبیر_شهید_رجایی
📖🖋@poem_sru
🔔زنگ شعر

ای تکنواز نابغه نینوا، حسین
وی تکسوار واقعه کربلا، حسین

ای از ازل نوشت سواد سرشت خویش
با سرنوشت غربت خود آشنا، حسین

هم جان فدای راه وفا کرده، هم جهان،
هم جان و هم جهان به وفایت فدا، حسین

از امن و عافیت؛ به رضایت جدا شدی
چون گشتی از مدینه جدت، جدا حسین

یک کاروان ذبیح، به همراه داشتی
از فطرت خجسته شیر خدا، حسین

یک کاروان اسیر به همراه داشتی
از عترت شکسته دل مصطفا، حسین

جانبازی ات به منزل آخر رسیده بود
در کربلا که خیمه زدی و سرا، حسین

وز آستین لعنت ابلیس رسته بود
دستی که رگ گسیخت ز خون خدا، حسین

شسته است خون پاک تو، چرک جهان همه
تا خود جهان چگونه دهد، خونبها، حسین

در پیش روی سب و ستم، خیزران چه کرد
با آن سر بریده به جور از قفا، حسین

«آزاده باش باری اگر دین نداشتی»
زیباترین سفارش مولای ما، حسین

تو کشتی نجات و چراغ هدایتی
دریاب مان در این شب تاریک، یا حسین

#حسین_منزوی
#زنگ_شعر
#شعر_عاشورایی
#کانون_شعر_و_ادب
#دانشگاه_تربیت_دبیر_شهید_رجایی
📖🖋@poem_sru
🔔زنگ شعر

در به سماع آمده است از خبر آمدنت
خانه غزل‎خوان شده، از زمزمۀ در زدنت

خانۀ بی‎جان، ز تو جان یافته جانا! نه عجب
گر همه من جان بشوم بر اثر آمدنت

«حافظ شیراز» مگر وصف جمال تو کند
وصف نیارست یقین ور نه غزل‎های منت

یا تو خود ای جان غزل! ای همه دیوان غزل !
لب بگشایی که سخن وام کنم از دهنت

از همه شیرین‎دهنان وز همه شیرین‎سخنان
جز تو کسی نیست شکر ــ هم دهنت _ هم سخنت

بی که فراقت ببرد روشنی از چشم تنم
یوسف من! چشم دلم باز کن از پیرهنت

عشق پی بستن من، بستن جان و تن من
بافته زنجیری از آن زلف شکن در شکنت

آینه‎ای شد غزلم ـ آینۀ کوچک تو ـ
خیز و در این آینه بین جلوه‎ای از خویشتنت

#حسین_منزوی
#زنگ_شعر
#کانون_شعر_و_ادب
#دانشگاه_تربیت_دبیر_شهید_رجایی
📖🖋@poem_sru
🔔زنگ شعر

من راه تو را بسته
تو راه مرا بسته
امید رهایی نیست
وقتی همه دیواریم

#حسین_منزوی
#زنگ_شعر
#کانون_شعر_و_ادب
#دانشگاه_تربیت_دبیر_شهید_رجایی
📖🖋@poem_sru
🔔زنگ شعر

خورشیدِ من! برایِ تو، یک ذرّه شد، دلم
چندان که در هوایِ تو، از خاک بگسلم

دل را قرار نیست مگر در کنارِ تو
کاین سان کشد به سویِ تو، منزل به منزِلم

کبر است تا تواضع اگر، باری این منم!
کز عقل ناتمامم و در عشق، کاملم

با اسمِ اعظمی که به جز رمزِ عشق نیست
بیرون کش از شکنجهٔ این چاهِ بابِلم

بعد از بهارها و خزان ها، تو بوده ای
ای میوهِٔ بهشتی! از این باغ، حاصلم

تو آفتاب و من چو گُلِ آفتاب گرد
چَشمم به هر کجاست، تویی در مقابِلم

دریا و تخته پاره و توفان و من. مگر،
فانوسِ روشنِ تو کشاند به ساحلم

شعرم ادایِ حق نتواند تو را، مگر
آسان کند به یاریِ خود،«خواجه» مشکلم:

«با شیر اندرون شد و با جان بدر شود
عشقِ تو در وجودم و مهرِ تو از دلم»

#حسین_منزوی
#زنگ_شعر
#کانون_شعر_و_ادب
#دانشگاه_تربیت_دبیر_شهید_رجایی
📖🖋@poem_sru
🔔زنگ شعر
به سینه می زندم سر، دلی که کرده هوایت
دلی که کرده هوای کرشمه های صدایت

نه یوسفم، نه سیاوش، به نفس کشتن و پرهیز
که آورد دلم ای دوست، تاب وسوسه هایت

تو را ز جرگه ی انبوه خاطرات قدیمی
برون کشیده ام و دل نهاده ام به صفایت

تو سخت و دیر به دست آمدی مرا و عجب نیست
نمی کنم اگر ای دوست، سهل و زود، رهایت

گره به کار من افتاده است از غم غربت
کجاست چابکی دست های عقده گشایت؟

به کبر شعر مبینم که تکیه داده به افلاک
به خاکساری دل بین که سر نهاده به پایت

"دلم گرفته برایت" زبان ساده ی عشق است
سلیس و ساده بگویم: دلم گرفته برایت

#حسین_منزوی
#زنگ_شعر
#کانون_شعر_و_ادب
#دانشگاه_تربیت_دبیر_شهید_رجایی
📖🖋 @poem_sru
🔔زنگ شعر

ز تمام بودنی ها تو همین از آن من باش
که به غیر باتو بودن دلم آرزو ندارد

حسین منزوی

#حسین_منزوی
#زنگ_شعر
#کانون_شعر_و_ادب
#دانشگاه_تربیت_دبیر_شهید_رجایی
Ещё